bg
1 -
محمد رضا گلی احمدگورابی ( 972 شعر )
1404/09/23
2 -
فريدون نوروززاده ( 482 شعر )
1400/02/16
3 -
رضا کریمی ( 437 شعر )
1396/08/17
4 -
عباس حاکی ( 307 شعر )
1399/03/28
انواع قالب های شعری به زبان ساده
اکبر شیرازی

خلاصه انواع قالب های شعری به زبان ساده بیت : کمترین مقدار شعر یک بیت است. مصراع : هر بیت شامل دو

آموزش قافیه به زبان ساده
اکبر شیرازی

بخش اول آموزش قافیه به زبان ساده تقدیم می گردد

اضافه شدن لینک غزلسرا در "سایت پیوندها"

باسلام واحترام نام و نشانی تارنمای شما بر اساس رتبه بندی در نشانی ذیل اضافه گردید. غزل سرا ghazalsara.ir صفحه اصلی/علمی و آموزشی/علوم انسانی/مجم...

افتتاح سایت جدید

سلام خدمت اعضای محترم سایت غزلسرا و بازدیدکنندگان عزیز ضمن تبریک آغاز دهه مبارکه فجر ؛ سایت غزلسرا با ساختاری جدید و قابلیتهایی بیشتر بعد از یکماه ت...

اشعار برگزیده
آخرین اشعار ارسالی
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/09/23
3

«شعر طنز سیاه درباره زمستان و یلدا؛ تصویری از قاضی سپیدپوش، دادگاه شبانه و انارهای خونین. این متن ادبی با زبان استعاری، زمستان را به محاکمه و یلدا را به فرصتی برای اعتراض و همدلی بدل می‌کند. مناسب برای جست‌وجوی شعر یلدا، شعر زمستان و ادبیات معاصر فلسفی.»

زمستان،
قاضیِ سپیدپوشی‌ست
که با چکشِ یخ‌زده‌اش
حکمِ سکوت صادر می‌کند.

یلدا،
دادگاهِ شبانه‌ای‌ست
که در آن، انارها
مثل شاهدانِ خونین
بر میزِ محاکمه می‌غلتند.

چراغ‌ها،
شمع‌های لرزانِ متهم‌اند،
و قصه‌های مادربزرگ
آخرین دفاعیه‌ی انسان
در برابرِ سرمای بی‌رحم.

زمستان می‌خندد،
خنده‌ای بی‌دندان،
و حکمِ تاریکی را
به همه‌ی کوچه‌ها ابلاغ می‌کند.

اما در دلِ این طنز سیاه،
یلدا تنها فرصتی‌ست
برای آن‌که محکومانِ شب
یکدیگر را در آغوش بگیرند
و تا صبح،
با انار و قصه،
به حکمِ سرد، اعتراض کنند.
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/09/23
2

«شعر زمستان و یلدا؛ تصویری شاعرانه از برف، سکوت ریشه‌ها و جشن شب یلدا. این متن با زبان ادبی و فلسفی، زمستان را نه دشمن وصل، بلکه پلی میان پاییز و بهار معرفی می‌کند. مناسب برای علاقه‌مندان به شعر معاصر، ادبیات زمستانی و آیین یلدا.»

زمستان،
پرده‌ی سفیدِ نقاشیِ جهان،
وبرف،
جوهرِ خاموشی‌ست
که بر کاغذِ کوچه‌ها می‌نشیند.

پاییز، خواب برگ ها،
و زمستان، آرامشِ ریشه‌هاست؛
در دل خاک، هزاران خوابِ سبز
به انتظارِ بیداریِ بهار.

و یلدا،
شبی‌ که زمستان را به جشن می‌برد،
شبی که تاریکی‌اش
چراغ قصه‌ها و انارهای سرخ می‌شود.

زمستان،
شاعر سپیدپوشی‌ست
که با نفس سردش،
چراغ خانه‌ها را گرم‌تر می‌کند.

چه کسی گفته
زمستان دشمن وصل است؟
او پلی‌ست میان پاییز و بهار،
و یلدا، نقطه‌ی اوج این پل،
مکثی کوتاه،
برای اندیشیدن به چرخه‌ی زندگی.
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/09/23
5

عاقد:

«بله رو گفتی؟»

داماد:

«گفتم... ولی وای فای قطع شده بود،

کسی هم ضبط نکرد!»

عروس:

«من ولی دو به شَکَ ام،

چون که اون دسته‌گلم

با گل مصنوعی،
قاتی پاتی شده است.»

مادر داماد:

«به خودت هیچ نزار،

مهم اینه
که شام شب ما
قیمه‌ پلوست.»

پدر گیج عروس:

«پس چرا
کارت عروسی شما

روی آن
جعبه ی کبریت نشان چاپ شده است؟»

میهمان:

«من فقط
با هوس خوردن آن ژنگوله ها آمده ام

بقیه‌ حاشیه است.»

خود داماد
یواشی زیر لب زمزمه کرد:

«ازدواج

مثل خریدگوشی کهنه می مونه والله؛

اولش خوشحالی

بعد از اون
دنبال کارت گارانتی می گردی فردا.»

عروسم می‌خنده:

«نه نه
گوشی مثلِ،
امتحان بد رانندگیه؛

همه می‌گن آسون،

اما وقتی پشتِ
چرخ فرمون می‌شینی

هردوچشمات گریون که یه وقتی نزنی پشت پراید تازه»

عاقد شوخ زمان:

«خواهشاً آن بله را زود بگید،

من یه چند عقد و مراسم دارم!»

