«حاشیههای شعر۱: اجرای بیفرمی در سوررئالیسم لورکا |اثر اثر دیوید فرد ریختر»
نقد و تحلیل آوانگارد اسپانیا ،کتاب حاشیههای شعر اثر دیوید فرد ریختر، رسالهای دانشگاهی دربارهی سوررئالیسم لورکا و مفهوم بیفرمی در اندیشهی ژرژ باتای است. این پژوهش با بررسی شعر و نمایشهای لورکا، رابطهی فلسفه و ادبیات آوانگارد اسپانیا را آشکار میکند و نشان میدهد چگونه شعر میتواند همزمان نقد اجتماعی و تجربهای زیباییشناختی باشد.
پیشگفتار:
کتاب حاضر با عنوان «حاشیههای شعر: اجرای بیفرمی در سوررئالیسم لورکا» (Margins of Poetry: Performing the Formless in Lorca's Surrealism) اثر دیوید فرد ریختر، رسالهی دکتری او در رشتهی زبان اسپانیایی در دانشگاه وندربیلت (۲۰۰۷) است.
این پژوهش تلاشی است برای بازخوانی جایگاه شعر و فلسفه در بستر آوانگارد اسپانیا و بهویژه در آثار فدریکو گارسیا لورکا. نویسنده با تمرکز بر مفهوم «بیفرمی» (informe) در اندیشهی ژرژ باتای، نشان میدهد که چگونه شعر و نمایشهای لورکا نه تنها از سنتهای پیشین فاصله میگیرند، بلکه با فروپاشی فرمهای تثبیتشده، امکانهای تازهای برای اندیشیدن و زیستن میگشایند.
رساله در چهار فصل اصلی سامان یافته است:
- فصل نخست به رابطهی دیرینهی شعر و فلسفه میپردازد و با بررسی تنشهای میان سوررئالیسم برتونی و گرایشهای دگراندیش باتای، زمینهی نظری بحث را فراهم میکند.
- فصل دوم با تحلیل مجموعهی شاعر در نیویورک، نشان میدهد که لورکا چگونه از طریق بیفرمی، اضطراب فردی و نقد اجتماعی را در قالبی شاعرانه و فلسفی به تصویر میکشد.
- فصل سوم به آثار نمایشی لورکا، از جمله رتابلیو و ال پوبلیکو، اختصاص دارد و ویرانی تئاتر سنتی و پایان بازنمایی را بهعنوان راهی برای خلق سوژههای خودمختار بررسی میکند.
- فصل چهارم با تمرکز بر استعارههای گیاهی و بهویژه «رز»، ناکافی بودن دوگانگیهای سنتی را نشان میدهد و زبان گلها را بهعنوان عرصهای برای نقد زیباییشناسی و اخلاقیات متعارف تحلیل میکند.
در پایان، نویسنده با طرح مفهوم «اخلاق بیفرمی» نتیجه میگیرد که شعر آوانگارد اسپانیا، و بهویژه آثار لورکا، نه تنها تجربهای زیباییشناختی، بلکه کنشی فلسفی و اجتماعی است که به ما میآموزد چگونه در جهان مدرن «یاد بگیریم زیستن». بعدها
پیشگفتار نویسنده :
«تأیید اینکه جهان شبیه هیچ چیز نیست و تنها بیفرم است، به معنای گفتن این است که جهان چیزی شبیه عنکبوت یا آبدهان است.»
– ژرژ باتای
«بیفرمی در ذات خود هیچ نیست، تنها وجودی عملی دارد: بیفرمی یک کنش است.»
– روزالیند کراوس
«چنین باشد شعری که ما میجوییم، فرسوده همچون اسیدی که دست را میساید، آغشته به عرق و دود، بویندهی ادرار و سوسن، […] شعری ناپاک همچون یک لباس، همچون یک بدن، با لکههای تغذیه و حالتهای شرمآور، با چینها، مشاهدات، رؤیاها، بیداری، پیشگوییها، اعلانهای عشق و نفرت، حیوانات، لرزشها، عاشقانهها، باورهای سیاسی، انکارها، تردیدها، تأییدها، مالیاتها.»
