bg
بهار...
شاعر :‌ فرشته محمدی
تاریخ انتشار :‌ 1391/12/11
تعداد نمایش :‌ 288

بهار که می آید

سبز می شود

خاطرات خشکیده ی چند ساله ام

و باز

قطره قطره

آب می خورد

زخم کهنه ای

که می جوید

رویاهای پوسیده ی مرا

_

روزها...

ماه ها...ماه ها...

بهار رفت

و دوباره

صورت کبودی که شوره زد

و چشمی که خشک ماند

به آینه ای شکسته

برای روبوسی خودش!

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران
user image
رعنا امیریان
0
0

سلام فرشته جان

زیبا بود نازنینم

روزگارت خوش باد

user image
فرشته محمدی
0
0

سلام مجدد سپاس و قدر دانی از زحماتتون

user image
شهرام زارعی
0
0

سلام فاصله ی نثر شاعرانه با شعر منثور به اندازه ی یک تار موست . اما  این دودر اصل دو ژانرمتفاوت و به کل باهم فرق دارند و این فاصله را باید در ویژگی ها و المان های آن دو در برخورد با زبان جست موفق باشید

user image
فرشته محمدی
0
0

سلام مجدد من متوجه نشدم در این امر موفق بودم یانه!؟ خیلی ممنون

user image
مجید شاکری حسین آباد
0
0

درود سروده ای سرشار از احساس ناب از شما خواندم. موفق باشید.

user image
فرشته محمدی
0
0

سلام ممنون از لطفتون در پناه حق باشید

user image
رضا کریمی
0
0

سلام و درود بر شما بانوی گرامی؛

سروده ی زیبایی است.

user image
فرشته محمدی
0
0

سلام سپاس از لطفتون

user image
اکبر شیرازی
0
0

درود بر فرشته خانم گرامی

با پوزش از تأخیر

از خواندن شعر زیبای شما لذت بردم

برای شما در همه حال آرزوی موفقیت می کنم

شاد باشید

user image
فرشته محمدی
0
0

سلام خیلی ممنونم از لطفتون مهم اینه که وقت میذارید...دیر یا زودش اهمیتی نداره بازهم سپاس