bg
امشب غزل گفتم ....
شاعر :‌ میثم دانایی
تاریخ انتشار :‌ 1394/03/27
تعداد نمایش :‌ 294

امشب غزل گفتم ولی عنوان ندارد چون واژه در احساس ان جولان ندارد امشب خیالم را به سویت کوچ دادم احساس کردم کوچه عطر افشان ندارد بایک سبد گل امدم با اه و افسوس رفتم من از شهری که دل ارزان ندارد رفتم من از دنیای بی احساس سردت گاهی نجابت ارزش عصیان ندارد درتنگنای سینه جنگ عقل واحساس دیگرصدایی خفته و پنهان ندارد وقتی که عاشق میشوی بارگناهی ازبرکت تفسیر المیزان ندارد هی ازمودم ،ازمودم ،ازمودم! دیدم که شهری زیره ی کرمان ندارد وقتی که خنجر بر رگ دستم کشیدی تبریز وتهران فرق با کاشان ندارد شاید تو هم فهمیده ای بانوی شعرم هی ازتو گفتن بیش ازاین امکان ندارد

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران
user image
عباس حاکی
0
0

آ فرین جناب میثم - غزلی خوب و کاملا بی نقص سرودید. دست مریزاد.

user image
میثم دانایی
0
0

سلام ودرود بر حضرت دوست حاکی بزرگ ..بینهایت سپاسگزارم خوشحالم که پسندیدید استاد

user image
ولی ا..شیخی مهرآبادی(دیوانه)
0
0

جناب آقای دانایی عزیز،سلام علیکم. ................................................... یادم می آید یک باربه شما تبریک گفته ام،واین بارتبریکی دوآتشه خدمتتان عرض می کنم.....بسیار زیباست ..خسته نباشید.

user image
ترديد
0
0

دوست عزيز جناب دانايي عجب غزل زيبايي گفتي احسنت زيباتر از شعرت دگر امكان ندارد

user image
میثم دانایی
0
0

درودبربرادر خوبم ...بینهایت سپاسگزارم ...احسنت

user image
حسین عابدی
0
0

سلام احسنت آقای دانایی زیبا بود استفاده بردم

user image
میثم دانایی
0
0

درودبرجناب عابدی عزیز ...بینهایت سپاسگزارم

user image
محممد محسن خادم پور
0
0

سلام و عرض ادب استفاده بردم زنده باشید