bg
1 -
محمد رضا گلی احمدگورابی ( 929 شعر )
1404/08/28
2 -
فريدون نوروززاده ( 482 شعر )
1400/02/16
3 -
رضا کریمی ( 437 شعر )
1396/08/17
4 -
عباس حاکی ( 307 شعر )
1399/03/28
انواع قالب های شعری به زبان ساده
اکبر شیرازی

خلاصه انواع قالب های شعری به زبان ساده بیت : کمترین مقدار شعر یک بیت است. مصراع : هر بیت شامل دو

آموزش قافیه به زبان ساده
اکبر شیرازی

بخش اول آموزش قافیه به زبان ساده تقدیم می گردد

اضافه شدن لینک غزلسرا در "سایت پیوندها"

باسلام واحترام نام و نشانی تارنمای شما بر اساس رتبه بندی در نشانی ذیل اضافه گردید. غزل سرا ghazalsara.ir صفحه اصلی/علمی و آموزشی/علوم انسانی/مجم...

افتتاح سایت جدید

سلام خدمت اعضای محترم سایت غزلسرا و بازدیدکنندگان عزیز ضمن تبریک آغاز دهه مبارکه فجر ؛ سایت غزلسرا با ساختاری جدید و قابلیتهایی بیشتر بعد از یکماه ت...

اشعار برگزیده
آخرین اشعار ارسالی
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/08/28
3

«شعری تازه با الهام از طبیعت بکر گیلان؛ تلفیقی از وارش باران، مه شالیزار و دلدادگی. اثری نوآورانه که زبان را بازآفرینی می‌کند و تجربه‌ای چندلایه از عشق و طبیعت ارائه می‌دهد.»

من نامت را

نه در دفترها،

که در لرزش بی‌دلیل وارش باران نوشتم؛

هر قطره،

مثل آتشی خاموش،

در میان مه شالیزار می‌درخشید.

تو گفتی:

عشق واژه نیست،

راهی است که

از ساحل آغاز

وبه تاج جنگل می رسد

و هر قدم،

مرزی تازه می‌سازد

میان من و پشت سرم.

من به نگاهت گفتم:

خودت را پنهان نکن،

بگذار رودخانه بفهمد

که دلدادگی،

تنها قانون بی‌قانونی است.

و شعر،

نه تصویر پرنده،

نه خاک فراموش‌شده،

بلکه لحظه‌ای است که دل

خود را می‌گشاید،

چون گل سنبل در

مه سپیده‌دم،

ومه سپیده دم

بر کوه‌های سبز،

وباعطرخود

جهان را دوباره معطر می‌کند.
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/08/28
5

«بررسی آثار و سبک لاسلو کراسناهورکای، نویسنده‌ی مجارستانی و برنده نوبل ادبیات ۲۰۲۵؛ بررسی رمان‌های شاخص، فلسفه‌ی روایت، و جایگاه او در ادبیات اروپای مرکزی. محمدرضا گلی احمدگورابی ،دکتر زهرا روحی‌فر

۱. مقدمه
جایزه‌ی نوبل ادبیات همواره نه تنها یک جایزه‌ی ادبی، بلکه یک بیانیه‌ی فرهنگی و سیاسی است. انتخاب لاسلو کراسناهورکای در سال ۲۰۲۵، در ادامه‌ی سنتی است که نویسندگان اروپای مرکزی و شرقی را به‌عنوان حاملان تجربه‌های تاریخی و فلسفی جهان معاصر معرفی می‌کند. او در کنار کافکا، توماس برنهارد و حتی ساموئل بکت، به‌عنوان نویسنده‌ای شناخته می‌شود که جهان را در وضعیت فروپاشی، اضطراب و تکرار بی‌پایان روایت می‌کند.

۲. زندگی و مسیر ادبی

- زادگاه: کراسناهورکای در سال ۱۹۵۴ در شهر گیولا، مجارستان به دنیا آمد.

- تحصیلات: در رشته‌ی حقوق و سپس زبان و ادبیات مجارستانی تحصیل کرد.

