برای گریه های خود ندارم شانه هایت را
سرم را روی زانو نه، دلم دیوار میخواهد
درین کنج قفس بی هم نفس افتاده ام اکنون
دلم یک قوی عاشق نه، ولی یک سار میخواد
زمانی عاشق آواز و رقص و زندگی بودم
هم اکنون کنج تنهایی دلم گیتار میخواد
دگر طاووس و بلبل قمری و گنجشک زیبا نیست
درونم رو به تغییر است دلم کفتار میخواهد
نمی شوید دگر الکل غمم را از پس سینه
به اشک عادت ندارم من، دلم سیگار میخواهد
ندارم جرات اینکه بگیرم از خودم جان را
دلم یک زلزله همراه با آوار میخواد