bg
1 -
محمد رضا گلی احمدگورابی ( 910 شعر )
1404/08/23
2 -
فريدون نوروززاده ( 482 شعر )
1400/02/16
3 -
رضا کریمی ( 437 شعر )
1396/08/17
4 -
عباس حاکی ( 307 شعر )
1399/03/28
انواع قالب های شعری به زبان ساده
اکبر شیرازی

خلاصه انواع قالب های شعری به زبان ساده بیت : کمترین مقدار شعر یک بیت است. مصراع : هر بیت شامل دو

آموزش قافیه به زبان ساده
اکبر شیرازی

بخش اول آموزش قافیه به زبان ساده تقدیم می گردد

اضافه شدن لینک غزلسرا در "سایت پیوندها"

باسلام واحترام نام و نشانی تارنمای شما بر اساس رتبه بندی در نشانی ذیل اضافه گردید. غزل سرا ghazalsara.ir صفحه اصلی/علمی و آموزشی/علوم انسانی/مجم...

افتتاح سایت جدید

سلام خدمت اعضای محترم سایت غزلسرا و بازدیدکنندگان عزیز ضمن تبریک آغاز دهه مبارکه فجر ؛ سایت غزلسرا با ساختاری جدید و قابلیتهایی بیشتر بعد از یکماه ت...

اشعار برگزیده
آخرین اشعار ارسالی
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/08/23
1

فصل سوم: فوگ مرگ، شعر به‌مثابه شهادت ،بخش اول: زمینه‌ی تاریخی و اجتماعی شعر فوگ مرگ او.«تحلیل شعر فوگ مرگ پل سلان؛ شعری به‌مثابه شهادت تاریخی هولوکاست. بررسی زمینه‌های اجتماعی، فلسفی و موسیقایی این اثر ماندگار که زبان آلمانی را از زبان جلادان به زبان قربانیان بدل می‌کند. یادداشتی علمی و ادبی درباره‌ی جایگاه فوگ مرگ در ادبیات پساجنگ اروپا.»

«پل سلان،جستجوی زبان پس از آشویتس۱۲,فصل سوم: فوگ مرگ، شعر به‌مثابه شهادت ،بخش اول: زمینه‌ی تاریخی و اجتماعی شعر فوگ مرگ»

«پل سلان،جستجوی زبان پس از آشویتس۱۲,فصل سوم: فوگ مرگ، شعر به‌مثابه شهادت ،بخش اول: زمینه‌ی تاریخی و اجتماعی شعر فوگ مرگ»
۱. هولوکاست و ضرورت شهادت

شعر فوگ مرگ (Todesfuge) در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم نوشته شد، اما ریشه‌های آن در تجربه‌ی مستقیم سلان از هولوکاست نهفته است. او شاهد تبعید والدینش به اردوگاه‌های ترانس‌نیستریا و مرگ آنان بود، خود نیز کار اجباری را تجربه کرد. این تجربه‌ی زیسته، شعری را پدید آورد که نه صرفاً یک اثر ادبی، بلکه شهادتی تاریخی است.

در اروپای پس از جنگ، پرسش اصلی این بود: «آیا پس از آشویتس می‌توان شعر گفت؟» (آدورنو). فوگ مرگ پاسخی عملی به این پرسش بود. سلان نشان داد که شعر می‌تواند نه با بازنمایی مستقیم، بلکه با زبان شکسته و موسیقایی، حقیقت فاجعه را به یاد آورد.

۲. عنوان و فرم موسیقایی

واژه‌ی «فوگ» در موسیقی به قطعه‌ای چندصدایی گفته می‌شود که در آن یک تم اصلی بارها تکرار و دگرگون می‌شود. سلان با انتخاب این عنوان، ساختار شعری خود را به موسیقی نزدیک کرد: تکرار، تغییر، و چندصدایی. این فرم موسیقایی، با محتوای شعر—مرگ دسته‌جمعی در اردوگاه‌ها—پیوندی عمیق دارد. مرگ در این شعر نه یک واقعه‌ی منفرد، بلکه حرکتی تکرارشونده و بی‌پایان است.

۳. زمینه‌ی اجتماعی انتشار

فوگ مرگ نخستین بار در سال ۱۹۴۸ در رومانی منتشر شد و سپس در سال ۱۹۵۲ در آلمان غربی در مجموعه‌ی خشخاش و حافظه (Mohn und Gedächtnis) جای گرفت. انتشار این شعر در آلمان، جامعه‌ای که هنوز درگیر سکوت و انکار گذشته بود، واکنشی دوگانه برانگیخت: از یک سو تحسین به‌عنوان شعری بزرگ، و از سوی دیگر مقاومت در برابر مواجهه با حقیقتی تلخ.

