bg
اطلاعات کاربری میثم دانایی

تاریخ عضویت :
1392/06/24
جنسیت :
شهر :
کشور :
ایران
آخرین اشعار ارسالی
میثم دانایی
میثم دانایی
1394/05/29
389

یک نگاه ساده کردم، نکته پردازی نکن، عشق را درقاب چشمانت سندسازی نکن دفتر مشق دلم را بانگاهت خط زدی بگذر از احساس من هرروزطنازی نکن شاعری بودم که بایادتو دیوان ساختم بیخبر این واژه هایم رابراندازی نکن نیمه شب احساس ما را بردی اما خواهشا درمقام دزد هرگز صحبت قاضی نکن فعل ماندن صرف کردم باتمام قدرتم صیغه را بالا وپاین قالب ماضی نکن اب درهاون مکوب ای پادشاه در سقوط درمسیر انقلابم رخت سربازی نکن ....... دوستان به نقدوراهنمایی شما نیازمندم
میثم دانایی
1394/05/26
375

پیوسته غم از کرده ی ادم دارم تاریخ پر از منطق در هم دارم «یک عمر درون خویش تکرارشدم» شایدکه فقط سیب تو را کم دارم ........... هرلحظه دلم بادل تو هم درد است «دلگیر تر از زمانه ی نامرد است» ای مرگ فقط حس تو را کم دارم از بس که اجاق روزگارم سرد است ....... ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﮐﻮﭼﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺧﻠﻮﺕ ﺷﺪ ﺑﺎﺯﻧﺪﻩ ﯼ ﻋﺸﻖ ﻭﻋﺎﺷﻘﯽ، ﺷﻬﻮﺕ ﺷﺪ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﯽ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﻧﻮ ﺟﺎﻥ ﺭﻓﺘﯽ ﻭﻏﻤﺖ ﺑﻪ ﮐﻮﭼﻪ ﻣﺎﻥ ﺩﻋﻮﺕ ﺷﺪ ............ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﻓﻘﻂ ﭘﺎﺗﮏ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﺧﻮﺵ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻓﻘﻂ ﺟﻤﻠﻪ ﯼ ﻣﻨﺼﻮﺭ ﺧﻮﺵ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﻗﯽ ﻫﻤﻪ ﺣﺮﻑ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺧﺮﺍﻓﺎﺕ ﺭﻓﯿﻖ ‏« ﺍﻭﺍﺯ ﺩﻫﻞ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺧﻮﺵ ﺍﺳﺖ‏» ........ ﺍﻣﺸﺐ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﺮﯾﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﻭﺳﻮﺳﻪ ﺍﺕ ﺯﺍﺭ ﻭﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﯼ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﭼﺸﻤﺖ ﺭﺍﺧﻮﺍﻧﺪ ﺑﯿﺠﺎ ﻧﮑﻨﻢ ﻋﺎﺯﻡ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ........ مصرع رباعی اول از جلیل صفربیگی مصرع رباعی دوم از علی اصغرکیانی
میثم دانایی
1394/05/03
399

تو گرفتاری ومن از تو گرفتار ترم
زیر آوار بم و ارگ تو، آوار ترم...

