bg
1 -
فريدون نوروززاده ( 482 شعر )
1400/02/16
2 -
رضا کریمی ( 437 شعر )
1396/08/17
3 -
عباس حاکی ( 307 شعر )
1399/03/28
4 -
ولی الله...... شیخی مهرآبادی. ( 264 شعر )
1396/12/08
انواع قالب های شعری به زبان ساده
اکبر شیرازی

خلاصه انواع قالب های شعری به زبان ساده بیت : کمترین مقدار شعر یک بیت است. مصراع : هر بیت شامل دو

آموزش قافیه به زبان ساده
اکبر شیرازی

بخش اول آموزش قافیه به زبان ساده تقدیم می گردد

اضافه شدن لینک غزلسرا در "سایت پیوندها"

باسلام واحترام نام و نشانی تارنمای شما بر اساس رتبه بندی در نشانی ذیل اضافه گردید. غزل سرا ghazalsara.ir صفحه اصلی/علمی و آموزشی/علوم انسانی/مجم...

افتتاح سایت جدید

سلام خدمت اعضای محترم سایت غزلسرا و بازدیدکنندگان عزیز ضمن تبریک آغاز دهه مبارکه فجر ؛ سایت غزلسرا با ساختاری جدید و قابلیتهایی بیشتر بعد از یکماه ت...

اشعار برگزیده
آخرین اشعار ارسالی
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/04/14
3

برای سوگ کربلا، لطافت هایبون و هایکو می‌تواند معنویت و غم آن واقعه را به شکلی شاعرانه بازتاب دهد. در ادامه، یک هایبون زیبا به همراه چند هایکو تقدیم میگردد

---
هایبون – فصل پاییز (محرم):
نثر
در هوای خاکستری محرم، صدای طبل و نوحه کوچه‌ها را پر کرده است. مردم، سیاه‌پوش، با چشمانی اشک‌بار قدم برمی‌دارند. پرچم‌ها در باد می‌لرزند، گویی آسمان نیز عزادار است.

هایکو:

بر خاک افتاد ،
فریاد آب خواهم ،
در باد محرم
`

---

زمستان – غربت شام:
نثر:
سردی شام با غربت اهل حرم درهم آمیخته. بادی که از نیزه‌ها عبور می‌کند، صدای کودکی را به همراه دارد.

هایکو:
خیمه خاموش است،
در برف شام غربت ،
اشک یتیمان

---

بهار – وعده‌ی ظهور:

نثر:
بهار با سبزی خود نوید بهاری دیگر را می‌دهد، شاید در وعده‌ی موعود، خون حسین جوانه زند.

هایکو:

شاخه‌ی سبز است
در گلوی بادها
آوای یا لثارات

---

تابستان – ظهر عاشورا:

نثر:
آفتاب بر سرها می‌تابد، بی‌هیچ رحمی، و عطش بر لب‌ها ترک می‌زند.

هایکو:

ظهر تشنه‌ها
خون بر شن داغ
سایه‌ای نیست
زهرا روحی فر
1404/04/13
5

در دل شب چون سحر، مهتاب رخشان آمدی
هم‌نفس با نور ایمان، در شب جان آمدی

دختر خورشید ایران، در طریق عاشقی
بر در پاکان نشستـی، همچو باران آمدی

نرگس چشمان تو آیینه‌ی صبر شهید
زینت دامان زهرا، نور یزدان آمدی

با دلی سرشار از شوق شهادت در نهاد
همسر مرد قیامت، سوی جانان آمدی

نام تو باقی‌ست در تاریخ، ای زیباصنم
در صف کربُبلا چون پاکبازان آمدی
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/04/13
6

کربلا در سینه‌ام شور محبّت آفرید
اشک‌ها بر دامنم لطف شهادت آفرید

آفتاب عشق سر زد از گلوی تشنگان
لرزه بر جان زمان برق حقیقت آفرید

داغ عباس و حسین با دشنه نیرنگ‌ساز
آتشی در جان عالم از ارادت آفرید

خون پاک عاشقان شد آیه‌ی جاوید نور
یاد آن دشت عطش، باغ کرامت آفرید

هر که لب بست از سخن، با دل سخن آغاز کرد
نغمه‌ی آزادگی را تا قیامت آفرید
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/04/12
9

