دادي تو دل سوخته را در گذر باد
در راه رسيدن به تو خاكستر من بود
ازشعر و صدايم سخن غم نتراويد
تا نام تو آواز خوش دفتر من بود
عشقي كه شرارش به دل سرد تو خوابيد
همسايه ي سرماي بد بستر من بود
آن ناز نگاهي كه چو آرامش شب بود
آشوب دل و گوهر غم گستر من بود
ياد آر كه روزي به سخن ياد تو كردم
وآن شعر سخن هاي خوش برتر من بود
هر لحظه دلم در گذر ساعت و ايام
در پيش دل ماه ز من بهتر من بود
در كوچه ي من رهگذري نيست مگر آب
آن هم ز دو چشمان پرآب تر من بود
اي كاش كه او بر سر هامون بدرخشد
آن نوگل خندان كه سر و اختر من بود