- آغاز کار: نخستین رمان او، «شیطان‌تانگو» (Satantango) در سال ۱۹۸۵، به‌سرعت او را به‌عنوان نویسنده‌ای پست‌مدرن و دشوارخوان مطرح کرد.

- ویژگی آثار: جمله‌های بسیار طولانی، روایت‌های سیال، و فضایی که میان کابوس و واقعیت در نوسان است.

۳. آثار شاخص

- «شیطان‌تانگو» (Satantango، ۱۹۸۵): روایتی از روستایی در حال فروپاشی، با ساختاری شبیه رقص تانگو.

- «اندوه مقاومت» (The Melancholy of Resistance، ۱۹۸۹): داستان شهری کوچک که با ورود یک سیرک و شایعه‌ی وجود نهنگی عظیم، به آشوب کشیده می‌شود.

- «جنگ و جنگ» (War & War، ۱۹۹۹): درباره‌ی کارمندی که دست‌نوشته‌ای اسرارآمیز را به اینترنت منتقل می‌کند.

- «سیوبو آن‌جا در زیر» (Seiobo There Below، ۲۰۰۸): مجموعه‌ای از روایت‌ها درباره‌ی هنر و زیبایی، با تمرکز بر سنت‌های شرقی و غربی.

۴. سبک و زبان

- جمله‌های بی‌پایان: گاه یک جمله‌ی او چندین صفحه ادامه دارد.

- فضای آخرالزمانی: جهان او همواره در آستانه‌ی فروپاشی است.

- ترکیب فلسفه و روایت: آثارش میان فلسفه‌ی اگزیستانسیالیستی، عرفان شرقی و نقد اجتماعی حرکت می‌کنند.

- تأثیر موسیقی و نقاشی: بسیاری از آثار او ساختاری موسیقایی دارند و به هنرهای تجسمی ارجاع می‌دهند.

۵. دلایل انتخاب توسط آکادمی نوبل

- بازتاب هراس معاصر: آثار او تصویری از اضطراب جهانی، بحران‌های زیست‌محیطی و فروپاشی اجتماعی ارائه می‌دهند.

- قدرت زبان: نثر او به‌عنوان یکی از پیچیده‌ترین و در عین حال شاعرانه‌ترین زبان‌های ادبیات معاصر شناخته می‌شود.

- پیوند شرق و غرب: او در آثارش به سنت‌های ژاپنی، چینی و بودایی نیز توجه دارد.

- تأثیر جهانی: آثارش به زبان‌های متعدد ترجمه شده و در سینما (به‌ویژه فیلم‌های بلا تار) بازتاب یافته‌اند.

۶. روایت و فلسفه در آثار کراسناهورکای

کراسناهورکای نویسنده‌ای است که روایت را به‌عنوان ابزاری برای فلسفه‌ورزی به کار می‌گیرد. در «شیطان‌تانگو»، روستاییان در چرخه‌ای بی‌پایان گرفتارند؛ در «جنگ و جنگ»، شخصیت اصلی می‌کوشد معنای جاودانگی را در جهان دیجیتال بیابد؛ و در «سیوبو آن‌جا در زیر»، زیبایی به‌عنوان نیرویی نجات‌بخش در برابر آشوب جهان معرفی می‌شود.

۷. جایگاه او در سنت اروپای مرکزی

اروپای مرکزی همواره خاستگاه نویسندگانی بوده که جهان را از منظر فروپاشی و بحران روایت کرده‌اند: کافکا، برنهارد، کنراد، و اکنون کراسناهورکای. او ادامه‌دهنده‌ی این سنت است، اما با افزودن لایه‌های پست‌مدرن و جهانی.

۸. تأثیر بر ادبیات و هنر

- سینما: همکاری او با کارگردان مجارستانی بلا تار، فیلم‌هایی چون «شیطان‌تانگو» و «اسب تورین» (The Turin Horse) را پدید آورد.

- ادبیات جهانی: نویسندگان معاصر از سبک او الهام گرفته‌اند.

- نقد ادبی: منتقدان او را «کافکای معاصر» یا «حماسه‌نویس آخرالزمان» نامیده‌اند.

