bg
1 -
محمد رضا گلی احمدگورابی ( 885 شعر )
1404/08/10
2 -
فريدون نوروززاده ( 482 شعر )
1400/02/16
3 -
رضا کریمی ( 437 شعر )
1396/08/17
4 -
عباس حاکی ( 307 شعر )
1399/03/28
انواع قالب های شعری به زبان ساده
اکبر شیرازی

خلاصه انواع قالب های شعری به زبان ساده بیت : کمترین مقدار شعر یک بیت است. مصراع : هر بیت شامل دو

آموزش قافیه به زبان ساده
اکبر شیرازی

بخش اول آموزش قافیه به زبان ساده تقدیم می گردد

اضافه شدن لینک غزلسرا در "سایت پیوندها"

باسلام واحترام نام و نشانی تارنمای شما بر اساس رتبه بندی در نشانی ذیل اضافه گردید. غزل سرا ghazalsara.ir صفحه اصلی/علمی و آموزشی/علوم انسانی/مجم...

افتتاح سایت جدید

سلام خدمت اعضای محترم سایت غزلسرا و بازدیدکنندگان عزیز ضمن تبریک آغاز دهه مبارکه فجر ؛ سایت غزلسرا با ساختاری جدید و قابلیتهایی بیشتر بعد از یکماه ت...

اشعار برگزیده
آخرین اشعار ارسالی
شیما رحمانی
1404/08/13
2

فصلِ بی واژه سرودن؛
فصلِ سردِ زندگی بود
آرزویِ با تو بودن؛
آخرش بیهودگی بود(سَر به سَر بیهودگی بود)
✍ ۲۷ تیرماه ۱۴۰۲
شیما رحمانی
1404/08/12
4

بعدِ او، من با خودم هم دشمنَم
بوته یِ هر عشق را؛ از بَر کَنَم
عشقِ او؛ حالِ دلم بد کرده است
روزگارم را، مردد کرده است
قابِ عکسی از پریشان حالی اَم
از جنونِ عشق؛ دیگر خالی اَم
شیما رحمانی
1404/08/11
5

رو به راه شد حالِ آینه؛ وقتی تو چشمِ تُ گُل کرد
تا که باز ترانه گفتی؛ کاغذ و خودکار، هُل کرد
اما؛
این پریشونی قشنگه، پایِ شعر بی تو می لنگه
قول بده با دل بمونی؛ سینه بی تو تنگِ تنگه
شیما رحمانی
1404/08/11
5

قلقلک داده تَنِ زخمیِ ابر را؛
دریا
ولی افسوس که ابر؛
خنده اش محبوس است.
شیما رحمانی
1404/08/10
5

نازِ باران را کشیدم؛
بلکه چشمَم تَر شود
بغضِ بی گریه علاجَش؛
آشتی با ابرهاست.
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/08/10
5

«رسالت نویسنده | یادداشتی درباره نقش آفرینش، فرهنگ و آینده ،به مناسبت روز نویسنده، یادداشتی تحلیلی و الهام‌بخش درباره رسالت نویسنده در فرهنگ و جامعه؛ بررسی نقش نویسندگی در آفرینش معنا، ارتقای آگاهی جمعی و پیوند ادبیات با آینده.»

روز نویسنده»
مقدمه

روز نویسنده، روزی است برای تأمل دربارۀ کسانی که با واژه‌ها جهان را می‌سازند. نویسنده تنها یک فرد خلاق نیست؛ او حامل رسالتی است که فراتر از زمان و مکان عمل می‌کند. رسالت نویسنده در این است که با زبان، اندیشه و تخیل، پلی میان گذشته و آینده بسازد و به انسان‌ها امکان دهد تا خود و جهان پیرامونشان را بهتر بشناسند.

در این یادداشت، تلاش می‌کنیم رسالت نویسنده را از زوایای گوناگون بررسی کنیم: از منظر فردی و اجتماعی، از دیدگاه فلسفی و ادبی، و در پیوند با فرهنگ جهانی.

۱. نویسنده به‌مثابه آینه و خالق

نویسنده در عین حال که بازتاب‌دهنده‌ی جهان است، خالق جهانی تازه نیز هست. او تنها وقایع را ثبت نمی‌کند، بلکه با تخیل و زبان، واقعیتی دیگر می‌آفریند. این همان رسالت بنیادین نویسنده است: آفرینش معنا.

به تعبیر میلان کوندرا، رمان‌نویس کسی است که «امکان‌های وجود» را کشف می‌کند. این سخن را می‌توان به همه‌ی نویسندگان تعمیم داد: شاعر، داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس یا مقاله‌نویس، همگی در پی کشف امکان‌های تازه‌ای برای اندیشه و احساس‌اند.

