ورود به سایت
صفحه اصلی
درباره ما
ثبت نام
تماس با ما
قوانین سایت
منـو
صفحه اصلی
اوقات شرعی
سامانه پیامکی غزلسرا
فال حافظ شیرازی
سخن مدیر
درباره ما
قوانین سایت
تماس با ما
پر بیننده ترین
آسمان بر زمین آمده ( 1337 )
چشمه...... ( 955 )
داوري ِ مادر ( 941 )
اسفند ( 908 )
نوروز-نوروززاده ( 882 )
همكلاسي ها ( 879 )
لباس خاكي ( 865 )
صفاي كابل ( 854 )
شاعري ( 802 )
باور کارون ( 704 )
محبوبترین
آسمان بر زمین آمده ( 2
)
پرنده هایِ مهاجر
شیما رحمانی
عشقِ حسود
1404/09/01
5
اگر صبور بوده اَم به گاه ، گاهِ رفتنَت
بدان عبور کرده اَم زِ بودنَت، زِ هستَنَت
دلِ من، آشیانه یِ پرنده هایِ فصل نیست
برو، نیا، که بعد از این، دلَم رضا به وصل نیست
✍ شیما رحمانی
۲۶/ اردیبهشت/ ۱۴۰۴
ادامه مطلب
یادِ تو(شبانه)
شیما رحمانی
تو
1404/08/15
49
باز شب شد یادِ تو، من را صدا زد نازنین
باز آوایِ سکوت دَر زد به گوشم، پُر طنین
غم اگر چه تلخ اما؛ از تو باشد دلنشین
جانِ دل قدری بمان و در بَرِ این دل، نِشین
ادامه مطلب
پریشونی
شیما رحمانی
تو
1404/08/11
11
رو به راه شد حالِ آینه؛ وقتی تو چشمِ تُ گُل کرد
تا که باز ترانه گفتی؛ کاغذ و خودکار، هُل کرد
اما؛
این پریشونی قشنگه، پایِ شعر بی تو می لنگه
قول بده با دل بمونی؛ سینه بی تو تنگِ تنگه
ادامه مطلب
ماه سرخ
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/06/17
12
ماه خونین و چراغ بزم عشاق سحر
خون دل پاشید بر رخسار شب چشم قمر
در دل این شام سرخ آتش به جان من فتاد
سوخت جانم تا سحر از تابش چشمان تر
ادامه مطلب
پرده شب
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/06/07
22
جهان در پردهی شب راز میگوید
دلِ تنها زِ غم آواز می گوید
زِ هر موجِ سکوت، آتش بیفروزد
به گوشِ جان، نوای ساز می گوید
ادامه مطلب
بساط عیش
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/06/07
13
نسیم از کوی جانان بوی یار آورد
دلِ دیوانه را صد گل به بار آورد
ز روی گل، بساط عیش جاری شد
شقایق را به سوی کوهسار آورد
ادامه مطلب
راز شاپرکان
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/06/07
9
دل با سوز نهان نغمه ی نو می خواند
گل راز همه شاپرکان می داند
ماه آمده و چشم چرانی کرده
جان با بلم عشق به تک می راند
ادامه مطلب
دریای زمان
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/06/07
7
باز هم صبح ز دریای زمان میجوشد
باز هم باد صبا در طلبت می کوشد
باز در دامن دشت رازِ گل میرقصد
باز هم عشق ز جام می تو مینوشد
ادامه مطلب
فصل خیال
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/06/07
10
در فصلِ خیال، رنگِ نو میریزد
از سینه ی خاک، عطر تو میخیزد
پیرایه ی زیبای جوانی و شباب
با برگ درخت نو به نو می ریزد
ادامه مطلب
دوبیتی کجا مرغ مهاجر...
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/06/06
12
دل از عطرِ بهاران نغمه ها سازد
کجا مرغ مهاجر آشیان را بیصدا سازد؟
به رقصِ باد، شاخه مستِ آواز است
که هر برگش ترانه با صبا سازد
ادامه مطلب
جانم را تویی، جان
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/06/05
15
تو را دارم، ولی دل بیقرار است
نه از مهر تو، از زخمی که کار است
اگر گفتی که جانم را تویی، جان
بگو این دردِ پنهان از چه بار است
ادامه مطلب
گلزار جهان
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/06/04
32
دل از مهرِ تو چون گرفتار شد
جهان در نگاهم چو گلزار شد
نگاهت چو افتاد بر جانِ من
دل از کوله ی غم سبکبار شد
ادامه مطلب
گفتگو با ماه
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/06/02
10
در کوچهی شب دلم به سویی رفته
باتابش ماه گفتوگویی رفته
از زخم تو گرچه جان به لب آوردم
لبخند تو سوی آرزویی رفته
ادامه مطلب
شکستن توبه
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/05/21
20
گفتم که شعر نگویم، قلم شکستم از غرور
اما دلم که شکست، شعر شد از آن عبور
توبه شکسته شد از شوق واژههای نهان
باز آمدم به جنون، با دلِ بیصبر و صبور
ادامه مطلب
لعلِ شب
شیما رحمانی
عشقِ حسود
1404/05/20
56
۱. شَب پَره لَب زده بر لعلِ شب و
شب از این عشق کمی تَب دارد
ماه پنهان شده در پرده و ابر؛
بی صدا در دلِ خود می بارد
********
۲. شَب پَره لَب زده بر لعلِ شب و
شب از این عشق کمی تَب دارد
آسمان خون به جگر گشته و ماه
بی صدا در دلِ خود می بارد
ادامه مطلب
سجده بر خاک کربلا
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/05/17
22
--------------------------------------------------------
دوبیتی: سجده بر خاک کربلا
هر نفس با یاد او، جانم شکوفا میشود
در سکوتِ سینهام، آواز پیدا میشود
سایهاش بر جان من، آرامش شبهای سرد
نور او در چشم دل، خورشید فردا میشود
ادامه مطلب
در سوگ
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/05/17
8
دوبیتی: درسوگ
هر شب دلم در حسرت دیدار توست
اشکم گواهی از غم بسیار توست
ای دریغ آیی به خوابم بیایی یک شبی
این جان خسته بیقرار یار توست
ادامه مطلب
چو غنچه بسته مانده اَم به نیتِ وضویِ تو
شیما رحمانی
تو
1404/05/16
40
از عشق گفتی و منم می بوسم آن گلویِ تو
به دلبری تو شهره ای و دل اسیرِ کویِ تو
چو غنچه بسته مانده اَم به نیتِ وضویِ تو
فرو نشان کمی عطش، تو آب و من سَبویِ تو
ادامه مطلب
جادویِ ققنوس(نگاهََت)
شیما رحمانی
تو
1404/05/12
49
۱. نگاهَت، جادویِ ققنوس
و من، مَفتونَت اِی ساحِر
نیابَم هم،کسی جُز تو
به دلداری، چنین ماهِر
********
۲. نگاهَت، جادویِ ققنوس
و من، دربندَت اِی ساحِر
طریقِ دلبری جُز تو
نشایَد هر که را، ماهِر
ادامه مطلب
غروب پاییز
مریم زنگنه
1403/07/27
313
بیرون بزن از خانه درین عصر که یک ریز
میبارد از آن غصه و افکار غم انگیز
ای یار رها کن این دو ترکیب زمین را
ترکیب شد عصر جمعه با غروب پاییز
ادامه مطلب
نمایش سایر اشعار