bg
خاكستر عشق 18
شاعر :‌ محسن نصيري(هامون)
تاریخ انتشار :‌ 1392/12/05
تعداد نمایش :‌ 445

دل ربودم ز كسي و ز خودم دلشادم

به خيالم كه ز دام غم او آزادم

دل به آن نرگس بيمار اسيرش بستم

واي بر من كه دلم را به شكارم دادم

خود آهو بود آن دام كه من در راهم

پي او بودم در دام غمش افتادم

زآتش ديده درون دلم آتش افكند

نرود حادثه ي چشم سيه از يادم

عاشقي درد گرانيست و من مي دانم

كه به فرجام بخواهد فكند بنيادم

عاشق عشق شدم گرچه مرا آتش زد

و پس از سوختن من بدهد بربادم

جز ره عشق نبايد ره ديگر جستن

اين بود درك من از هر سخن استادم

در دل سوخته ام هيچ پشيماني نيست

گر چه در گوش غزل ها بزنم فريادم

از پي عشق تو هامون،پديدار آمد

از چه نالم كه غم عشق كند ايجادم

دل در اين خاك چنان آتش بي مهر نبند

كاين همه رنجش و سختي بدهد برآدم

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران
user image
میثم دانایی
0
0

درودها شاعر...

user image
دیوانه
0
0

جناب آقای نصیری ،سلام علیکم.خسته نباشید.

user image
صفا افشارزند
0
0

سلام شعر زیبایی بود