اندیشۀ بازگشت و بقای پیام
(
۶۱
خاک آرام است
اما خون
در واژه‌ها می‌جوشد

---

۶۲
هر شهیدی شد
جرقه‌ای در فانوس
راه آیندگان

---

۶۳
کربلا ماندست
نه برای خاک،
برای صدا

---

۶۴
عاشورا یعنی
در دل تردید بودن
و بلند ایستادن

---

۶۵
هر قدم یعنی:
با توأم ای سایه‌ها،
من چراغم، نه

---

۶۶
دستِ افتاده
از زمین برمی‌خیزد
در دل انسان

---

۶۷
خطبه‌ی زینب
هنوز از منبرِ دل
می‌تپد، می‌ریزد

---

۶۸
از صدای سر
نسل‌ها شعر آفریدند
با زبانِ نور

---

۶۹
دشمنان رفتند
اما بر خاک مانده
پرچمی روشن

---

۷۰
تا جهان باقی‌ست
کربلا یک راه است، نه
فقط یک حادثه

---

۷۱
کودکی پرسید:
آیا هنوز می‌شود
با عطش رفتن؟

---

۷۲
و جهان گفت: آری
اگر با عشق باشد
خون، چراغِ راه
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/04/12
10

کاروان اسارت (زینب‌نامه)

---

۵۱
دست‌ها بسته
ولی صدا بازتر
از دروغِ شهر

۵۲
کاروان می‌رفت
با سکوتی سنگین و
چشم‌هایی باز

---

۵۳
نعل‌ها افتاد
روی داغی که هنوز
در دل است و شب

---

۵۴
نیزه با سر گفت:
حقیقت را باید برد
تا طلوع خاک

---

۵۵
در نگاه زینب
آفتابی بود، اما
سایه‌ها کورند

---

۵۶
خطبه می‌بارید
از دهانِ خسته‌ای
با صدایی سبز

---

۵۷
خیزران پرسید:
از کجایید، ای صدا؟
و لبان، روشن

---

۵۸
چشمِ دشمن هم
در سکوتِ خطبه‌ها
تر شد از انصاف

---

۵۹
شامِ بی‌خورشید
با نگاهِ دختران
رو به خانه رفت

---

۶۰
راه دور افتاد
اما ایمان مانده‌ست
در غبارِ پا
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/04/12
10

شام غریبان
---

۴۱
ماه خاموش است
و در آن‌سویِ آتش،
سایه‌ای تنها

---

۴۲
خیمه بی‌لبخند
و زنی در باد—ایستاده
مثل فانوس‌گردان

---

۴۳
آتش آرام
بر عبای کودک افتاد
مثل یک بوسه

---

۴۴
چشمِ خاکی‌دشت
در تماشای غروب
پُر زِ آه و اشک

---

۴۵
کودکی می‌پرسد:
بوسه کجاست امشب؟ و
لب، نمی‌لرزد...

---

۴۶
صورتِ زینب
نقشه‌ای از کهکشان
در دلِ تاریکی

---

۴۷
غم در آیینه
چهره‌ی معصومِ شب
با ستاره گریست

---

۴۸
باد، آرامش
را به دامن‌ها دوخت و
اشک را برداشت

---

۴۹
صوتی از آتش
به دعا مبدّل شد
دست بالا رفت

---

۵۰
کوچه‌های شب
سرفه می‌کردند انگار
با صدای سر
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/04/12
9

شهادت‌ها (هفتاد و دو قطرهٔ نور)