این شعر در همان زمان به یکی از نخستین متونی بدل شد که هولوکاست را در قالب شعر به زبان آلمانی بیان می‌کرد. اهمیت آن در این بود که زبان جلادان، به زبان شهادت بدل شد.

۴. زبان آلمانی: زبان مادر و زبان جلاد

یکی از مهم‌ترین زمینه‌های تاریخی فوگ مرگ، زبان آلمانی است. سلان در زبانی شعر گفت که هم زبان مادرش بود و هم زبان فرمان‌های نازی‌ها. این دوگانگی، در شعر به‌وضوح دیده می‌شود: واژه‌ها هم‌زمان حامل موسیقی و خشونت‌اند.

از منظر فلسفی، این انتخاب زبانی نوعی مقاومت است: سلان زبان جلادان را تصاحب کرد و آن را به زبان قربانیان بدل ساخت. او نشان داد که حتی در تاریک‌ترین لحظه‌ها، زبان می‌تواند علیه خود برخیزد و حقیقتی تازه بیافریند.

۵. تصاویر اجتماعی و تاریخی در شعر

در فوگ مرگ، تصاویر اردوگاه‌ها به‌صورت استعاری و موسیقایی بازتاب یافته‌اند:

- «شیر سیاه سحرگاه» استعاره‌ای از مرگ روزمره در اردوگاه‌هاست.

- «مردی در خانه» که فرمان می‌دهد، نمادی از جلاد است.

- «ماری» و «مارگارت» دو چهره‌ی زنانه‌اند که یکی به فرهنگ یهودی و دیگری به فرهنگ آلمانی پیوند دارد.

این تصاویر، نه بازنمایی مستقیم، بلکه بازتابی شاعرانه از واقعیت تاریخی‌اند. سلان می‌دانست که حقیقت اردوگاه‌ها را نمی‌توان به‌طور مستقیم بیان کرد؛ تنها از طریق استعاره، موسیقی و شکستگی زبان می‌توان به آن نزدیک شد.

۶. واکنش‌ها و جایگاه اجتماعی

انتشار فوگ مرگ در آلمان و اروپا، نقطه‌ی عطفی در ادبیات پس از جنگ بود. این شعر به‌سرعت به یکی از متون مرجع درباره‌ی هولوکاست بدل شد. منتقدان آن را «سرود مرگ قرن بیستم» نامیدند. اما در عین حال، برخی نیز آن را بیش از حد تاریک و غیرقابل‌فهم دانستند.

از منظر اجتماعی، فوگ مرگ به جامعه‌ی آلمان یادآوری کرد که گذشته را نمی‌توان انکار کرد. این شعر، همچون آینه‌ای، چهره‌ی تاریک تاریخ را به آنان نشان داد.

۷. شعر به‌مثابه سند تاریخی

فوگ مرگ را می‌توان سندی تاریخی دانست، اما سندی که نه با زبان تاریخ‌نگاری، بلکه با زبان شعر نوشته شده است. این شعر نشان می‌دهد که شعر می‌تواند همان کاری را بکند که تاریخ نمی‌تواند: انتقال تجربه‌ی زیسته، انتقال رنج و شهادت، نه صرفاً ثبت وقایع.
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/08/23
1

«شعری سپید و فلسفی درباره رنج انسان و بازتاب آن در چشمان دیگری؛ ترکیبی از تصویرسازی سوررئال، گسست زبانی و معناهای اگزیستانسیالیستی. مناسب برای پژوهشگران ادبیات مدرن و علاقه‌مندان شعر اروپایی و ایرانی.»محمدرضا گلی احمدگورابی

آدمی که از رنج آمده

دیگر نه ردپا دارد، نه مقصد

فقط تکه‌تکه‌های خویش را

در چشم دیگری می‌پاشد

مثل شیشه‌ای که هر بار شکستن‌اش

آهنگ تازه‌ای می‌سازد.

چشم‌ها،

نه آینه‌اند نه پنجره

آن‌ها حفره‌هایی‌اند

که جهان را می‌بلعند

و دوباره بیرون می‌ریزند

به شکل پرنده‌ای بی‌نام

که در مدار بی‌پایان سقوط

رقص می‌کند.