۲. رسالت نویسنده در برابر جامعه

نویسنده تنها برای خود نمی‌نویسد. هرچند نوشتن عملی فردی است، اما اثر نویسنده به محض انتشار وارد عرصه‌ی عمومی می‌شود و بر ذهن و زندگی دیگران اثر می‌گذارد. رسالت نویسنده در اینجاست که معنا پیدا می‌کند: او مسئول است که با قلم خود آگاهی جمعی را ارتقا دهد، پرسش‌های بنیادین را پیش روی جامعه بگذارد و به انسان‌ها امکان دهد تا از مرزهای روزمرگی فراتر روند.

ژان پل سارتر در کتاب ادبیات چیست؟ می‌گوید: «نویسنده مسئول است، زیرا کلماتش جهان را می‌سازند.» این مسئولیت همان رسالتی است که نویسنده نمی‌تواند از آن شانه خالی کند.

۳. رسالت نویسنده در برابر زبان

زبان ابزار نویسنده نیست؛ خانه‌ی اوست. نویسنده با زبان زندگی می‌کند و رسالتش این است که امکانات پنهان زبان را آشکار کند. هر نویسنده‌ی بزرگ، زبان را دگرگون می‌کند و به آن جان تازه‌ای می‌بخشد.

به همین دلیل است که آثار نویسندگان بزرگ نه‌تنها از نظر محتوایی، بلکه از نظر زبانی نیز ماندگارند. رسالت نویسنده در این است که زبان را از کلیشه‌ها و تکرارها برهاند و آن را به ابزاری برای کشف و آفرینش بدل کند.

۴. نویسنده و رسالت فردی

رسالت نویسنده تنها در برابر جامعه نیست؛ او در برابر خود نیز مسئول است. نویسنده باید صادق باشد، با خود و با جهان. او نمی‌تواند چیزی را بنویسد که به آن باور ندارد. رسالت فردی نویسنده در این است که صدای یگانه‌ی خود را بیابد و آن را با شجاعت بیان کند.

همین صداقت و یگانگی است که آثار ماندگار را از نوشته‌های گذرا جدا می‌کند. نویسنده‌ای که رسالت فردی خود را جدی می‌گیرد، حتی اگر در زمان خود ناشناخته بماند، در آینده کشف خواهد شد.

۵. نویسنده و رسالت جهانی

در دنیای امروز، نویسنده دیگر تنها به یک فرهنگ یا یک زبان محدود نیست. آثار او می‌توانند ترجمه شوند و در سراسر جهان خوانده شوند. رسالت نویسنده در این سطح جهانی، ایجاد گفت‌وگو میان فرهنگ‌هاست.

ادبیات تطبیقی نشان داده است که چگونه آثار نویسندگان از فرهنگ‌های گوناگون می‌توانند بر یکدیگر اثر بگذارند و افق‌های تازه‌ای بگشایند. رسالت نویسنده در این است که با اثر خود، پلی میان فرهنگ‌ها بسازد و به درک متقابل میان انسان‌ها کمک کند.

۶. نویسنده و رسالت آینده

نویسنده تنها بازتاب‌دهنده‌ی گذشته و حال نیست؛ او آینده را نیز می‌سازد. هر اثر ادبی، نوعی پیش‌بینی یا پیش‌نهاد برای آینده است. نویسنده با تخیل خود، امکان‌های تازه‌ای را پیش روی انسان‌ها می‌گذارد و به آن‌ها نشان می‌دهد که جهان می‌تواند چگونه باشد.

این همان رسالت پیشگویانه‌ی نویسنده است: او نه با پیشگویی غیبی، بلکه با تخیل و اندیشه، آینده را می‌سازد.

۷. رسالت نویسنده در برابر حقیقت

نویسنده موظف نیست حقیقت را همان‌گونه که هست بازگو کند؛ رسالت او در این است که حقیقتی تازه بیافریند. حقیقت در ادبیات، چیزی ثابت و قطعی نیست؛ بلکه چیزی است که در فرایند خواندن و نوشتن ساخته می‌شود.

به همین دلیل است که هر اثر ادبی بزرگ، حقیقتی تازه به جهان می‌افزاید. رسالت نویسنده در این است که این حقیقت‌های تازه را بیافریند و به جهان عرضه کند.

۸. نویسنده و رسالت اخلاقی

هرچند نویسنده نباید به ابزار تبلیغ تقلیل یابد، اما اثر او همواره بار اخلاقی دارد. رسالت نویسنده در این است که با اثر خود، انسان‌ها را به تأمل در ارزش‌ها ومسئولیت‌هایشان وادارد.

این رسالت اخلاقی به معنای موعظه یا نصیحت نیست؛ بلکه به معنای برانگیختن پرسش‌ها و ایجاد امکان برای اندیشیدن است.