گر چه رویم همه سرخ است ولی درباطن
حس و حالیست که نسبت به تو بیمارترم

عشق امروزه دگر تنبلی و بیعاریست
عاشقم بر تو ولی از همه بیعارترم

عشق ما پچ پچ افسانه مردم شده است
چون تو دلگیرم و بی حوصله بسیار ترم

هرکسی شاخه گل از تجربه ها میچیند
من دراین حادثه از تجربه، هشیارترم

مطمین باش که از دشت خطر میگذرم
چون به اغوش تو نزدیک وسزاوارترم

پشت دیوار سکوتیم و در این تنهایی
من به تاریکی شبهای تو هم تارترم

گفته ای حال تو خوبست ولی میدانم
که دراین بازی غم از تو ریا کارترم

میثم دانایی
1394/04/29
470

«برای دیدنت پر از دلیل عاشقانه ام» اگرچه بی اثرشده نگاه دلبرانه ام غروب بیکسی فقط دلیل ماندنم شده وگرنه مثل ارگ بم شکسته صحن خانه ام بهار ارزوی من نشسته گریه میکند قسم به ایه ی دلت، خزان بی نشانه ام به هرکجا که میروی به خلوت خیال خود پرازشکوه بارش و پراز غم شبانه ام به انتطار دیدنت نشستم و نیامدی شبی که می سرودمت به ذوق شاعرانه ام اگر غزل سروده ام، فقط تو را نوشته ام تویی غزل، تو قافیه، ردیف جاودانه ام بیا وبوسه ای بزن به سقف خانه ی غمم تبر بزن، خراب کن بنای اشیانه ام .......... م.دانایی مصرع امانت گرفته از استاد بانو «مینامحمودی»
میثم دانایی
1394/04/21
399

از من سراغ نام تو دیشب غزل گرفت
هرانچه واژه بود همه را در بغل گرفت

احساس تلخ من که فقط شور گریه داشت
یک ان بخاطرت به لبانش عسل گرفت

حتی دراین غزل ودراین وزن اشنا
مفعول فاعلات به خیالم فعل گرفت

دیوانه از مخدر چشمت خبر نداشت
یک عمر حرف میزدو اخر عمل گرفت

انگار دلخوشی همه در قاب ارزوست
وقتی که دردهاتب ضرب المثل گرفت

بایدخطر کنم به پیامی بگویمت
از من سراغ  نام تودیشب غزل گرفت

میثم دانایی
1394/04/20
287

هر شب به دردت مبتلا ، اخر تلافی میکنم هی وعده پشت وعده ها،اخر تلافی میکنم از بس که دنبالت به سر هر روز وهر شب امدم ای درد بی چون وچرا ، اخر تلافی میکنم وقتی که لبریزت شدم یک ان شدی بی روسری انشب تو بی حجب وحیا ،اخر تلافی میکنم از کوچه ما رفته ای در متن شعرم لا اقل هرجا که باشی بی هوا،اخر تلافی میکنم زنجیر عقلانیتم در قاب احساسش شکست با خنده های نابجا ،اخر تلافی میکنم بی وقفه در شور غزل در فکر خام شاعران کردی خطا پشت خطا اخر تلافی میکنم گفتم که اویزان شدم از طاق ابرویت نرو رفتی شبی پرماجرا ،اخر تلافی میکنم.....
میثم دانایی
1394/04/20
310

هر شب به دردت مبتلا ،اخر تلافی میکنم هی وعده پشت وعده ها،اخر تلافی میکنم ازبس که دنبالت به سر هرروز و هر شب امدم ای درد درمان اشنا،اخر تلافی میکنم وقتی که لبریزت شدم یک ان شدی بی روسری انشب تو بی حجب و حیا ،اخر تلافی میکنم از کوچه ما رفته ای،در متن شعرم لا اقل هر جا که باشی بی هوا اخر تلافی میکنم زنجیر عقلانیتم در قاب احساسم شکست با خنده های نا بجا،اخر تلافی میکنم بی وقفه در شور عزل در فکر خام شاعران کردی خطا پشت خطا،اخر تلافی میکنم گفتم که اویزان شدم از طاق ابرویت نرو رفتی شبی پرماجرا،اخر تلافی میکنم
میثم دانایی
1394/04/10
281

افسوس که از حاشیه ها هیچ نفهمید از حاشیه در نشریه ها هیچ نفهمید شاعر که شدم دل به کمندش گره کردم از لحن خوش قافیه ها هیچ نفهمید پس لرزه مهرش که به احساس دلم زد از زلزله در ثانیه ها هیچ نفهمید دانشکده را غرق تماشای خودش کرد انگار که از سهمیه ها هیچ نفهمید استاد غمش بودم وصدبار نگاهش از مبلغ این شهریه ها هیچ نفهمید در تلخی صدخاطره با قهوه ی قاجار ازنام خوش زندیه ها هیچ نفهمید درحوزه ی عرفان دلش غم طلبیدم ازخارج این علمیه ها هیچ نفهمید شفافترین حاشیه در متن غزل بود افسوس که از حاشیه ها هیچ نفهمید........
میثم دانایی
1394/04/08
274

