bg
1 -
فريدون نوروززاده ( 482 شعر )
1400/02/16
2 -
رضا کریمی ( 437 شعر )
1396/08/17
3 -
عباس حاکی ( 307 شعر )
1399/03/28
4 -
ولی الله...... شیخی مهرآبادی. ( 264 شعر )
1396/12/08
انواع قالب های شعری به زبان ساده
اکبر شیرازی

خلاصه انواع قالب های شعری به زبان ساده بیت : کمترین مقدار شعر یک بیت است. مصراع : هر بیت شامل دو

آموزش قافیه به زبان ساده
اکبر شیرازی

بخش اول آموزش قافیه به زبان ساده تقدیم می گردد

اضافه شدن لینک غزلسرا در "سایت پیوندها"

باسلام واحترام نام و نشانی تارنمای شما بر اساس رتبه بندی در نشانی ذیل اضافه گردید. غزل سرا ghazalsara.ir صفحه اصلی/علمی و آموزشی/علوم انسانی/مجم...

افتتاح سایت جدید

سلام خدمت اعضای محترم سایت غزلسرا و بازدیدکنندگان عزیز ضمن تبریک آغاز دهه مبارکه فجر ؛ سایت غزلسرا با ساختاری جدید و قابلیتهایی بیشتر بعد از یکماه ت...

اشعار برگزیده
آخرین اشعار ارسالی
مریم زنگنه
1403/08/15
62

برای گریه های خود ندارم شانه هایت را
سرم را روی زانو نه، دلم دیوار میخواهد

درین کنج قفس بی هم نفس افتاده ام اکنون
دلم یک قوی عاشق نه، ولی یک سار میخواد

زمانی عاشق آواز و رقص و زندگی بودم
هم اکنون کنج تنهایی دلم گیتار میخواد

دگر طاووس و بلبل قمری و گنجشک زیبا نیست
درونم رو به تغییر است دلم کفتار میخواهد

نمی شوید دگر الکل غمم را از پس سینه
به اشک عادت ندارم من، دلم سیگار میخواهد

ندارم جرات اینکه بگیرم از خودم جان را
دلم یک زلزله همراه با آوار میخواد
مریم زنگنه
1403/07/27
70

بیرون بزن از خانه درین عصر که یک ریز

میبارد از آن غصه و افکار غم انگیز

ای یار رها کن این دو ترکیب زمین را

ترکیب شد عصر جمعه با غروب پاییز
مرتضی عباسی
1403/07/19
25

و اینگونه میان آسمان و زمین پرواز کردم
تا ادامه راه
انتهای قفس
تا معبد گمان
من گمان می‌کردم در خیال هم می‌توان نمرد
در خیال هم می‌توان رسید
در خیال هم می‌توان رویید

در خیال هم می‌توان رویید و اینگونه پژواک مردن را در گوش‌هایم نجوا کردم
بی بهانه، بی‌تردید، بی‌ابهام
ادامه راه تا مردن
ادامه قفس تا نجوا
گویی آدم هم هوای سیب کرده بود

من آدم بودم و حوا را هوایی کرده بودم
تا برویم به خیال
برویم به خیال
برویم به ابهام
من سیب را خورده بودم
اما رانده نشدم
من رانده نشدم
من خیال می‌کردم من گمان می‌کردم رانده نمی‌شوم رانده نشدم
رانده نشدم
نشدم نشدم
نشدم
...
#مرتضی_عباسی
مریم زنگنه
1403/07/11
58

میگویم نظرت چیست چای دارچین بریزیم و کنار پنجره باران خورده آرامش شب را به تماشا بنشینیم؟

پولکی چشمانت را بیاور
مبادا به موشک باران فکر کنی!
شاید اصلا فردایی وجود نداشت
شاید پسر منو تو اصلا کودک جنگ نشد

تو فقط به فکر سلامتی خودت باش، و برای همگان آرزوی سلامتی کن🙏💚

-مریم زنگنه

#جنگ
اول مهرماه تولد جناب آقای صحرائیان عزیز  را تبریک عرض میکنم
---------

میان خانه ای از اهل فرهنگ
به دنیا آمدم در شهر جهرم

من اجدادم ز مکتبخانه بودند
برای درس قرآن بین مردم
---------
به داروسازی هم مشغول بودند
خلاصه دین و درمان دستشان بود

کنارش محضر عقد و نکاحی 
همینها در جهان پابستشان بود
—————
اگرچه بوده اجدادم از این قشر
ولی بابایم از فرهنگیان بود

به کار مالی فرهنگ مشغول
دبیرستان شیرازش نشان بود
————-
دبستان و دبیرستان من رفت
چو برق و باد طی شد نوجوانی

به دانشگاه چون من پانهادم
ز شور انقلاب آمد نشانی
—————
من اهل اعتدال و درس بودم
به دور از شورو حال انقلابی

به دانشگاه خطاطی نمودم
شدم مشغول در آنجا حسابی!
———-
چو فارغ گشتم از تحصیل ، بعدش
آسیستان گشتم و نحقیق کردم

به دکتر زاهدی اکتیو گشتم
ذغال و کوره را تبلیغ کردم!!
————
سپس رفتم به دانشگاه در لیدز
گروگان گیری و شهریه شد شر

شدم ارشد از آنجا در مکانیک 
ولاکن دکترایم ماند ابتر
————--
چو برگشتم به ایران بعد نهضت
به تحقیقات رفتم با دوامی