رنج،

تنها دستور زبان است

نه واژه دارد،

نه نحو

فقط سکوتی که می‌لرزد

مثل ستاره‌ای که از نقشه‌ی آسمان

پاک شده باشد.

آدمی که از رنج آمده

خودش را در دیگری می‌بیند

نه برای شناخت،

نه برای آرامش

بلکه برای آن‌که بداند

جهان هنوز می‌تواند

از زخم، جهان تازه‌ای اختراع کند.
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/08/23
1

رودی درون من

هر نفس،

تکه‌ای از شوقی

که به مقصد نمی‌رسد

نگاه تو

بر شب مثل انفجار صبحی

که از تولد خود می گریزد

عشق، نه آتش

سایه‌ای است

که دیوارها را می‌بلعد

و بر دل من

چکه می‌کند

مثل بارانی که نمی‌خواهد شنیده شود

نسیم،

بوی تو را آورد

اما گفت:

زندگی بی‌تو

تمرین مرگ

وتکرار مرگ است

مرگی که هر روز

لباس تازه می‌پوشد

و نام تازه می‌گیرد

ماه،

بر شانه‌ی شب خم شد

اما روشنایی در چشم من

از خنده‌ی تو بود

نه از نور

نه از آسمان

گفتم:

دل بی‌طاقت و

عشق، راز است

هیچ‌کس باور نکرد

حتی تو، که می‌دانستی

و سکوت کردی

دست‌هایم خسته‌اند

از جست‌وجوی سایه‌ای

که هر جا رفتم

به قامت دیگری بدل شد

به چهره‌ای که من نبودم

کلمات در سینه‌ام می‌جوشند

اما هر بار که می‌افتند

تکرار می‌شوند

مثل سنگی در چاه

که هیچ‌کس صدای آن را نمی‌شنود

و هیچ‌کس نمی‌خواهد بشنود

بوسه‌ای بر غبار خاطرات تو

پاداش نبود

تمرین عزاداری بود

تمرین عمر بی‌پایان زاری

تمرین فراموشی که هرگز نمی‌آید

در آیینه نگاه کردم

چهره‌ی تو بود

نه من

نه دیگری

فقط تو

که در جان من

سرآمد بی ادعای آیینه‌ها شدی
شیما رحمانی
1404/08/23
3

صبح شد
گونه یِ من تَب دارد
آه

یادم آمد دَمِ صبح
خوابِ بوسه زِ لَبَت؛
ملتهب کرد تمامِ بَدَنَم.
✍شیما رحمانی
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/08/22
4

شعری تقدیم به نیما یوشیج با مضمون انتظار و تصویرهای فلسفی از طبیعت شمال ایران؛ باران رشت، مه جنگل‌های گیلان، شالیزارهای لاهیجان و دریای خزر در پیوندی عاشقانه

«تو را من چشم در راهم

شباهنگام» که می‌خوابد

صدای رود در دامان کوهستان

تو را من چشم در راهم

که می‌پیچد به هر کوچه

طنین پای باد آسان

در آن لحظه که می‌سوزد

چراغی دور در ایوان

که می بارد

ز ابر تیره وتاریک

نشان ناله‌ی باران

تو را من چشم در راهم

به هر سو می‌رود فکرم

به هر سو می‌کشد جانم

که می‌لرزد دل تنها

به یاد خنده‌ی پنهان

که می‌گیرد مرا در خویش

سکوت سرد این سامان

که می‌خواند مرا از دور

صدای مرغ، بی‌پایان

تو را من چشم در راهم

که می‌تابد به روی من

چراغ ماه در میدان

که می‌گیرد مرا در خواب

خیال روشن جانان

که می‌بارد به بام کاه

صدای وارش گیلان

تو را من چشم در راهم

که می‌پیچد به هر کوچه

نسیم خیس شب هنگام

که می‌خوابد کنارِ رود

صدای مرغ شالیزار

که می‌تابد ز پشت مه

چراغ ماه جنگل‌زار

که می‌گیرد مرا در خویش

صدای موج دریاوخاطر لرزان

تو را من چشم در راهم

که باز می‌لرزد دل تنها

به بوی سبز باغ چای‌ لاهیجان

که می‌خواند مرا از دور

صدای گاو در آغل‌ها

که می‌رقصد به روی خاک

گل نارنج باران‌خور

تو را من چشم در راهم

که می‌گیرد مرا در خواب

خیال مه به کوهستان

تو را من چشم در راهم

که می‌بارد زسوی آسمان هرشب

صدای گریه‌ی باران
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/08/22
2

فصل دوم: جنگ و تبعید، بخش سوم: تجربه‌ی کار اجباری و تبعید.«تحلیل تجربه‌ی کار اجباری و تبعید پل سلان؛ از فروپاشی زندگی خانوادگی تا بیگانگی، تبعید درونی و نخستین شعرهای شهادت. بررسی تأثیر کار اجباری بر زبان شکسته و فلسفه‌ی شعر سلان در مواجهه با بی‌معنایی.»محمدرضا گلی احمدگورابی ،دکتر زهرا روحی فر
فصل دوم: جنگ و تبعید