احساس مرا یکشبه بر هم زده ای بر ارگ دلم نشانی بم زده ای سخت است بگویمت ولی بانویم از عشق وازعاشقی فقط دم زده ای!!!
میثم دانایی
1394/04/05
356

یادم نکردی وشده ام اشنای درد درمان درد ها! شده ای همصدای درد! یادم نمیکنی به سراغاز قصه ها در متن شعرها شده ام انتهای درد عشقت ببین کنون ،شده دریای از عطش ای بیخبر ز درد شده ام ناخدای درد یادم نمیکنی و در این روزگار سخت ازاین تعجبم که نشستی بجای درد نادر لقب گرفت به گناه پسرکشی ظلمی نکردم وشده ام مبتلای درد مبنای شعر من شده جولان قافیه با این ردیف درد شده ام خود،نمای درد از بس سروده ام همه از درد بیکسی در بیت هر غزل شعر شده ام ربنای درد.....
میثم دانایی
1394/03/27
294

امشب غزل گفتم ولی عنوان ندارد چون واژه در احساس ان جولان ندارد امشب خیالم را به سویت کوچ دادم احساس کردم کوچه عطر افشان ندارد بایک سبد گل امدم با اه و افسوس رفتم من از شهری که دل ارزان ندارد رفتم من از دنیای بی احساس سردت گاهی نجابت ارزش عصیان ندارد درتنگنای سینه جنگ عقل واحساس دیگرصدایی خفته و پنهان ندارد وقتی که عاشق میشوی بارگناهی ازبرکت تفسیر المیزان ندارد هی ازمودم ،ازمودم ،ازمودم! دیدم که شهری زیره ی کرمان ندارد وقتی که خنجر بر رگ دستم کشیدی تبریز وتهران فرق با کاشان ندارد شاید تو هم فهمیده ای بانوی شعرم هی ازتو گفتن بیش ازاین امکان ندارد
میثم دانایی
1394/03/26
322

بازهم شعر شهامت یکصدو هفتادو پنج شعر وصف ادمیت یکصدوهفتادو پنج شد علم بر پا میان ایه ی حبل المتین از ازل تا بی نهایت یکصدو هفتادو پنج گهگداری بیخیال از دغدغه دستی بکش برکتاب عشق و غیرت یکصدوهفتادو پنج طعنه بر دنیا بزن باپیکر غواصها زندگی بعداز شهادت یکصدو هفتادوپنج اشک چشمت شد فلسطین هرشب وهرنیمه شب گریه کن براین جنایت یکصدو هفتادوپنج جمع بستم لاله هارا تا سر گلدسته ها یک به یک تایک عبارت یکصدو هفتادو پنج م.دانایی بداهه براساس ردیف غزل ( محمود مربوبی) ۱۷۵شهیدغواص تشییع شده امروز
میثم دانایی
1394/03/21
343

خسته ام من خسته از اقرار گاهی میشوم خسته از اخطار در اخطار گاهی میشوم خسته از اسکندر و تیمور،چنگیز مفول خسته از تاریخ بی افشار گاهی میشوم خسته از سعدبنی وقاص ،دوران حجر! خسته از فرمان بی مقدار گاهی میشوم خسته از سامانیان وخسته از قاجارها خسته از هر قوم بی صفار گاهی میشوم خسته از هربحث دینی خسته از هرمذهبم خسته از گفتار بی کردار گاهی میشوم خستگی از حال بم دارم به دست زلزله خسته از ایران در اوار گاهی میشوم خسته از دوران پراشوب رنجور وطن خسته از هرجنگ بی سردار گاهی میشوم خسته از تحریمها وخسته از بحث اتم خسته از اخبار دراخبار گاهی میشوم.......... ......................... سروران عزیزم این غزل بیش از 17بیت بوده که ابیاتی ازان رادرمضمون ومحتوی دیگری ارسال خواهم کرد...
میثم دانایی
1394/03/19
359

