یادم نکردی وشده ام اشنای درد درمان درد ها! شده ای همصدای درد! یادم نمیکنی به سراغاز قصه ها در متن شعرها شده ام انتهای درد عشقت ببین کنون ،شده دریای از عطش ای بیخبر ز درد شده ام ناخدای درد یادم نمیکنی و در این روزگار سخت ازاین تعجبم که نشستی بجای درد نادر لقب گرفت به گناه پسرکشی ظلمی نکردم وشده ام مبتلای درد مبنای شعر من شده جولان قافیه با این ردیف درد شده ام خود،نمای درد از بس سروده ام همه از درد بیکسی در بیت هر غزل شعر شده ام ربنای درد.....