همدمم گر شده بودي غم جانم مي رفت
در بهار خوش چشم تو خزانم مي رفت
در هواي خوش دلدادگي و دلخواهي
مشكل كار و هياهوي جهانم مي رفت
با تو فرقي نكند خاك كوير و ساحل
در كنار تو غم جا و مكانم مي رفت
قطره ي عشق من از دست تو دريا مي شد
در حريم خوش عشق تو كرانم مي رفت
طي شود عمر من و طي نشود عمر فراق
به چه ارزان زكفم عمر گرانم مي رفت
آب شرم از رخ من در پي ديدار آمد
و چو جويي ز تن اسرار نهانم مي رفت
رفتي و آتشي از غصه به جانم افتاد
و چه آبي ز دو چشم نگرانم مي رفت
شهر غم خانه ي من شد ز فراق رخ تو
و جواني ز دل و چشم جوانم مي رفت
بي تو در جمعيت بي كس تنهايانم
و چو آنها همه ي نام و نشانم مي رفت
بسته هامون نگهش را كه نبيند روزي
دست معشوقه به دست دگرانم مي رفت