۹. روایت روایی ـ ادبی

اگر بخواهیم کراسناهورکای را در قالب روایی معرفی کنیم، باید او را نویسنده‌ای بدانیم که جهان را همچون شهری در حال فروپاشی تصویر می‌کند؛ شهری که در آن مردم در چرخه‌ای بی‌پایان گرفتارند، امیدها به توهم بدل می‌شوند، و تنها هنر و زیبایی است که می‌تواند لحظه‌ای رهایی ببخشد.

نتیجه‌گیری

نوبل ادبیات ۲۰۲۵ با انتخاب کراسناهورکای، بار دیگر نشان داد که ادبیات نه صرفاً سرگرمی، بلکه ابزاری برای مواجهه با اضطراب‌های جهانی است. آثار او به ما یادآوری می‌کنند که در میانه‌ی هراس و فروپاشی، هنر همچنان می‌تواند نیرویی نجات‌بخش باشد.
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/08/27
9

نیکولتا ورنا: شاعر و نویسنده‌ی ایتالیایی، ادبیات به‌مثابه حافظه و شهادت

مقدمه

ادبیات اروپا در دهه‌ی اخیر شاهد ظهور نویسندگان و شاعرانی بوده است که توانسته‌اند مرز میان روایت تاریخی، زبان شاعرانه و فلسفه‌ی معاصر را درهم بشکنند. یکی از برجسته‌ترین چهره‌ها در این میان، نیکولتا ورنا، نویسنده و شاعر ایتالیایی است که با رمان I Giorni di Vetro («روزهای شیشه») در سال ۲۰۲۵ برنده‌ی جایزه‌ی اتحادیه اروپا در ادبیات شد.

این اثر نه تنها جایگاه ورنا را در ادبیات ایتالیا تثبیت کرد، بلکه او را به سطح بین‌المللی رساند و به‌عنوان صدایی تازه در ادبیات حافظه و شهادت معرفی نمود.

این یادداشت به بررسی جنبه‌های مختلف آثار ورنا می‌پردازد:

- زندگی و جایگاه ادبی او

- تحلیل رمان روزهای شیشه

- بهره‌گیری از دانش روز در شعر و نثر

- دیدگاه‌های فلسفی و اخلاقی

- نقدهای اروپایی و بازتاب جهانی

- جایگاه او در ادبیات معاصر و تأثیر بر آینده‌ی شعر اروپا

۱. زندگی و جایگاه ادبی

نیکولتا ورنا در ایتالیا متولد شد و از همان آغاز، علاقه‌ی ویژه‌ای به ادبیات و فلسفه نشان داد. او در دانشگاه به مطالعه‌ی علوم انسانی پرداخت و آثارش از همان ابتدا ترکیبی از روایت شاعرانه و تحلیل فلسفی بودند.

ورنا در سنت ادبی ایتالیا، جایی میان روایت شاعرانه و نثر فلسفی، جایگاهی تازه یافته است. آثار او نه صرفاً داستان، بلکه متنی چندلایه‌اند که شعر، فلسفه و روایت تاریخی را درهم می‌آمیزند.

۲. رمان روزهای شیشه: روایت حافظه و شکنندگی

رمان I Giorni di Vetro («روزهای شیشه») مهم‌ترین اثر ورناست که در سال ۲۰۲۵ جایزه‌ی اتحادیه اروپا در ادبیات را برای او به ارمغان آورد.

این رمان ترکیبی از تاریخ شخصی و جمعی در قلب قرن بیستم ایتالیاست. مضمون اصلی اثر، شکنندگی انسان در برابر تاریخ است؛ همانند شیشه‌ای که هم شفاف است و هم آسیب‌پذیر.

ویژگی‌های ساختاری

- روایت‌های موازی: داستان‌های فردی در کنار روایت‌های جمعی.

- استعاره‌های شیشه، نور و شکستگی: بازتاب وضعیت انسان در برابر تاریخ.

- زبان شاعرانه: استفاده از موسیقی زبان و تکرار برای ایجاد ریتمی خاص.

۳. بهره‌گیری از دانش روز در آثار ورنا

یکی از ویژگی‌های برجسته‌ی آثار ورنا، استفاده‌ی خلاقانه از دانش روز در شعر و نثر اوست.

