دیروز که رفتم خونه
تاریخ انتشار در سایت سیمین ساق: ۱۳۹۱/۰۱/۲۰
تاریخ انتشار در سایت غزلسرا: ۱۳۹۲/۱۲/۱۳
ترمیم : ۱۴۰۴/۱۰/۳
============
شاعر : اکبر شیرازی
قالب: مثنوی
زبان: محاوره ای
===============
سلام سال ۱۳۸۵ که هنوز بچه هام ازدواج نکرده و دانشجو بودند یه روز نشستم اتفاقاتی که در طول روز میافته رو به شعر نوشتم این یکی از دو تا شعری بود که قبل از سال ۹۱ که شروع به شعر گفتن کردم ، نوشته بودم قطعا خالی از اشکال نیست این شعر را بعد از نزدیک ۲۰ سال با یک کمی ترمیم تقدیم میکنم
@ashirazy
————
دیروز که رفتم خونه
رفتم تو آشپزخونه
رفتم سراغ یخچال
یه سیب و یه پرتقال
و یک خرمالوی کال
با چاقو بردم تو هال
نوبت خوردن رسید !!
جاتون خالی چه چسبید
تا اومدم بشینم
یه کمی فیلم ببینم
لیستی به دستم رسید
که باس می رفتم خرید
تازه رسیده بودم
خواب که ندیده بودم
زودتر اگر گفته بود
خریده بودمش زود
درد سرت نمیدم
رفتم اونو خریدم
خریدهامو آوردم
تو آشپز خونه بردم
لباسامو در آوردم
یک لیوان آب خوردم
تا اومدم بشینم
یه کمی فیلم ببینم
دیدم اس ام اس رسید
هوش و حواسم پرید
پیام دخترم بود
میگفت بابا بیا زود
از این کتاب خونه
من رو ببر به خونه
درس میخونه تو اونجا
از عصر ها تا شبا
باهم اومدیم خونه
دوباره آشپزخونه
ایندفه شام خوردم
فیلم و ز یاد بردم
از بس که خسته بودم
چشمامو بسته بودم
اذان رو که شنیدم
یهو از خواب پریدم
بعد از نماز و دعا
یه گفتگو با خدا
دیدم علی صدام کرد
با ساعت آشنام کرد
گفت بابا دیرم میشه
دوستم اسیرم میشه
من رو ببر مثل باد
تا متروی میرداماد
کرج میره دانشگاه
خسته میشه تو این راه
خواب از سر من پرید
اون به دانشگاش رسید
وقتی که بر میگشتم
سرعتی هم نداشتم
دیدم صدایی میاد
یه جور بوهایی میاد
زدم کنار خیلی زود
رفتم ببینم چی بود
دیدم خوابیده لاستیک
پنچر شده خیلی شیک
یهو شدم آس و پاس
رفتم سراغ زاپاس
دیدم اونم پنچره !
حوصله تون سر نره !!
خسته و مونده شدم
از همه رونده شدم
رفتم ، زاپاس رو بردم
درست شد اما مّردم
سوار شدم گازیدم
تا به خونه رسیدم
وقتم تمومه انگار
دیر نرسم سر کار
دستمو صابون زدم
یه چایی و نون زدم
یهو محمد رسید
تا منو آماده دید
گفت بابا بدو دیره
سمت فاطمی میره
از خونه رفتیم پائین
سوار شدیم تو ماشین
تا ونکش رسوندم
بازم ماشینو روندم
ساعت ، هفت و نیم شده
الان میگن جیم شده
دیرت شده دوباره
ای کارمند بیچاره
بالاخره رسیدم
رفتم و کارت کشیدم
رفتم محل کارم
یک کمی پول در آرم
بنشینم و چت کنم
یا استراحت کنم ؟
چه روزگاری دارم
چه کار و باری دارم
بازم خدایا ممنون
می رسه یک لقمه نون
شکر میکنم خدا را
سلامتی داده ما را
یکی بگه به بنده
دلخوشی سیری چنده
این حرف من یه رازه
البته چاره سازه
این زندگیهای ما
دوندگی های ما
عشق اگه توش نباشه
از هم دیگه میپاشه
—------
@shirazy