bg
اطلاعات کاربری سجاد صادقي ابوزيدآبادي

تاریخ عضویت :
1392/02/21
جنسیت :
شهر :
کشور :
ایران
آخرین اشعار ارسالی
سجاد صادقي ابوزيدآبادي
سجاد صادقي ابوزيدآبادي
1396/09/05
406

اندوه من این است که در عصر حواشی یک لحظه به فکر ِ من ِ بیچاره نباشی دریاچه ی قم باشی و بر زخم دل من از شوری خود بر دلم هربار بپاشی یک منبع عالِم خبر آورد که یک عمر تو عامل هرگونه غم و درد و خراشی از دست تو رنجور شد آبادی عاشق ای وای به حال دل معشوقه ی ناشی حاشا که دهاتیست دل نازک و تنهام امروز که دل بست به تو بچه ی کاشی از منظر من عشق دلیل است به عالَم در نزد تو هم باز چه کشکی و چه آشی سنگین شده در سینه ی من قلب رئوفم از دست تو ای کارگر سنگ تراشی #سجاد_صادقی
سجاد صادقي ابوزيدآبادي
1396/06/15
472

دنبال مطرح کردن امری خطیر است جایی که یک عمر است درگیر کویر است امروز باید گفت با این حاجیان که ... برگشته اند از حج و فردا نیز دیر است فریاد باید زد که این دستی که بالاست دست علی مرتضی دست امیر است امروز ، روز جانشینی نبوت ... امروز ، روز عالی عید غدیر است وقتی که دستش رفت بالا دید دنیا که آسمان هم روبه رویش سر به زیر است #سجاد_صادقی
سجاد صادقي ابوزيدآبادي
1396/05/01
482

وسط مهلکه و دود فراموشم کرد آنکه معشوقه ی من بود فراموشم کرد آنکه از شعر فقط قافیه را می فهمید درد هایی به من افزود فراموشم کرد شرط کردیم که یکباره به دریا بزنیم ته این معامله بی سود فراموشم کرد رد شد از اسم من و رفت به دنیای خودش مثل خشکیدن یک رود فراموشم کرد تا که از حافظه و خاطره ها خط خوردم دو قدم مانده به بدرود فراموشم کرد در دلم بود امیدی که مرا می بیند وای بر من ، خود معبود فراموشم کرد #سجاد_صادقی
سجاد صادقي ابوزيدآبادي
1396/03/03
481

درد دارد به کسی غیر خودم رو بزنی جلوی من بنشینی و دم از او بزنی پیش من مندرس و کهنه بگردی اما پیش او عطر گرانقیمت خوشبو بزنی از چپ و راست به من پیله کنی اما باز وقت پروانگی ات خدعه و نارو بزنی مثل یک توده ای از گرد و غبار بسیار از دلت عشق مرا یک تنه جارو بزنی یا که در ساحل امن دل یک بیگانه بعد طوفان شدن زندگی پهلو بزنی #سجاد_صادقی
سجاد صادقي ابوزيدآبادي
1396/01/20
409

پدرم با خودش نشان دارد پدرم بوی آسمان دارد سینه ای سترگ و رمزآلود پدرم قلب مهربان دارد از تمام این جهان بی شک سر سبز و دل ِ جوان دارد از دو فرسخ سخاوتش پیداست هرچه گفته ام عیان دارد گویی از اهالی فرداست و به آینده نردبان دارد خوب محض است و از خوبان هر چه هست بی گمان دارد یاد او همیشه جاری باد پدرم عمر جاودان دارد #سجاد_صادقی
سجاد صادقي ابوزيدآبادي
1395/12/28
447

همه ی دلخوشی ام بود کنارت باشم توی تقویم خودم فصل بهارت باشم تو که دریایی و من ماهی تنگی کوچک این چنین بود که یک عمر دچارت باشم ماه بودی که شبی عکس تو در آب افتاد و خدا خواست که دائم در مدارت باشم مثل اهوازی و خون گرم ولی درد آلود کاش میشد که خودم گرد و غبارت باشم یا در آغوش بگیرم تن رنجور و پریشانت را یا که تا آخر این قصه حصارت باشم همه ی دلخوشی ام دیدن لبخندت بود این دلیلیست که راهی دیارت باشم #سجاد_صادقی
سجاد صادقي ابوزيدآبادي
1395/11/07
397