علوم اجتماعی و روان‌شناسی

ورنا در آثارش به تحلیل روانی شخصیت‌ها توجه دارد. او نشان می‌دهد که چگونه فرد در برابر فشارهای تاریخی و اجتماعی واکنش نشان می‌دهد. شخصیت‌های او اغلب درگیر بحران‌های هویتی‌اند و این بحران‌ها با زبان شاعرانه بازتاب می‌یابند.

فلسفه زبان

نگاه ورنا به زبان، نزدیک به دیدگاه‌های شالوده‌شکنانه‌ی دریدا است. او زبان را نه ابزار شفاف، بلکه عرصه‌ای شکاف‌دار می‌بیند که حقیقت در آن از خلال سکوت و شکستگی آشکار می‌شود.

استعاره‌های علمی

ورنا از مفاهیم علمی مانند «شیشه»، «نور»، «شکستگی» و «انعکاس» برای بازتاب وضعیت انسان بهره می‌گیرد. این استعاره‌ها نشان‌دهنده‌ی بهره‌گیری از دانش فیزیک و علوم طبیعی در سطح استعاری‌اند.

۴. دیدگاه‌های فلسفی و اخلاقی

ورنا معتقد است که ادبیات تنها تجربه‌ی زیبایی‌شناختی نیست، بلکه مسئولیت اخلاقی بر دوش خواننده می‌گذارد. خواندن آثار او، مواجهه‌ای با تاریخ و پرسشی از مسئولیت ما در برابر گذشته است.

این نگاه، او را در امتداد سنت هرمنوتیکی گادامر قرار می‌دهد: شعر و نثر به‌مثابه گفت‌وگویی میان گذشته و حال، قربانی و بازمانده.

۵. نقدهای اروپایی و بازتاب جهانی

منتقدان اروپایی آثار ورنا را «ادبیات شهادت» و «ادبیات فلسفی» نامیده‌اند. برخی بر جنبه‌ی موسیقایی زبان او تأکید کرده‌اند، برخی بر جنبه‌ی تاریخی و برخی بر جنبه‌ی فلسفی.

این تنوع نقدها نشان می‌دهد که آثار او متنی چندلایه‌اند که می‌توانند از منظرهای گوناگون خوانده شوند.

۶. جایگاه در ادبیات معاصر

ورنا در کنار نویسندگان زن اروپایی معاصر، مانند شیلا آرمسترانگ و فیلیپ مارچفسکی، به بازآفرینی تجربه‌ی تاریخی و اجتماعی پرداخته است. آثار او در کشورهای مختلف ترجمه شده و به‌عنوان نمونه‌ای از ادبیات اروپایی معاصر معرفی شده‌اند.

در ایران نیز، نام او در محافل دانشگاهی و ادبی مطرح شده و به‌عنوان نمونه‌ای از ادبیات حافظه و شهادت مورد توجه قرار گرفته است.

جمع‌بندی

نیکولتا ورنا با روزهای شیشه نشان داد که ادبیات امروز اروپا می‌تواند همزمان شاعرانه، فلسفی و علمی باشد. او از استعاره‌های علمی برای بازتاب وضعیت انسان بهره می‌گیرد، از فلسفه زبان برای نشان دادن شکاف‌های حقیقت، و از روان‌شناسی و علوم اجتماعی برای تحلیل شخصیت‌ها. آثار او نه فقط تجربه‌ای زیبایی‌شناختی، بلکه مسئولیتی اخلاقی‌اند: دعوتی به تأمل درباره‌ی تاریخ، حافظه و شکنندگی انسان.

محمدرضا گلی احمدگورابی، دکترزهرا روحی‌فر
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/08/27
7

. آدورنو و مسئله‌ی شعر پس از آشویتس

تئودور آدورنو در جمله‌ی مشهور خود گفت: «نوشتن شعر پس از آشویتس بربریت است.» این جمله، به‌ظاهر نفی شعر بود، اما در واقع پرسشی بنیادین را مطرح می‌کرد: آیا زبان می‌تواند پس از فاجعه‌ای چنین عظیم، هنوز حامل حقیقت باشد؟

فوگ مرگ پاسخی عملی به این پرسش بود. سلان نشان داد که شعر می‌تواند نه با بازنمایی مستقیم، بلکه با شکستگی و موسیقی زبان، شهادت دهد. بسیاری از منتقدان، شعر او را «نقض خلاق» سخن آدورنو دانسته‌اند: شعری که امکان شعر پس از آشویتس را اثبات کرد.