گوشه ای از تالار

بچه ی مهمان گفت:

مامانم اون ژله ها را گفته

پدرش زمزمه کرد:

ازدواج مثل ژله می‌لرزه،

ولی شیرین همون اندازه.
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/09/22
6

!

شعری سپید با تصویرسازی پاییز و پژواک حافظ در کوچه‌های خیس.

پاییز،

برگ‌ها را

به رنگ اندوه می‌زند،

و من

در کوچه‌های خیس،

ترنم شاعری را می‌شنوم

که زمزمه می کرد:

«بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین»
دانیال صفی پور
1404/09/21
5

ای   طلوع   عمیق   چَشمانت
در   جهان   کیمیاترین   گوهر
افتخار    بهشت    این    بوده
هست در زیر  پای   تو،   مادر 💛
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/09/21
7

شعری سپید با نقاشی واژه‌ها در پیوند پاییز، یلدا و زمستان.

با قلمی از نور و سایه،

واژه‌ها را نقاشی می‌کنم:

پاییز، یلدا، زمستان

همه در یک قاب،

همه در یک نفس،

همه در جست‌وجوی رهایی
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/09/21
3

شعری سپید درباره زمستان و یلدا؛ برف و سکوت سپید در برابر پایان‌ناپذیری شب.

یلدا،

چراغی است

در دست تاریکی

که به ما یاد می‌دهد

شب، همیشه پایان ندارد.

وزمستان کودک نوپای یلدا،

برف را چون سکوتی سپید

بر شانه‌های جهان می‌پاشد،
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/09/21
3

«طنز ازدواج از بله تا ژله، در سالن عقد کوچک؛ دیالوگ‌های خنده‌دار از عاقد، داماد، عروس و مهمان‌ها. روایت شیرین و انتقادی از مراسمی که بیشتر شبیه نمایش کمدی است تا عقد جدی.»

عاقد:

«بله را گفتی؟»

داماد:

«گفتم... ولی وای فای قطع شده بود،

کسی هم ضبط نکرد!»

عروس:

«من هنوز دوبه شکم،

چون که آن دسته‌گلم

با گل مصنوعی همراه شده بود.»

مادر داماد:

«به خودت هیچ نزار،

مهم این است که شام قیمه‌ پلوست.»

پدر عروس:

«پس چرا کارت عروسی

روی آن جعبه ی کبریت

چاپ شده است؟»

مهمان:

«من فقط خاطر آن ژنگوله ها آمده‌ام،

بقیه‌ حاشیه است.»

داماد زیر لب زمزمه کرد:

«ازدواج

مثل خرید

گوشی کهنه می مونه والله؛

اولش خوشحالی

بعدشم دنبال گارانتی می گردی.»

عروس هم می‌خنده:

«نه، مثل امتحان رانندگیه؛

همه می‌گویند آسان است،

وقتی که

پشت فرمون می‌شینی

هردوچشمات گریان است.»

عاقد:

«خواهشاً آن بله را زود بگید،

من یه چند عقد و مراسم دارم!»

بچه ای گوشه ی تالار

خنده کنان می گفت :

مامانم اون ژله ها را می گوید

پدرش زمزمه کرد:

ازدواج مثل ژله می‌لرزه،

ولی شیرین می مونه.
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/09/20
7

«غزل عاشقانه یلدا؛ عشق، امید و حافظ»
«غزل عاشقانه‌ای درباره عشق و دوست داشتن با مضمون یلدا، حافظ و امید. شعری کلاسیک که با تصویرسازی شاعرانه و موسیقی درونی، دل را به روشنایی می‌برد.»

عشق تو با دل من هیچ‌ من و ما نکند

خنده‌ی مهر تو با جان غزل‌ها نکند

ماه اگر بر دل تاریک بتابد چه شود؟

نور چشمان تو جز نور ثریا نکند؟

آن چه با زمزمه‌ی عشق کند باغ بهار

بی‌تو این باغ غم‌آلود شکوفا نکند

دل اگر بی‌تو بماند همه شب سرد شود

گرمی مهر تو جز گرمی دنیا نکند

هر نفس با غم دوری همه جان می‌سوزد

جز حضور تو کسی نام مرا ما نکند

هر غزل با تو شکوفا شود ای جان امید

بی‌تو این شعر به دل شور تماشا نکند

هر ستاره به شبِ تیره اگر نور دهد

روشنی جز به لب حافظ و یلدا نکند
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/09/20
6

در این شعر، پاییز به‌عنوان استعاره‌ای از گذر زمان و ناتمام‌بودگی معرفی می‌شود. انار، نماد یلدا، با تصویر «کلید» به کار رفته تا نشان دهد چگونه سنت می‌تواند راهی به سوی روشنایی باشد. واژه‌ها نقش واسطه دارند؛ آن‌ها نه فقط ابزار بیان، بلکه پل‌های معنایی‌اند که دو قطب متضاد (تاریکی/روشنایی، خاطره/امید) را به هم پیوند می‌دهند. این ساختار، همزمان شاعرانه و فلسفی است و به مخاطب امکان می‌دهد تجربه‌ی زیباشناختی و تأملی را توأمان داشته باشد.

پاییز،

همچون کتابی نیمه‌خوانده،

برگ‌هایش را

بر زمین می‌پراکند.

هر انارِ سرخ،

کلیدی‌ست برای گشودن

رازهای شب یلدا؛

و هر واژه،

پلی‌ست میان

تاریکی و روشنایی،

میان خاطره و امید،

میان سکوت و فریاد.