از پنجره ی اتاق دارم می زد در خلوت کوچه باغ دارم می زد هر لحظه برای من فال گرفت با قهوه ی داغ دارم می زد پایان شب سیه را می دید در چشم چراغ دارم می زد گاهی که هوای او می کردم با درد فراق دارم می زد ! انگار برای او لذت داشت با شادی و اشتیاق دارم می زد وقتی که به سمت من می آمد شومی کلاغ دارم می زد #سجاد_صادقی
سجاد صادقي ابوزيدآبادي
1395/09/14
359

هر کس جهانش مملو از آشوب باشد باید که حالش با کسی هم خوب باشد با یک نفر باشد که حالش را بفهمد پر طاقت و پر صبر چون ایوب باشد پیش نگاهش آدمی بسیار خوب و ... وارسته و بسیار هم محبوب باشد دنیا برای زندگی جای قشنگیست وقتی که جنس زندگی مرغوب باشد قطعا که آدم های دنیا در تلاشند تا سهم هر کس از جهان مطلوب باشد دیده به بوی پیرهن پر نور گردد در عشق هر کس هم قد یعقوب باشد #سجاد_صادقی
سجاد صادقي ابوزيدآبادي
1395/06/29
478

علی دست خدا روی زمین است علی حیدر امیرالمومنین است علی نور صفات حق تعالی است علی مولای مظلومان دنیاست علی جان تمام شیعیان است علی بانی خلق این جهان است علی منشور اخلاقی دنیاست علی در قلب انسان های تنهاست تمام روز و شب ها را امیر است دلیر است و دلیر است و دلیر است علی یعنی حسن یعنی که عباس علی یعنی حسین دریای احساس علی یعنی امام عصر ، موعود علی فرمانده ی کل قوا بود کتابش راه را روشن نموده نگاهش چاه را از غم زدوده ولایت را به حق در دست خود داشت عدالت را درون سینه می کاشت به دنیا رسم انسان بودن آموخت و در تنهاییش می ساخت می سوخت علی راه و رسومش فرق دارد نگاه ذوالفقارش برق دارد درون سینه اش غم بود مردم برایش این جهان کم بود مردم #سجاد_صادقی
سجاد صادقي ابوزيدآبادي
1395/06/02
349

طرز رفتار تو با فلسفه ات یکسان است قلب پر مهر تو صندوقچه ی ایمان است دانش و معرفت و علم فراوان داری و تمامی سخن هات پر از برهان است علم فیزیک اگر سخت شود نزد تو باز همه ی مسئله ها ساده و‌ بس آسان است همه جا اسم تو را نیک به جا می آرند موطنت شهر هلال بن علی آران است هر کجا نام تو را برده ام ، می گویند معنی واقعی واژه ی یک انسان است مطمئنم که خدا دوست ترت می دارد همه جا پشت و پناه تو خود قرآن است تقدیم به استاد همیشه راهنمایم دکتر رضا رمضانی آرانی
سجاد صادقي ابوزيدآبادي
1395/05/04
455

صدایم می زنی آقا ، خطابت می کنم بانو برای دیدنت دل را ، به دریا می زنم بانو از آن روزی که مهر تو نشسته بر دلم باید بگویم که گرفتار دو چشم تو منم بانو سراپا شور و شعرم من برای آرزوهایت همین حالا که در حال ترانه گفتنم بانو به پروانه شدن با تو امید وافری دارم به جای خود به دور تو که پیله می تنم بانو کجا پیدا کنم وقتی که رودرروی تو باشم ؟! همین مصراع هم کافیست برایم مغتنم بانو بفهمانم به دنیا که زلالی مثل آیینه ... و من از نسل دل غمگین سنگ آهنم بانو تو را می خواهمت حتی اگر از نسل بارانی تگرگم ، باد و بورانم، شبیه بهمنم بانو نمیدانم چرا از تو سرودن را نمی خواهند به تو آلوده گردد کاش دوباره دامنم بانو برای سوی چشم من ، به پاس بی قراری ها نمی دانی چه آوردند اینجا بر سر پیراهنم بانو ملالت ها کشیدم من در این دنیای پر حیله و حالا نوبت این است که باشی تو زنم بانو به دنیایم قدم بگذار و چای تازه ای دم کن صدایم کن که ای آقا ، خطابت میکنم جانم ؟! #سجاد_صادقی
سجاد صادقي ابوزيدآبادي
1395/04/11
377