۲. دریدا و مفهوم «شبولت»

ژاک دریدا در کتاب شبولت: برای پل سلان، شعر او را از منظر شالوده‌شکنی خواند. دریدا نشان داد که شعر سلان همواره در مرز میان گفتن و نگفتن حرکت می‌کند. فوگ مرگ نمونه‌ی بارز این وضعیت است: شعری که حقیقت را می‌گوید، اما نه به‌طور مستقیم؛ بلکه از طریق استعاره، تکرار و سکوت.

برای دریدا، شعر سلان نشان می‌دهد که زبان همواره شکاف‌دار است و حقیقت تنها در این شکاف‌ها آشکار می‌شود.

۳. گادامر و هرمنوتیک شعر

هانس-گئورگ گادامر، فیلسوف هرمنوتیک، در تفسیر خود بر شعر سلان، بر «دیالوگ» میان شاعر و خواننده تأکید کرد. به نظر او، فوگ مرگ نه فقط شهادتی تاریخی، بلکه دعوتی به گفت‌وگوست: گفت‌وگویی میان گذشته و حال، میان قربانی و بازمانده، میان شعر و خواننده.

گادامر معتقد بود که شعر سلان، با وجود تاریکی و فشردگی‌اش، راهی برای ارتباط می‌گشاید؛ ارتباطی که نه بر پایه‌ی شفافیت، بلکه بر پایه‌ی مشارکت در تجربه‌ی رنج است.

۴. نقدهای ادبی اروپایی

در نقدهای ادبی آلمان و اروپا، فوگ مرگ به‌عنوان یکی از مهم‌ترین متون شعری قرن بیستم شناخته شد. منتقدان آن را «سرود مرگ قرن» نامیدند. برخی بر جنبه‌ی موسیقایی آن تأکید کردند، برخی بر جنبه‌ی تاریخی و شهادتی، و برخی بر جنبه‌ی فلسفی.

این تنوع نقدها نشان می‌دهد که شعر سلان، متنی چندلایه است که می‌تواند از منظرهای گوناگون خوانده شود.

۵. بازتاب در ادبیات معاصر

فوگ مرگ نه تنها در نقد ادبی، بلکه در ادبیات معاصر نیز تأثیرگذار بود. بسیاری از شاعران پس از جنگ، از جمله اینگه‌بورگ باخمان و نلی زاکس، در گفت‌وگو با شعر سلان نوشتند. در ادبیات فارسی نیز، برخی شاعران و مترجمان، این شعر را به‌عنوان نمونه‌ای از «شعر شهادت» معرفی کرده‌اند.

۶. شعر به‌مثابه مرجع اخلاقی

از منظر فلسفه‌ی اخلاق، فوگ مرگ تنها یک شعر نیست، بلکه متنی است که مسئولیت اخلاقی بر دوش خواننده می‌گذارد. خواندن این شعر، صرفاً تجربه‌ای زیبایی‌شناختی نیست؛ بلکه مواجهه‌ای با تاریخ و با پرسش از مسئولیت ما در برابر گذشته است.

جایگاه این بخش در فصل

این بخش نشان داد که فوگ مرگ چگونه از یک شعر به متنی فلسفی، اخلاقی و ادبی بدل شد. از آدورنو تا دریدا و گادامر، از نقدهای اروپایی تا بازتاب‌های معاصر، همه بر این نکته تأکید دارند که شعر سلان، شعری یگانه است: شعری که مرز میان ادبیات و تاریخ، زیبایی و شهادت، زبان و سکوت را درهم می‌شکند.

جمع‌بندی فصل سوم

فصل سوم نشان داد که چگونه شعر فوگ مرگ به نقطه‌ی اوج تجربه‌ی شعری و تاریخی پل سلان بدل شد؛ شعری که هم سندی تاریخی است و هم شاهکاری ادبی.

