bg
خاكستر عشق 6
شاعر :‌ محسن نصيري(هامون)
تاریخ انتشار :‌ 1392/11/11
تعداد نمایش :‌ 331

اي كه جانم به فداي قدم محترمت
بر دو چشمم بنهم آن مه زيبا قدمت
عاشق عشق تو هستم اگرم غم دارد
شهد شيرين نبود جان مرا همچو غمت
بر در خانه ي عشق تو نشستم كه دمي
كام ما خوش شود از گرمي خشبوي دمت
گشته ام چله نشين تا مگر افتد روزي
بر دل عاشق بيچاره نگاه كرمت
ديده و دل همه در دام نگاهت افتاد
چون كمندي پي صيدم شده ابروي خمت
با دل و ديده ي ما چون تو كسي محرم نيست
چو نهي پاي به چشمم بشود آن حرمت
حرمت ديده به پاي تو اگر بشكستم
كه همه ناز تو خواهم بر هرآنچه رقمت
عشق را در هوس چشم تو مي بايد جست
مي پرستم نگه و روي بسان صنمت
پر نيازم من از عطر تنت اي گل اندام
نبود ديده ي مستم به پي بيش و كمت
بوي عشق از غزل عاشق هامون آمد
گوهر عشق روان گشته ز بند قلمت

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران
user image
ولی ا..شیخی مهرآبادی (دیوانه)
0
0

جناب آقای نصیری عزیز،سلام علیکم.دستِ شما دردنکند انشاءا....:درنیم بیتِ دوّم،(بردوچشمم بنهم{آن} مَهِ زیبا قدمت)این کلمه (شایدهم من اشتباه کنم)به نظرم می رسد باید(اِی)باشدونیم بیتِ چهاردهم راهم من نتوانستم دُرُست بخوانم(شایداین هم ازکم سوادی بنده است)به هرحال مراببخشید.موفق باشید

user image
دادا بیلوردی
0
0

درود بر جناب نصیری بهره مند شدم از احساستان  

user image
موسی عباسی مقدم
0
0

سلام نصیری گرامی زیبا بود