من عشق را در سینه پنهان کرده بودم یعنی هوای بند و زندان کرده بودم در عصر ماشینی و آدم های کوکی با تو هوای شهر کاشان کرده بودم می آمدم از روستا سمت جهانت کل مسیرم را گلستان کرده بودم چون ابرهای بی قرار فصل نوروز قصد نوازش های باران کرده بودم روز و شبم را وقف دیدار جمالت اردیبهشتم را که آبان کرده بودم هی فال قهوه می گرفتم تا بیایی وقتی که پشتم را به قرآن کرده بودم استغفرالله حکم خالق بودی و من خود را شبیه بت پرستان کرده بودم ای کاش جای این تلاش بی سرانجام یک شب تو را در خانه مهمان کرده بودم بر سفره ی افطار با تو می نشستم شکر خدا و لعن شیطان کرده بودم
سجاد صادقي ابوزيدآبادي
1395/03/01
484

سلام آقای خوب ، سلام مشکل گشا منم سجاد بد ، گدای رو سیا (ه) میان کوچه ها ، تو را گم کرده ام کجای این جهان ، بجویم من تو را ؟ نمیبینی مرا ، که مشتاق توام؟ و میسوزم شبی ، در این حال و هوا خودت را به دلم ، نمایان کن شبی که من خسته شدم ، از این بی راهه ها تمام هستی ام ، شده شک و شبح کمک کن تا شوم ، از این شبهه رها تویی آقای خوب ، تویی علم الیقین تویی سالار دین ، تویی علم خدا چگونه میشود ، تو را پیدا کنم میان ندبه ها ، کدامین جمعه ها ؟ فرج ها خوانده ام ، برای دیدنت برای وصل تو ، چقدر است خون بها ؟ منم عبد فقیر ، تویی آقای خوب به دنبال تو باز ، بگردم تا کجا ؟
سجاد صادقي ابوزيدآبادي
1395/01/21
351

درد دلتنگی من را ماه می فهمد فقط ناله های هر شبم را چاه می فهمد فقط در درون سینه ام انباری از آه و غم است حجم این اندوه را آگاه می فهمد فقط در مسیر بادم و طوفان پریشان می کند راز این آشفتگی را کاه می فهمد فقط قصد رفتن می کند هر عابری از قلب من رد شدن از زندگی را راه می فهمد فقط مثل یک کشور که افتاده است دست دشمنی عمق این وابستگی را شاه می فهمد فقط درد دلتنگی من در این غزل جاری شده سر این ابیات را همراه می فهمد فقط
سجاد صادقي ابوزيدآبادي
1394/10/28
360

با چشمک ناز همسری می میرم با شیوه ی خوب دلبری می میرم از روی علاقه ی شدید قلبی ... با رنگ قشنگ روسری می میرم هر لحظه به شیوه ی تازه تری ... یک روز به سبک دیگری می میرم تا خسته و آزرده نگردی بانو ... با طرح قشنگ و بهتری می میرم هرلحظه بگو که در چه حالی،قطعا از دوری و از بی خبری می میرم کافیست بفهمم که نمی مانی تو وقتی که از آسمانم بپری می میرم سجاد صادقی
سجاد صادقي ابوزيدآبادي
1394/09/28
310

یلدا که می آید در و دیوار می خندد اکسیژن توی هوا بسیار می خندد یلدا که می آید تمام شهر با غمهاش چون گشته بازم موسم دیدار می خندد دایی ،عمو ، بابا بزرگ و عمه و خاله مادر بزرگ خسته و بیمار می خندد دور همی های قشنگی شکل می گیرد دنیای ما بی حد و بی تکرار می خندد اشعار حافظ نقل مجلس میشود، قطعا شاعر برای خواندن اشعار می خندد وقتی انار و هندوانه شمع مجلس شد هر حاضری بی وقفه و رگبار می خندد رسم و رسومات قشنگی با خودش دارد یلدا که می اید خدا بسیار می خندد
سجاد صادقي ابوزيدآبادي
1394/09/16
427