- در بخش نخست دریافتیم که این شعر در چه زمینه‌ی تاریخی و اجتماعی شکل گرفت: تجربه‌ی مستقیم سلان از هولوکاست، دوگانگی زبان آلمانی به‌عنوان زبان مادر و زبان جلاد، و ضرورت شهادت در برابر سکوت پس از جنگ.

- در بخش دوم دیدیم که ساختار موسیقایی فوگ، تکرارها و چندصدایی‌ها، چگونه مرگ دسته‌جمعی و روزمره‌ی اردوگاه‌ها را بازتاب می‌دهند. استعاره‌هایی چون «شیر سیاه سحرگاه» و دوگانگی «مارگارت/شولا» نشان دادند که شعر، حقیقت را نه با بازنمایی مستقیم، بلکه با شکستگی و موسیقی زبان آشکار می‌کند.

- در بخش سوم بررسی کردیم که چگونه فیلسوفان و منتقدان—از آدورنو تا دریدا و گادامر—این شعر را به‌عنوان متنی فلسفی، اخلاقی و ادبی خوانده‌اند. فوگ مرگ توانست سکوت پس از جنگ را بشکند و به مرجعی برای اندیشه‌ی شعر شهادت بدل شود.

در نهایت، فوگ مرگ شعری است که مرز میان ادبیات و تاریخ، زیبایی و شهادت، زبان و سکوت را درهم می‌شکند. این شعر نشان داد که حتی پس از آشویتس، شعر می‌تواند وجود داشته باشد نه به‌عنوان زیبایی صرف، بلکه به‌عنوان شهادت، به‌عنوان سنگ‌قبر بی‌نامی برای قربانیان.
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/08/27
5

در سرای بی کسی شب پاسبان نور نیست

هر که با ما نشیند عاشق است و کور نیست

نقش‌ها بر پرده‌ی وهم‌اند و بی‌پایان فریب

چشم اگر بی‌چشم‌دل شد با دل ما جور نیست

نغمه‌ای در سینه پنهان، بی‌صدا می‌سوزدش

آن‌که با سوداگری خو کرد، اهلِ شور نیست

هر نگاهِ بی‌نیاز از مهر، در بندِ غبار

در صف و آیینِ عیاران ما مأمور نیست

سایه‌روزی می‌فروشد این زبانِ رمز و رنگ

لیک در دام حقیقت، هیچ‌کس مهجور نیست

تک همسرا

در دل آیینه‌ها، یاد حقیقت مرده است

هر که با وهمش بسازد، تا ابد افسرده است
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/08/27
6

به چشم تو جهان آرام می‌گیرد

دل از طوفان، غمی مادام می‌گیرد

اگر گویی، خوشی بر جان بنشاند

نگاهت خنده‌ی هر بام می‌گیرد

به دستت چون سپاری دست ما را

دل ما رنگی از آرام می‌گیرد

نسیم عشق در گیسوی تو جاری‌ست

که هر دل شور این هنگام می‌گیرد

تو می‌گویی، دل ما بی‌درنگ آری آری

به نامت لحظه ای شیرین‌ترین پیغام می‌گیرد

همه هستی به پای عشق می‌ریزم

که این جان از تویی آرام می‌گیرد

دل تو بر دل ما نور می‌پاشد

زآهنگی صفای شام می‌گیرد

تن بی‌جان اگر چون چوب پژمرده

دم عشق تویی، احرام می‌گیرد

اگر عالم شگفتی در دل ما سیر می بیند

تعجب هم زعشقت آرام می‌گیرد

سخن کوتاه شد، باقی بماند راز

که این راز از نگاهت کام می‌گیرد
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/08/27
7

آبرویم را مریزی آبرو دارم دلا

این همه بد می‌کنی من با تو خو دارم دلا

پای حرف من نشین یک روز گر فرصت کنی

زخم‌های لاعلاجی در گلو دارم دلا

اشک را گم کرده ام در حسرتش آواره‌ام

دفتری پر از غزل از داغ او دارم دلا

سالیانی می‌نشینم پای صحبت‌های تو

لحظه ای رو کن به سویم آرزو دارم دلا

سرّ دل معروف باشد در نگاه آشنا

لیک من رازی نهفته در وضو دارم دلا
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/08/27
2

