bg
غزل،درد
شاعر :‌ میثم دانایی
تاریخ انتشار :‌ 1394/04/05
تعداد نمایش :‌ 354

یادم نکردی وشده ام اشنای درد درمان درد ها! شده ای همصدای درد! یادم نمیکنی به سراغاز قصه ها در متن شعرها شده ام انتهای درد عشقت ببین کنون ،شده دریای از عطش ای بیخبر ز درد شده ام ناخدای درد یادم نمیکنی و در این روزگار سخت ازاین تعجبم که نشستی بجای درد نادر لقب گرفت به گناه پسرکشی ظلمی نکردم وشده ام مبتلای درد مبنای شعر من شده جولان قافیه با این ردیف درد شده ام خود،نمای درد از بس سروده ام همه از درد بیکسی در بیت هر غزل شعر شده ام ربنای درد.....

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران
user image
میثم دانایی
0
0

دوستان گرامی مصرع اخر کلمه شعر اضافه تایپ شده

user image
محمد هوشمند
0
0

زیباست بنظرم از همان اول با زمان حال استمراری شروع کنی بهتر است یادم نمی کنی شده ام اشنای درد............... بدرود

user image
میثم دانایی
0
0

درودهاجناب هوشمند...بله درست فرمودید..چشم ...سپاس

user image
بهرامی
0
0

سلام علیکم جناب دانایی عزیز شعر زیبایی سرودید دلجسب و روح نواز زنده باشید

user image
دادا بیلوردی
0
0

درود بر جناب دانایی محظوظ گشتم از طبع لطیفتان

user image
میثم دانایی
0
0

درودبرعزیزان جناب بهرامی واستاددادا...بینهایت سپاسگزارم