– پابلو نرودا
«به نظرم پوچ است تصور کنیم هنر میتواند از زندگی اجتماعی جدا شود، وقتی چیزی جز تفسیر یک مرحله از زندگی توسط یک سرشت حساس نیست.»
– فدریکو گارسیا لورکا
بخش ۱ – طرح پرسشها
شعر چیست و چه میکند؟ پرسشهای مشابهی قرنهاست مطرح شدهاند تا رابطهی میان هنر و زندگی، شعر و عمل، ادبیات و فلسفه روشن شود. آیا شعر صرفاً تقلیدِ دوبارهی واقعیتِ آرمانی است، همانگونه که افلاطون در کتاب دهم جمهوری نتیجه میگیرد—یک ساختگیِ خطرناک و خیالیِ بازنمایی؟ یا برعکس، بخشی اساسی و جداییناپذیر از شکلگیری هویت و فرهنگ است؟
این رساله بر نقطهی تلاقیِ بیان شاعرانه و پرسش فلسفی تمرکز دارد و نشان میدهد که چگونه گفتار شعری در شعر آوانگارد بهطور «خودمختار» اجرایی است؛ یعنی عملی را که بدان اشاره دارد، بهوجود میآورد یا دستکم از طریق نقدِ مستمر، گفتمان رسمی را به پرسش میکشد. همانطور که «تری ایگلتون» در کتاب چگونه یک شعر بخوانیم (۲۰۰۷) میگوید:
«شعرها اجرا هستند، نه صرفاً اشیائی روی صفحه. میتوان شعر را الگویی از صدا یا معنا دانست؛ اما همچنین میتوان آن را راهبردی دید که میخواهد کاری انجام دهد.»
---
بخش ۲ – اهمیت شعر در مدرنیته
بررسی اینکه گفتار شعری چه میکند، اهمیت شعر در دوران مدرن را نشان میدهد، همراه با دغدغهی آن نسبت به «ارزشها، معانی و مقاصد انسانی». چنین بررسیای آشکار میسازد که شعر مدرن—بیش از آنکه تقلید هنریِ زندگی یا بیان خلاقانهی فرد باشد—میتواند درک ما را از ساختارهای اجتماعی-فرهنگی معاصر و رابطه با دیگری روشن کند؛ تأملاتی هم زیباییشناختی و هم فلسفی.
همانطور که «هایدگر» میگوید، زبان شاعرانه خطرناکترین شکل زبان است، زیرا شیوهای از اندیشیدن را پیش میبرد که وجود و نسبتها را به پرسش میگیرد. این فهم از هنر نشان میدهد که شعر توانایی بازاندیشی جامعه را دارد و قدرتی دگرگونساز در خود نهفته است. شاید در عصر مدرن، شعر یکی از معدود ابزارهای آپوریا باشد که به انسان کمک میکند در فرآیند مداوم «یاد گرفتنِ زیستن»—به تعبیر «دریدا» در اشباح مارکس—پیش برود.
---
بخش ۳ – جایگاه آوانگارد و سوررئالیسم اسپانیایی
هرچند نظریههای شعری از زمان افلاطون میان «هنر برای هنر» و «هنر برای زندگی» در نوسان بودهاند، این رساله استدلال میکند که شعر آوانگارد (بهویژه در اسپانیا) نمونهای از تولید شعری است که مرز میان هنر و عمل را میشکند. آوانگارد نه صرفاً جدایی از سنتهای پیشین، بلکه گسستی خشونتآمیز از آنهاست.