۹. نویسنده و رسالت زیبایی‌شناختی

ادبیات بدون زیبایی‌شناسی وجود ندارد. رسالت نویسنده در این است که جهانی زیبا بیافریند، حتی اگر موضوع اثر او تلخ یا دردناک باشد. زیبایی در ادبیات به معنای هماهنگی و کشف است؛ کشف لایه‌های پنهان جهان و هماهنگی میان واژه‌ها و معناها.

رسالت نویسنده چندوجهی است: فردی و اجتماعی، زبانی و جهانی، اخلاقی و زیبایی‌شناختی. نویسنده کسی است که با قلم خود جهان را می‌سازد، حقیقت‌های تازه می‌آفریند، فرهنگ‌ها را به گفت‌وگو می‌نشاند و آینده را روشن‌تر می‌کند.

روز نویسنده فرصتی است برای یادآوری این رسالت بزرگ و برای قدردانی از همه‌ی کسانی که با واژه‌هایشان جهان را انسانی‌تر و عمیق‌تر می‌سازند.

محمدرضا گلی احمدگورابی ،دکتر زهرا روحی‌فر
شیما رحمانی
1404/08/09
7

مرا به خانه اَت بِبَر، مُسَکِن است جانِ تو
چو زورَقی شکسته اَم، به گوشه یِ کَرانِ تو
نَظَر به هر طَرَف کنم، فقط بُوَد نشانِ تو
ببین زِ بخلِ ابرها، کویر گشته جانِ من
ببار بر تَنَم که من، حریصَم از لبانِ تو
*******
مرا به خانه اَت بِبَر، که مَسکَن است جانِ تو
به هر طَرَف نَظَر کنم، فقط بُوَد نشانِ تو
ببین زِ بخلِ ابرها، کویر گشته جانِ من
کنون چو زورَقی شدم، به گوشه یِ کَرانِ تو
ببار بر تَنَم که من، حریصَم از لبانِ تو
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/08/08
7

«شعری عاشقانه و اندوهناک با تصویرسازی از دیلمان، دریای خزر، باغ‌های چای و خاطرات شمال ایران؛ شعری که از گذر عمر، عشق بی‌فرجام و حسرت‌های جاودانه می‌گوید.»
عمر من در جویبار خاطرت آرام رفت

چون شرابی کهنه در دل از درون جام رفت

اشک من چون رود جاری در دل صحرای عشق

هر نفس با یاد تو افتاده و در دام رفت

در غروب جنگل و در سایه سار دیلمان

دل به دنبال نگاهت بینوا ناکام رفت

باغ چای و شالی و امواج دریای خزر

دلخوشی های قشنگی بود و این ایام رفت

برگ‌برگ لحظه ها پژمرده شد در باد سرد

خاطراتم درمیان نِیستان بی نام رفت

هر شب از بوی تو در باران مرداب جنون

خوابم آغشته به خون و سوی خون آشام رفت

روح حیران مرا بردی به مسلخ بی دفاع

پیکرم بیچاره سوی چوبه ی اعدام رفت

عقل با دل در نبرد بی‌سرانجام اوفتاد

دین من از دل به پای عشقِ بی‌فرجام رفت

پیکرم چون سایه‌ای در مه فرو افتاده بود

در میان دشت گور آمد ولی بهرام رفت

آخرین برگم فرو اُفتاد از جور خزان

باد پاییزی رسید و عمر بی انجام رفت

گرچه هردم سوختم در آتش اندوه و درد

باز هم بر لب سرود دفتر خیام رفت
شیما رحمانی
1404/08/08
6

آمدی؛
جانَم به قربانَت
ولی؛
آن قدررر دیر
که؛
آرزوهایَم تماما دود شد،
نابوددد شد.
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/08/08
14

فصل دوم: جنگ و تبعید،بخش اول: آغاز جنگ جهانی دوم «پل سلان، شاعر بزرگ قرن بیستم، با زبانی زخمی و شهادت‌محور، ادبیات مدرن را دگرگون کرد. در این یادداشت ، زندگی، آثار، میراث ادبی و جایگاه او در فلسفه و نقد معاصر بررسی می‌شود. یادداشتی برای علاقه‌مندان به شعر مدرن .»
فصل دوم: جنگ و تبعید،

بخش اول: آغاز جنگ جهانی دوم

وقتی در سپتامبر ۱۹۳۹ آلمان نازی به لهستان حمله کرد، پژواک این واقعه به سرعت به بوکووینا و چرنوویتس رسید. شهری که تا دیروز در مرز فرهنگ‌ها و زبان‌ها می‌زیست، ناگهان خود را در مرز جنگ یافت. برای پل سلان، نوجوانی که تازه قدم به جوانی گذاشته بود، این آغاز نه فقط یک جنگ جهانی، بلکه آغاز فروپاشی جهان شخصی‌اش بود.