در نگاهت می‌تراود نور جانم بی‌گمان

می‌شود گیسوی تو شور جهانم بی‌گمان

تو شبیه آسمان و من چناری خسته‌ام

تو صعودت در سپهر و من نهانم بی‌گمان

راز دل را لب نمی‌گفت و سکوتی سخت بود

با تپش‌های دلم روی زبانم بی‌گمان

شعر می‌جوشد ز من هرچند خاموشم ولی

عشق می ریزد ز آتش در بیانم بی‌گمان

گرچه می‌دانم جنونم می‌برد آرام و صبر

باز می‌سوزم فراتر از توانم بی‌گمان

ای دریغ از مهر تو،چون رهگذر بی‌سایه‌ام

دست رد بر من مزن، من خود جوانم بی‌گمان

خنده‌هایت را بپاش و گونه‌ام را شاد کن

من چو رودی آتشین، سویت دوانم بی‌گمان
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/08/27
2

از نگاه شادمانت اختران روشن شدند

با نسیم مهربانت باغ‌ها گلشن شدند

در وفاداری چو کوه استاده بر عهد نخست

زاغ ها از دشت هاآماده ی رفتن شدند

هر کجا نامت بیاید، جان من آرام جان

یاد تو درمان درد زخم‌های تن شدند

دست تو چون شمع، در شب‌های تارم روشنی‌ست

با حضورت لحظه‌هایم ماندن و بودن شدند

گرچه طوفان‌ها گذشتند از سرم بی‌وقفه باز

لنگر آرامشم، لبخندهای من شدند

با وفایت عالمی را می‌توان از نو نوشت

قصه‌های عاشقان در کوی تو روشن شدند
مهرداد پورانیان
1404/08/27
3

تمنای آتش صفت در وریدم
به مسلخ‌گهِ قلب عاشق کشیدم

ولی چون وصالِ محالت شد حاصل
دو چندان شد آرامشم ای امیدم

رها گشتم از فوج غمها؛ رهیدم
چو با موج مهرت به ساحل رسیدم

چو گفتی ز خوبان تو را برگزیدم
ز شوق اشکِ چون دُر به دامان   چکیدم

تنت بر تنم  رخ به رخ بوسه چیدم
عسل وارهء لعل نابت چشیدم

کماندار چشمت دلم را هدف کرد
من از ترکش چشمت اکنون شهیدم

هزاران غزل در نهان آفریدم
به قلبم چو نقشی ز عشقت کشیدم

ز گرمای خورشید عشقت به جانم
چنان میوه ای کال بودم ، رسیدم

تو آن تک گل ناب هر سبزه زاری
که بلبل صفت بر فرازش پریدم

چو شعر و غزل گشته‌ای در خیالم
ز بس نغمهء  عشقت  از دل شنیدم

چنان  رشته‌ در دل از عشقت تنیدم
جدا گردم از تو دلم را دریدم

ز بامت اگر دیدی یک دم پریدم
چو در دامت افتم سراپا دویدم

ز غمخواری‌ات هر دمم گشته عیدم
ازین پس به قفل دلت  تک کلیدم

چو رودی پی‌ات در کویری خزیدم
که اکنون به دریای عشق آرمیدم

به آتشگهِ عشق سوزان دمیدم
وَ در امتحان وفا رو سفیدم

         به قلمِ🖋: پورِ مهر👇
                          #مهردادپورانیان

☑️نکته: در مصرع اول بیت دوم هنگام خوانش از لحاظ آوایی "شد حاصل" شُداصِل" خونده میشه و وزن شعر بر این اساس کاملا درسته ((ملاک من برای تقطیع و وزن شعر همیشه چیزیه که هنگام خوانش شعر میشنوم ))
اما اگر کسی بنظرش مصرع مدنظر ایراد وزنی داره این شکل از اون مصرعو👇 جایگزین کنه
"ولی چون وصالی محال گشته حاصل"