بخش سوم: تجربه‌ی کار اجباری و تبعید

۱. ورود به کار اجباری

پس از تبعید والدین و فروپاشی زندگی خانوادگی، پل سلان خود نیز به کار اجباری در اردوگاه‌های رومانیایی فرستاده شد. او در مزارع، جاده‌ها و پروژه‌های ساختمانی تحت شرایطی طاقت‌فرسا کار می‌کرد. کار روزانه، گرسنگی، سرما و تحقیر، بخشی از زندگی روزمره‌ی او شد. این تجربه، برای او نه فقط رنج جسمانی، بلکه تجربه‌ای فلسفی بود: تجربه‌ی زیستن در جهانی که انسان به «ابزار» تقلیل یافته است.

۲. بیگانگی و ازخودبیگانگی

کار اجباری، انسان را از فردیت تهی می‌کرد. او دیگر «پل» نبود، بلکه «نیروی کار» بود؛ یک عدد در فهرست زندانیان. این بیگانگی، همان چیزی است که بعدها در شعر سلان به صورت وسواس نسبت به «چیزها» و «ابژه‌ها» بازتاب یافت. او می‌دانست که در چنین جهانی، زبان نیز می‌تواند به ابزار بدل شود؛ ابزاری برای فرمان، برای سرکوب. بنابراین، شعرش تلاشی بود برای بازگرداندن زبان به حقیقت انسانی‌اش.

۳. تبعید درونی

اگرچه سلان از نظر جغرافیایی در همان منطقه‌ی بوکووینا باقی مانده بود، اما از نظر وجودی در تبعید به سر می‌برد. او از خانه، خانواده و زبان مادری‌اش جدا شده بود. این تبعید درونی، بعدها در شعرهایش به صورت جست‌وجوی بی‌پایان برای «خانه» و «دیگری» بازتاب یافت.

۴. نخستین شعرها در تبعید

در همین دوران کار اجباری بود که سلان نخستین شعرهای جدی خود را نوشت. این شعرها، که بعدها بخشی از دفترهای اولیه‌اش شدند، نشان می‌دهند که چگونه تجربه‌ی تبعید و کار اجباری، زبان او را به سمت فشردگی و تاریکی سوق داد. او دیگر نمی‌توانست به زبان رمانتیک گذشته بازگردد؛ زبانش اکنون زبانی شکسته و زخمی بود.

۵. شهادت از دل کار

از منظر فلسفی، تجربه‌ی کار اجباری برای سلان به معنای مواجهه با «بی‌معنایی» بود. اما او توانست از دل همین بی‌معنایی، شعری بیافریند که شهادت دهد. شعر او نشان می‌دهد که حتی در شرایطی که انسان به ابزار تقلیل یافته، هنوز می‌توان با زبان، حقیقتی انسانی را حفظ کرد.
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/08/22
3

صدای تو

در باد می‌پیچد،

نه چون پژواک،

که چون رودی که از دل کوه

راهی به دریا می‌جوید.

پنجره‌ای گشوده‌ام

به سمت شالیزار،

باران بر برگ‌ها می‌نشیند

و هر قطره،

نامی تازه بر زبان می‌آورد.

تو می‌آیی،

نه در هیاهوی قدم‌ها،

که در سکوتی روشن،

همچون چراغی

که راه را به خانه‌ی جمعی نشان می‌دهد.

درختان،

ستون‌های حافظه‌اند،

و پرندگان،

پیام‌آوران حقیقت.