۱. چرنوویتس در آستانه‌ی جنگ

چرنوویتس در آن زمان بخشی از رومانی بود، اما همواره در معرض کشاکش قدرت‌های بزرگ قرار داشت. با آغاز جنگ، این شهر به صحنه‌ی رقابت میان شوروی و آلمان بدل شد. در سال ۱۹۴۰، ارتش سرخ وارد بوکووینا شد و چرنوویتس به بخشی از اتحاد جماهیر شوروی پیوست. این تغییر ناگهانی، فضای سیاسی و اجتماعی شهر را دگرگون کرد: مدارس، انجمن‌ها و مطبوعات تحت کنترل شوروی درآمدند.

برای سلان، این نخستین تجربه‌ی مستقیم از سیاست به‌مثابه نیرویی ویرانگر بود. او که در فضایی چندفرهنگی و نسبتاً آزاد رشد کرده بود، اکنون با محدودیت‌ها و سانسور مواجه شد. اما این تنها آغاز بود؛ چرا که یک سال بعد، با حمله‌ی آلمان به شوروی، نیروهای رومانیایی متحد نازی‌ها دوباره وارد شهر شدند و چرنوویتس به جهنمی برای یهودیان بدل شد.

۲. قوانین ضدیهودی و آغاز تبعیض آشکار

با ورود نیروهای رومانیایی و آلمانی در سال ۱۹۴۱، قوانین ضدیهودی به سرعت اجرا شد. یهودیان مجبور به پوشیدن ستاره‌ی زرد شدند، از مشاغل دولتی اخراج گردیدند و اموالشان مصادره شد. برای خانواده‌ی آنتشِل، این به معنای فروپاشی زندگی روزمره بود. خانه، مدرسه، کتابخانه و حتی خیابان‌های شهر دیگر برای آنان امن نبود.

این تجربه‌ی تبعیض آشکار، برای سلان به معنای مواجهه‌ی مستقیم با «دیگری‌سازی» بود. او دریافت که هویت یهودی‌اش، که تا دیروز بخشی از تنوع فرهنگی شهر بود، اکنون به برچسبی مرگبار بدل شده است. این تجربه، بعدها در شعرهایش به صورت وسواس نسبت به «نام» و «دیگری» بازتاب یافت.

۳. نخستین تبعیدها و گتو

در همان سال، بخشی از یهودیان چرنوویتس به گتو منتقل شدند. گرچه این گتو نسبت به بسیاری از گتوهای اروپایی شرایط بهتری داشت (به دلیل مداخله‌ی شهردار وقت، تروئاندورف)، اما همچنان فضایی از ترس، گرسنگی و بی‌ثباتی بود. خانواده‌ی سلان نیز در معرض خطر تبعید به ترانس‌نیستریا قرار گرفتند.

برای پل سلان، این دوران به معنای زیستن در تعلیق بود: هر روز می‌توانست آخرین روز باشد. او در همین سال‌ها نخستین شعرهای جدی خود را نوشت؛ شعرهایی که هنوز منتشر نشده بودند، اما در آن‌ها ردّی از اضطراب و تاریکی زمانه دیده می‌شد.

۴. جنگ به‌مثابه فروپاشی زبان

از منظر فلسفی، آغاز جنگ جهانی دوم برای سلان لحظه‌ای بود که زبان، دیگر کارکرد عادی خود را از دست داد. زبان سیاست، زبان تبلیغات و زبان فرمان‌ها، همه در خدمت خشونت قرار گرفته بودند. واژه‌ها دیگر حامل حقیقت نبودند، بلکه ابزار سرکوب و مرگ بودند.

این تجربه، بعدها در شعر او به صورت شکستن نحو، فشردگی معنا و گریز از وضوح بازتاب یافت. او می‌دانست که اگر بخواهد حقیقت را بیان کند، باید زبانی تازه بیافریند؛ زبانی که از دل سکوت و شکستگی برخیزد.

۵. تجربه‌ی شخصی و تجربه‌ی تاریخی

آغاز جنگ برای سلان نه فقط یک واقعه‌ی تاریخی، بلکه تجربه‌ای شخصی بود که زندگی او را برای همیشه تغییر داد. او از نوجوانی شاعر، به جوانی تبعیدی بدل شد. این گذار، همان چیزی است که شعر او را از بسیاری از شاعران هم‌عصرش متمایز می‌کند: شعری که نه از فاصله، بلکه از دل فاجعه نوشته شده است.

محمدرضا گلی احمد گورابی/دکترزهرا روحی‌فر