دلتنگی دانشکده پایان ندارد وقتی که جان دارد ولی جانان ندارد وقتی که جای یاسمن خالیست هرروز وقتی که در تنهاییش باران ندارد از هر طرف درد و غم و حسرت ولی نه اینجا برای زخم ها درمان ندارد هی سخت میگیرد به روی عاشق زار مثل کسی که مرتد و ایمان ندارد او نیست و عطر تنش را باد برده مثل گلابی که دگر کاشان ندارد دانشکده جای عجیبی نیست بی او اما تحمل کردنش امکان ندارد
سجاد صادقي ابوزيدآبادي
1394/09/16
479

خار بودم خواستم تا گل کنم خوشبو شوم درس خواندم تا که شاید با کسان همسو شوم جوجه اردک بودم و زشت شبیه قصه ها آرزو میداشتم تا لحظه ای یک قو شوم دختر همسایه مان کارش درست و بیست بود غبطه میخوردم به حالش خواستم چون او شوم من دلم میخواست پیش این و آن پیچیده و ... مثل یک مجهول در مجهول ، تو در تو شوم من شب و روزم همه صرف کتاب و درس شد این دلیلی شد که من دور از همه کم رو شوم پیش چشم این و آن من بارها جای کباب !! رد شدم از امتحان تا کتلت و کوکو شوم چشم هایم را دو دستی دادم و اما سرم فسفرش را سوخت تا من عالمی بی مو شوم این غزل حرفش همین است که در عمر گران من چقدر زجر کشیدم تا که دانشجو شوم پ ن : روز دانشجو مبارک
سجاد صادقي ابوزيدآبادي
1394/08/04
372

این دو روز زندگی بیداد می خواهی چیکار ؟ ای سراپا های و هو فریاد می خواهی چیکار ؟ تو که از عزم جهان راسخ تری ، من دیده ام ! توی تقویم خودت رخداد می خواهی چیکار ؟ این جهان در به در بازیچه ی دست تو شد تو خودت یک لشکری افراد می خواهی چیکار ؟ وسعت فرمانرواییت عجب گسترده است شاه شاهان خانه ای آباد می خواهی چیکار ؟ رقص نوری از دو چشمان قشنگت جاری است جان جانان شعله ای در باد می خواهی چیکار ؟ کل دنیا چون قفس در اختیار چشم توست عشق ِ زندان ! مردم آزاد می خواهی چیکار ؟ مردم دنیا به منجی بودن تو واقف اند ... ناجی درماندگان امداد می خواهی چیکار ؟ میشناسی کل دنیا را ، چرا در مانده ای ؟؟ از من گم کرده ره ارشاد می خواهی چیکار ؟ سعدی و حافظ برای تو غزل ها گفته اند ... ماه روی شاعران سجاد می خواهی چیکار ؟ دل شکسته هر کجا باشد خدا مهمان اوست روزگار خوب و قلب شاد می خواهی چیکار ؟
سجاد صادقي ابوزيدآبادي
1394/05/18
318

عمریست که از صلح و صفا می خوانیم از طایفه ی عشق و وفا ایرانیم وقتی که زمین عطش کند بی پروا چون شبنم صبح و نم نم بارانیم از گرمی خونمان جهان در جوش است این را همه از لطف خدا می دانیم هرچند که دنیا پر از آشوب شود در کشور عشق و امنیت می مانیم از جنگ و تجاوز به خدا بی زاریم ما پیرو عشقیم و پر از ایمانیم از روز ازل تا ابد این دنیا ... ما عاشق سازندگی و عمرانیم جز صلح و صفا طلب نکردیم هرگز راضی به رضای قدرت یزدانیم با ما سر این حرف توافق بکنید از جنگ نگوییم اگر انسانیم ...