با این حال، آوانگارد نیز تناقضات درونی دارد. پاریس در دهههای نخست قرن بیستم مرکز فرهنگی اروپا بود، اما تعیین میزان تأثیر نظریههای شعری در بافتهای فراملی دشوار است. زیرا در حالیکه نظریههای تازه از پاریس و دیگر مراکز برمیخاستند، مناطق پیرامونی سنتهای خود را حفظ کرده و همزمان گرایشهای خارجی را اقتباس میکردند. این تضاد، بهویژه در مورد سوررئالیسم، مسئلهساز میشود. در اسپانیا بسیاری معتقدند سوررئالیسم «اصیل» هرگز وجود نداشت یا دستکم مدلهای «آندره برتون» بهطور کامل در شعر اسپانیایی تحقق نیافت.
---
بخش ۴ – باتای و لورکا
جایگاه اندیشمند فرانسوی «ژرژ باتای» در نظریههای آوانگارد تحریککننده و آموزنده است. او از مکتب سوررئالیستی برتونی طرد شد، اما مفاهیمش—مانند بیفرمی، مادهی پست، بدویت و دیگری—با جریانهای فکری دیگر همزمان در گفتوگو بودند. نشریهی «Documents» که باتای در سالهای ۱۹۲۹–۳۰ منتشر کرد، محملی برای روشنفکران ناراضی از مسیر سوررئالیسم رسمی بود.
این مفاهیم در تضاد با بازنماییهای والا و «فراواقعی» برتون قرار داشتند و بهجای آن، بر کششهای ابتدایی و مادیِ وجود انسانی تأکید میکردند. همین گرایش به «زیرواقعیت» شباهتهایی با دیدگاه منتقد اسپانیایی «خوان لارئا» دارد و در آثار شاعرانی چون «نرودا» و «سزار وایخو» نیز دیده میشود.
---
بخش ۵ – مسئلهی اصلی رساله
این رساله سه پرسش اصلی را دنبال میکند:
1. رابطهی فلسفه و ادبیات در آوانگارد اسپانیا چیست؟
2. اهمیت نظریههای «دگراندیش» باتای در تحلیل ادبیات اسپانیایی اوایل قرن بیستم چیست؟
3. چه نتایج اخلاقی میتوان از مفهوم بیفرمی در ارتباط با شعر، هنر خودمختار و ساختارهای اجتماعی-فرهنگی گرفت؟
فرضیهی اولیه این است که در شعر نسل ۱۹۲۷ اسپانیا، آفرینش هنری و پرسش فلسفی درهم میآمیزند و نظریههای باتای درک ما از این دوره را ژرفتر میکنند.
---
بخش ۶ – تمرکز بر لورکا
این پژوهش آثار متأخر «فدریکو گارسیا لورکا» را در گفتوگو با اصول زیباییشناختی باتای بررسی میکند. هرچند باتای بهندرت در زمینهی ادبیات اسپانیایی مطالعه شده، نشان داده میشود که مفاهیم او چارچوبی سودمند برای فهم شعر لورکا فراهم میکنند.
لورکا در آثار متأخرش از شاعر در نیویورک (۱۹۲۹) تا نمایشنامههای ال پوبلیکو و چنین که پنج سال بگذرد—به نقد خشونتآمیز ساختارهای هنری و اجتماعی میپردازد. او با «منطق شاعرانه» خود، فرمها را فرو میریزد (بیفرم میکند) و فضاهای تازهای برای بیان و زیستن پیشنهاد میدهد.
---
بخش ۷ – ساختار رساله
- فصل اول: بررسی زمینههای نظری و تاریخی، از افلاطون تا باتای و لارئا.
- فصل دوم: تحلیل شاعر در نیویورک و زیباییشناسی بیفرمی در آن.
- فصل سوم: نقد تئاتر و بازنمایی در آثار نمایشی لورکا.
- فصل چهارم: استعارههای گیاهی (رزها) و ناکافی بودن دوگانگیها.
- نتیجهگیری: اخلاق بیفرمی و امکان «یاد گرفتنِ زیستن» از طریق شعر.
محمدرضا گلی احمدگورابی،دکتر زهرا روحی