بی تو در هر شعر و هر اواز خوابم میبرد مثل مرغان سبک پرواز خوابم میبرد بی تو در سرمای بهمن مثل نخلی بی پناه اوج گرما باز در اهواز خوابم میبرد گوش جان را در خیالم کوک کردم اخرش با صدای دلنشین ساز خوابم میبرد خسته ام از انتظارت خسته از بیداریم خسته از تکرار هر اغاز خوابم میبرد پر شدم از شعر در سرگیجه عطر دوسیب پای بزم شعر درشیراز خوابم میبرد عازمم با شعر قصد دلبری بانوی من عازمم از ترس دست انداز خوابم میبرد...... ................. سلام ودرود بر اساتید گرانقدر ودوستان نازنینم .. پستهای زیادی در کلبه به اشتراک گذاشتم که مربوط به اوایل کارم بوده واکثرا به جز تعداد خیلی محدودی ارزش واعتباری ندارند از این رو بران شدم تا قدری زبان شعریم را سامان دهم و از این رو اساسی کم کارشدم ...هرچه هم تاکنون اموختم ازشما عزیزان درهمین کلبه بوده وحضور یک خط درمیانم دلیل به دوری ازخانه اصلیم نیست و گاها بدون نظر گذاشتن بدلیل سرعت نت همه نظرات واشعار رامیخوانم ..مثل همیشه منتظر راهنمایی شما عزیزان هستم ..
میثم دانایی
1394/02/12
381

با زخم تمام پیکرت خندیدی با تیر نشسته در سرت خندیدی ان لحظه تو درس عشق معنا کردی وقتی که درون سنگرت خندیدی...... .................... تقدیم به مردی بزرگ که وقتی به خانه برگشت دوپا ویک چشمش را درسنگرش جاگذاشت...اگرچه فرندی ندارد اما روزت مبارک رفیق. ........... روز پدر به دوستان عزیزتر ازجانم ..استاد حاکی ،استادشیخی،استاد کریمی،استاد شیرازی ودیگر عزیزان مبارکباد .
میثم دانایی
1394/02/02
301

بگذار امشب زندگی پایان بگیرد یکبار دیگر داغ دل جولان بگیرد بگذار در این باور فرسوده امشب یک لحظه درمن بیکسی پایان بگیرد میترسم از روزی که کم کم چشمهایم شب گریه ها را درد بی درمان بگیرد میترسم از وقتی که پای لنگ لنگم یک شب سراغ خانه ی سلطان بگیرد میترسم از روزی که دیگر درهوایت این دردهای کهنه ازمن جان بگیرد وقتی نباشی ،عاشقی سخت است هرشب بگذار مرگم قصه را اسان بگیرد شعری سرودم گرچه دانم بی فروغست ایکاش شعرم در غزل عنوان بگیرد ................... دوستان عزیز اساتید گرانقدر مدتی سعادت حضور نداشتم خواستم دستم خالی نباشم واین شعر تنها بهانه ای بود......مثل همیشه نیازمند راهنمایی شما عزیزانم
میثم دانایی
1394/01/01
293

بهارنو نوار امد خوش امد صدای پای یار امدخوش امد برای کوچ فروردین دوباره "پرستو بابهار امدخوش امد" .......... عرض سلام وارادت دوستان عزیزم اساتیدگرانقدرم نوروز باستانی برشماوخانواده گرامیتان مبارکباد..
میثم دانایی
1393/12/24
303

بعد از تو کسی قلب مرا شاد نکرد ویرانه ی دل را کسی اباد نکرد بعد از تو اگر کسی بر این راه گذشت گریاندم و غیر از گله ایجاد نکرد ای دختر همسایه شبی خاطره ی تو تا مرز جنون بردم و ازاد نکرد پاسوز تو در غربت این کوچه بن بست عمرش به سرامد ودلت یاد نکرد این شعر اگر تلخ تر از قهوه ی ترک است بعد از تو کسی قلب مرا شاد نکرد ...... ..................... درود بر عزیزان دلم ...منتظر راهنمایی ونکته نظرات شمایم
میثم دانایی
1393/12/24
300

نوای بینوایم درد دارد "گلوی بیصدایم درد دارد" پس از تو درمیان غربت شهر غرور خنده هایم درد دارد ... ...........
میثم دانایی
1393/10/14
314

ازان روزی که دلها خون فشان است و اتش در دل پیر و جوان است بدان در ماجرای پشت پرده همیشه پای یک زن درمیان است