سلام
راستش مدتی بود که توی سایت شعر نمیذاشتم...یعنی فرصت نمی کردم!و امروز با خوندن شعر آقای شیرازی"برای دوستانی که کم پیدا هستند" گفتم شاید یکی از مخاطب هاش من باشم و تصمیم گرفتم که این شعر رو تقدیم کنم.منتظر نقد و نظرهاتون...
منم کلاغ٬سیاهی که پر نمی خواهد
مسافری که بلیط سفر نمی خواهد
همیشه می پرد از شعر های تکراری
برای پر زدن این بار پر نمی خواهد
اگرچه فاصله دارد نگاهمان از هم
ولی زیارت تو چشم سر نمی خواهد
چرا ضریح تو جای کلاغ ها نشده؟
دلم نگاه تورا...بیشتر نمی خواهد
و دیگر اینکه بگردم به دور گنبد تو
دلم طلای کم از دور و بر نمی خواهد
اگر بگویم از این بخت بد٬وَ روز سیاه...
نه بیخیال...غزل چشم تر نمی خواهد
کلاغ خسته ی راهم٬ همیشه سرگردان
بگو که خانه ی تو دربه در نمی خواهد؟
تمام دار و ندارم همین غزل شده است
برای تو...دلت اما٬اگر نمی خواهد
بیا و جان مرا هم بگیر چونکه دلم
زیاد عمر پراز دردسر نمی خواهد