صدای تو در باد،

نه تنها مرا،

که همه‌ی ما را

به یاد می‌آورد:

کرامت انسان،

سرمایه‌ای است

که هرگز تمام نمی‌شود.
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/08/22
2

در آغاز،

نه واژه‌ای بود

نه یقین،

فقط لرزشِ خفیفِ یک نگاه

در پیاده‌رویی که نامش را مردم فراموش کرده بودند

ما از سکوت عبور کردیم

نه با فریاد،

با زمزمه‌هایی که در گوشِ دیوار نشستند

و از آن، شاخه‌ای رویید

که برگ‌هایش،

پرسش بودند

کسی گفت:

بیایید مهربانی را آزمایش کنیم

نه در کتاب،

در صفِ نان،

در چشمِ پیرمردی که آدرس را گم کرده بود

و در دستانِ زنی

که بویِ باران می‌داد

ما اندازه گرفتیم

نه با خط‌کش،

با واکنشِ دل‌ها

با سکوتِ کودکانی

که هنوز به خوابِ عدالت نرفته‌اند

هر اشتباه،

یک بذر بود

که اگر پنهان نمی‌شد

شاید روزی درختی می‌شد

با میوه‌هایی از فهمِ مشترک

اکنون

در میدانِ تجربه

پرچمی بالا رفته

نه از جنسِ قدرت

که از تار و پودِ گفت‌وگو

و رنگ‌هایی

که مردم با دل‌هایشان آزموده‌اند

و شعر،

نه پایان است

نه آغاز

بلکه راهی‌ست

که با هر قدم،

بازنویسی می‌شود.
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/08/22
3

خسته‌ام از کوچه‌های تنگ و تاریک زمان

می‌ رسد امیدمان زان سوی فردای جهان

گرچه طوفان می‌وزد بر خانه‌های بی‌پناه

باز می‌تابد چراغ عشق در قلب نهان

قصه‌ی دل با وفا در دفتر تاریخ عشق

می‌نویسد نام انسان را به خطی جاودان

هر کجا آواز شادی می‌رسد از کوچه‌ها

می‌گریزد سایه‌ی اندوه زان خاک و مکان

با وفا و مهر یاران می‌شود این روز نو

می‌درخشد آسمان با صبح روشن بی‌ گمان
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/08/22
1

«منشور کوروش، استوانه گِلی باستانی؛ نخستین سند حقوق بشر جهان و میراث ثبت‌شده در یونسکو است .این میراث جهانی در یونسکو ثبت شده و به‌عنوان نماد همزیستی و کرامت انسانی شناخته می‌شود.»محمدرضاگلی احمد گورابی ،دکتر زهرا روحی‌فر

منشور کوروش؛ استوانه‌ای از خاک، سندی برای انسانیت

۱. مقدمه: خاکی که سخن گفت

در دل خاک بابل، استوانه‌ای گِلی نهفته بود؛ نوشته‌ای به خط میخی، که نه تنها فرمان یک پادشاه، بلکه پژواک یک اندیشه بود: اندیشه آزادی، عدالت و همزیستی. این استوانه، که امروز آن را «منشور کوروش» می‌نامیم، به‌عنوان نخستین سند حقوق بشر جهان شناخته شده است. یونسکو آن را در فهرست میراث مستند جهانی ثبت کرده، تا یادآور شود که انسانیت، ریشه‌ای کهن دارد و عدالت، پیش از آنکه در کتاب‌های مدرن نوشته شود، در خاک باستان جوانه زده بود.

۲. کوروش؛ فاتحی متفاوت

کوروش بزرگ، بنیان‌گذار هخامنشیان، در سال ۵۳۹ پیش از میلاد بابل را فتح کرد. اما برخلاف فاتحان دیگر، او نه به بردگی و خونریزی، بلکه به آزادی و بازسازی روی آورد. در منشور خود نوشت که پرستشگاه‌ها را آباد کرد، مردمان تبعیدشده را به خانه‌هایشان بازگرداند و هیچ‌کس را به خاطر ایمانش خوار نساخت.

این نگاه، کوروش را از دیگر پادشاهان متمایز کرد. او قدرت را نه در شمشیر، بلکه در عدالت می‌دید؛ و همین عدالت بود که نامش را در تاریخ جاودانه ساخت.

۳. ترجمه و بازآفرینی بخش‌هایی از منشور

متن انگلیسی (British Museum)

> “I returned to these sacred cities on the other side of the Tigris, the sanctuaries of which had been in ruins for a long time... I also gathered all their inhabitants and returned them to their dwellings.”

بازآفرینی فارسی: «من شهرهای مقدس آن سوی دجله را که دیرزمانی ویران شده بودند آباد ساختم و مردمانشان را به خانه‌هایشان بازگرداندم.»

متن فرانسوی

> “J’ai restauré les sanctuaires et j’ai permis aux peuples de retrouver leurs terres.”