ولی تا انقلابی شد به فرهنگ
ندیدم از دوامی هم دوامی 
————-
تلاشم شد به آلمان رفتن اما
مصادف شد شروع جنگ با آن 

شدم مشغول در پیش شکرچی
ببین جا ماند از فامیل او "ان"
———-
به ماشین سازی و هم پتروپارسش
به استارت اویل و پیدک هم به پیستون

به سال شصت و دو در جوشکاری
به کسب تجربه رفتم به میدون!!
—————-
مقالاتی زدم در کنفرانسها
سپس در انستیتو کروپ آلمان

به قصد کاروروزی پا نهادم
تلاشی داشتم آنجا فراوان 
————-
سپس با سی و اندی زحمت و رنج
فداکاری به صنعت ، پتروشیمی

شدم فارغ ز غوغا و هیاهو
دلم خوش با رفیقان صمیمی
————
#اکبرشیرازی 
۳ مهر ۱۳۹۹
بر اساس بیوگرافی دست نوشته ی استاد سعید صحرائیان
ابوالقاسم کریمی
1403/06/05
62

درون جنگلی تنها و دلگیر

کنار برکه ای در حال تبخیر

شبیه ماهی خوابیده بر خاک

پلنگ افتاده بر آغوش تقدیر

ابوالقاسم کریمی

3/شهریور/1403

ورامین
ابراهیم حاج محمدی
1403/05/06
70

《حلاوت‌خانه‌ی دنیا مگس در انگبین دارد》*
سواری کی دهد بهتر《چموش اسبی که زین》دارد

مجال عمر آدم هست عشرتگاه حیرانی
زمستان و بهارش مثل قرآن مدّ و لین دارد

چو سر بر آستانِ شیخ آوردی، ندانستی؟
بجای دست این اعجوبه پا در آستین دارد

ندارد جز نشانِ کفر بر پیشانی، از رندی
خلایق گر چه پندارند، لاکردار دین دارد

الکساندر چوخوف تا شیخِ ما را دید با من گفت:
برهمن پینه بر پیشانی‌اش مانندِ این دارد

یقین دارم که در اندیشه از هر شیخِ لامذهب
《ولادیمِر پُتین》 کمتر شباهت با لنین دارد

نبینی کیمیاتر از خلوص امروزه در هر جا
گمان تنها نبر ناخالصی تولیدِ چین دارد

اگر پای تو تاول می‌زند چرکین ملالی نیست
شرف نعلین شیخ شهرتان چون بر پوتین دارد

کُنَد قالب تهی بوالهول، شیخ شهر ما وقتی
گره بر ابروانش هست و چینی بر جبین دارد

به چشم خویشتن دیدم تلو می‌خورد سرمستی
بلوف می‌زد که جامش شیخِ ما سرکنگبین دارد

《قمر》

@@@@@@@

* مصرعی به وام از حضرت بیدل دهلوی
مریم زنگنه
1403/04/24
124

رفتم دمِ صبح تا درِ مطبخ، بکنم طبخ ناهاری
از یاد مرا رفت و چاقو بِنَهادم به کناری

در فکر فرو رفتم و از خانه برون زد هپروتم
من بودم و تو بودی و بازارچه، دکّان عطاری

جالب شده این فکر و خیالم به گمانم که بجز این
تا حال ندیدم که کسی را هپروتش ببرد روی قراری

قندان دلم آب شد و آب دلم ریخت به جامت
انگور بیاوردی و پیمانه زدم یک دوسه باری

پیمانه نگو، بود مرا تلخ مث زهر هلاهل
انگار درونش زده بودی دوسه قاشق رُزِ ماری

نزدیک شدی چنگ زدم نم نمک آن یقه گرفتم
لب را بِنَهادم به لبِ ترش وَ شیرینه اناری

بر لب چه شرابی زده بودی که لبم سوخت ز طعمش
گویا به لبانت زده ای شیطان، ادویّه ی کاری

چون کار مراساخت و طعمش دو برابر نمکی بود
آن فلفل هندی که برایم شده بود پودر سوخاری

سرمست ازین بودم و دلخوش که چه خوبست خدایا
آخر به کف آورد دلم، دلبر زیبای فراری

اندر هپروتم دوسه تا ماچ زمان را زِ کفم برد
ناگه شدم آگه که شده ظهر و نداریم ناهاری

ای وای چه شد وقت و زمان من به کجایم تو کجایی؟
تو رفتی و من ماندم و مطبخ، دوسه تا کار و خماری

مریم زنگنه شنبه ۲۳ تیر ۰۳
ابوالقاسم کریمی
1403/04/23
65

1

چهل ساله که در زندان عمرم

گرفتار تب سوزان عمرم

شبیه گرگ زخمی زیر توفان

اسیر پنجه ، دوران عمرم

2

چهل ساله که در زندان عمرم

اسیر حلقه دستان عمرم

چهل ساله که زیر سایه غم

به  زور زندگی ، مهمان عمرم

3

چهل ساله که من مهمان عمرم

گلی در دامن زندان عمرم

چهل ساله که در دستان پاییز

اسیر پنجه ، توفان عمرم

ابوالقاسم کریمی

ورامین

3/خرداد /1403
ابوالقاسم کریمی
1403/04/18
89

درختی در بیابان بلاییم

به طولانی ترین تب مبتلاییم

شبیه شهری زیر سیلی جنگ

درون سرزمین غم ، رهاییم.

____

تاثیر گرفته شده از خاطره ای دردناک از دوست افغانستانی

12/بهمن/1390

ورامین