---
۳۱
یک نفر افتاد
اما از ردّ قدم
ماه برخاست

---

۳۲
با دلی روشن
در دل شب ایستاد
و خودش رفتن

---

۳۳
سینه‌اش آتش
از صدای "هل مِن ناصر"
پاسخش شمشیر

---

۳۴
اسب بی‌صاحب
پیشِ خیمه گریه کرد
مثل کودکی

---

۳۵
دستِ او افتاد
اما علم با صاحبش
ایستاده‌ست

---

۳۶
در نگاهش عشق
در دهانش آیه‌ها
در زمین پَرپر

---

۳۷
پیرمردی رفت
با دو ابروی سفید
در مسیر خورشید

---

۳۸
قاسم آرام
با همان لبخند گفت:
عشق می‌ماند

---

۳۹
اکبر ای خورشید
قد کشیدی تا رسید
تیرِ بی‌رحمی

---

۴۰
رقیه تنها
بر لبی که خونی بود
بوسه می‌پرسد
زهرا روحی فر
1404/04/12
7

زیباتری از آنی که در این باغ برویی
گل ها همه در باغ و تو در برزن و‌کویی
رخسار تو خواب از همه خستگان ربوده
تو عطر گلابی که روان در دل جویی
من عاشق دلخسته تو، بی دل و رنجور
تو خوبترین، در دل دریاچه چو قویی
لیلی که به رخساره شده شهره دوران
محبوب تر از لیلی و زیباتر از اویی
شهبانوی شه ناصرِدین، چاق و‌ بداندام
تو خوش قد و بالا و چنان رشته و مویی
خوبان اگر از خُلق ندارند نصیبی
تو خوش منشی سروقدی، خوش بر و رویی
من در طلبت رند خراباتی و مستم
تو باده ی تلخی که به جامی و سبویی
گفتی که دهانت نشود جای من ای دوست
جا می شوی ای دوست ولی خار گلویی

"زهرا روحی فر"
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/04/12
8

ظهر عاشورا

۲۱
وقتِ اذان شد
اما مؤذن این‌بار
با صدای تیغ

---

۲۲
کودک از زخم
روی دستان پدر
چشم برداشت… رفت

---

۲۳
سایه‌ای افتاد
بر قدِ خورشید؛ بلند
مثلِ آتش بود

---

۲۴
چشم‌ها لب‌تشنه
دل‌ها در گودیِ خون
خاک در حیرت

---

۲۵
اسب، بی‌سوار
بر زمینِ تشنه ماند
با رکابِ داغ

---

۲۶
سیب افتاد و
عرش لرزید از سکوت
باغ می‌سوختن

---

۲۷
باد با آتش
در کمرگاهِ غدیر
رازها می‌گفت

---

۲۸
تیرها آمد
پیش از آنکه وا شود
لب، برای آب

---

۲۹
دست می‌افتد
اما پرچم مانده‌ست
در دلِ نیزه

---

۳۰
ظهرِ خون‌آلود
سایه‌ای نیست، جز آه
بر مزارِ نور

---
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/04/12
8

ورود به کربلا
---

۱۱
اسب‌ها آرام
بر زمینِ آشنا
بوی دلتنگی

---

۱۲
دستِ خورشید است
که بر این خاک افتاده
گرم و بی‌واهمه

---

۱۳
آسمان می‌خواست
پرده‌ای باشد برای
بغضِ گل‌ها، نه

---

۱۴
در نگاهِ آب
نقش می‌بستند آهسته
گام‌های نور

---

۱۵
باد در گیسو
چادری از راه رسید
دشت می‌لرزید

---

۱۶
کربلا می‌گفت:
آمدی‌ای عشق؟ خوش
آمدی، اما...

---

۱۷
گندمستان‌ها
خوابشان آشفته شد
از صدای زخم

---

۱۸
کودکِ بی‌تاب
بغض را گم کرده بود
روی خاکِ تر

---

۱۹
شاخه‌ها خشکید
پیش از آن‌که تیرها
از کمین برخیزند

---

۲۰
آسمان آرام
چیزی نگفت، فقط رنگ
اشک پوشیدش