یک نگاه ساده کردم، نکته پردازی نکن، عشق را درقاب چشمانت سندسازی نکن دفتر مشق دلم را بانگاهت خط زدی بگذر از احساس من هرروزطنازی نکن شاعری بودم که بایادتو دیوان ساختم بیخبر این واژه هایم رابراندازی نکن نیمه شب احساس ما را بردی اما خواهشا درمقام دزد هرگز صحبت قاضی نکن فعل ماندن صرف کردم باتمام قدرتم صیغه را بالا وپاین قالب ماضی نکن اب درهاون مکوب ای پادشاه در سقوط درمسیر انقلابم رخت سربازی نکن ....... دوستان به نقدوراهنمایی شما نیازمندم