بازآفرینی فارسی: «پرستشگاه‌ها را بازسازی کردم و به مردمان اجازه دادم به سرزمین‌هایشان بازگردند.»

متن آلمانی

> “Ich habe die Tempel wieder aufgebaut und die Völker in ihre Heimat zurückgeführt.”

بازآفرینی فارسی: «پرستشگاه‌ها را دوباره بنا کردم و ملت‌ها را به میهنشان بازگرداندم.»

۴. منشور کوروش و حقوق بشر

- آزادی مذهبی: هر قوم می‌تواند خدایان خود را بپرستد.

- حق بازگشت به وطن: مردمان تبعیدشده به سرزمین‌هایشان بازگردانده شدند.

- عدالت اجتماعی: کوروش خود را «پادشاه دادگر» معرفی می‌کند.

این اصول، هزاران سال پیش نوشته شدند؛ اما امروز نیز در اعلامیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل تکرار می‌شوند.

۵. مقایسه با دیگر اسناد تاریخی

قوانین حمورابی: سنگ‌هایی سخت، با قوانینی خشک و مجازات‌های سنگین. شباهتشان با منشور کوروش در نظم اجتماعی است، اما تفاوتشان در نگاه انسانی.

اعلامیه حقوق بشر فرانسه (۱۷۸۹): آزادی، برابری، برادری. شباهت با منشور کوروش در آزادی مذهبی و اجتماعی است، اما تفاوت در تمرکز بر فرد و شهروند، نه قوم و ملت.

اعلامیه جهانی حقوق بشر (۱۹۴۸): پس از جنگ‌های جهانی، جهان سندی نوشت که گفت همه انسان‌ها آزاد و برابرند. کوروش پیش‌تر همین را در عمل نشان داده بود، هرچند در محدوده اقوام تحت سلطه.

۶. جایگاه در یونسکو

یونسکو منشور کوروش را به‌عنوان میراث مستند جهانی ثبت کرده است. این اقدام نشان می‌دهد که منشور نه فقط متعلق به ایران، بلکه به کل بشریت است. سندی که از دل خاک برآمده، امروز بر فراز جهان ایستاده است.

۷.

قطعه اول

«من، کوروش، فرزند تاریخ، به مردمان جهان آموختم که قدرت نه در شمشیر، که در عدالت است. پرستشگاه‌ها را از خاکستر برآوردم، و دل‌های تبعیدشدگان را به خانه بازگرداندم. من فرمان دادم که هیچ کس به خاطر ایمانش خوار نشود، زیرا زمین، خانه مشترک همه فرزندان آدم است.»

قطعه دوم

«ای مردمان، من شما را آزاد کردم تا هر کس خدای خود را بپرستد. هیچ دیواری میان ایمان‌ها نکشیدم، زیرا آسمان، سقف مشترک همه ماست.»

قطعه سوم

«منشور من نه بر سنگ، که بر دل‌ها نوشته شد؛ دل‌هایی که از تبعید بازگشتند و دوباره خانه را شناختند.»

۸. تحلیل فلسفی

منشور کوروش را می‌توان در پیوند با آموزه‌های زرتشتی فهمید: احترام به راستی، عدالت، و آزادی انتخاب. در فلسفه ایران باستان، انسان موجودی آزاد است که باید راه درست را برگزیند. کوروش این آموزه را در سیاست به کار بست و نشان داد که حکومت می‌تواند بر پایه عدالت و آزادی بنا شود.

۹. تأثیر بر ادیان ابراهیمی

- در کتاب عزرا و اشعیا، کوروش به‌عنوان «مسیح خداوند» معرفی شده است؛ کسی که یهودیان را از تبعید آزاد کرد.

- در مسیحیت، او نماد پادشاه دادگر است.

- در اسلام، نام او در تفاسیر قرآنی با ذوالقرنین پیوند خورده است.

این نشان می‌دهد که منشور کوروش نه تنها سندی سیاسی، بلکه الهام‌بخش دینی و فرهنگی نیز بوده است.

۱۰. نتیجه‌گیری

منشور کوروش، سندی است که نشان می‌دهد عدالت و آزادی، ریشه‌ای کهن دارند. هرچند تفاوت‌هایی با مفهوم مدرن حقوق بشر دارد، اما اهمیتش در این است که حتی در جهان باستان، اندیشه آزادی و کرامت انسانی وجود داشته است. پذیرش آن در یونسکو فرصتی است برای بازاندیشی در پیوند میان میراث فرهنگی ایران و ارزش‌های جهانی.