bg
بی میلی لیلی
شاعر :‌ رضا فرینام (فلاح)
تاریخ انتشار :‌ 1391/11/03
تعداد نمایش :‌ 1578

قصه ی  لیلی ست و آشی که پخت .
تکیه به مسلخ زده قلبی زمخت .

آش برای چه کسی ریخت او ؟
آخر قصه با که آمیخت او ؟

کاسه ی مجنون به چه علت شکست ؟
به جرم اینکه شده لیلی پرست ؟

لیلی در آن لحظه کجا خیره شد ؟
چگونه عشق بر جنون چیره شد ؟

ظرف شکست . دست مجنون برید .
و عشق ، ظالمانه او را درید .

لیلی ما ، میل به مجنون نداشت .
رفت . به روی قلب او پا گذاشت .

فروخت . بی مقدمه . مفت . مفت .
در دل این سکوت ، مجنون چه گفت ؟

رزل وُ جفا پیشه شدن عشق نیست .
هرزه وُ بی ریشه شدن عشق نیست .

لذت ِ سادیسم ، چو اندیشه شد .
قلب تو سنگ و دل من شیشه شد .

میل ندارد به تو لیلی دگر .
ساده نشو گاف نده ای پسر .

هر که در این بزم مقرب ترست .
مست شد از جام بلا. مست ِ مست .

ظرف به لیلی نده . آشی که نیست .
این همه بی میلی و اکراه چیست ؟

میلش اگر بود سر ِ سوزنی .
با تو چرا داشت سر ِ دشمنی ؟

دو روز همخانه ی لیلی شدن .
رسید دوران ِ طفیلی شدن .

قصه ی لیلی ، بخدا راست بود .
نگاه ِ فرهاد ، از او دل ربود ...

«محمد فلاح»

این شعر پاسخی به دو شعر بسیار معروف ادبیات فارسی می باشد که در زیر می خوانید :

هر که در این دهر مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند.
دیوان ِ حافظ

اگر با من نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟
هفت اورنگ ِ جامی

که به صورتهای زیر هم گفته شده اند :

هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند.

اگر با من نبودش هیچ میلی سبوی من چرا بشکست لیلی؟

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران
user image
رعنا امیریان
0
0

سلام محمد عزیز شعرت خیلی جالبه

در اولین مصرع (ست) به گمانم اضافه است

کمی مشکلات وزنی وجود دارد که انشااله استادان عزیز بیان خواهند کرد تا این شعر با توجه به موضوع و معنای زیبایش کامل کامل شود

موفق باشی و پر از شعرهای ناب...

user image
شبير
0
0

درود جناب فلاح گرامي بسيار دلنشين بود البته فكر كنم با اصلاحات و نظرات اساتيد زيبا تر هم خواهد شد   پايدار باشيد

user image
عیار
0
0

سلام دوست خوبم

شعر زيبا و متفاوتي نوشتي

چه ديدگاه جالبي

دست مريزاد

ياعلي

user image
رضا کریمی
0
0

سلام و درود بر شما؛

سروده جالبی است و سرشار از به کار بردن اختیارات شاعری.

البته فراموش نکنید رابطه ی بین عاشق و معشوق به سادگی یک گزاره منطقی یا فرمول ریاضی نیست و  اگر در رابطه ی  بین عاشق و معشوق برخی از به ظاهر سختی ها، ناکامی ها و ... را حذف کنیم، در واقع عشق را بی ارزش و بی مقدار کرده ایم. همچنین فراموش نکنیم که عشق واقعی مانند عواطف و احساسات زمینی ما نیست و عقل به تنهایی از درک آن عاجز است.

user image
محمد فلاح
0
0

سپاس و درود . پاسخی به این نظر شما در چند سطر بعد و در پاسخ آقای شیرازی دادم که البته نمی تونم بگم نظر شخصی است خیلی از انسانها رو دیدم خوندم و شنیدم که با من همعقیده بودند لطفا نظر من رو چند پاراگراف بعد بخونید آقای رضا کریمی

user image
محمد محسن خادم پور
0
0

سلام جناب فلاح عزیز برای بار دوم شعر قابل توجه تان را خواندم و لذت بردم  

user image
محمد فلاح
0
0

از همه دوستان گرامی سپاسگزارم (خانم رعنا امیریان و آقایان : شبیر.عیار . رضا کریمی. خادم پور) که همیشه به من لطف دارند. همچنین آقای حاکی که خصوصی به من یادآوری کردند اینکار ایراد وزنی دارد. می پذیرم. انشالا در آینده کارهای بهتری ارائه بدهم. با آرزوی موفقیت. بدرود.

user image
مرتضی عباسی زاده
0
0

سلام و احترام دوست عزیز و بزرگوارم جناب فلاح عذرخواهی میکنم از اینکه گاهی مشغله ها مانع از حضور و عرض ارادتم میگردد و سپاسگزارم از حضور همیشگی و بزرگواریتان بر دلنوشتهایم سروده بسیار زیبا و دلنشین شما را خواندم و لذت بردم زیباترینها را برایتان آرزومندم خدا نگهدار شما  

user image
محمد فلاح
0
0

سپاس ببخشید من دیر پاسخ محبت شما را می دهم ممنون

user image
اکبر شیرازی
0
0

سلام بر محمد آقای عزیز و با احساس

شعر زیبا و دوست داشتنی ای بود لذت بردم

من با اجازه بعضی موارد رو که به نظرم می رسه عرض می کنم

اول از همه نمی دونم خانم امیریان برای چی گفتند ست در مصرع اول اضافی است چون اگر حذف شود وزن اشتباه می شود

1- در مصرع زیر

تکیه به مسلخ زده قلبی زمخت

به نظر من به این صورت وزنش راحت تر ادا می شود :

تکیه بر مسلخ زده قلبی زمخت

2- در بیت زیر

لیلی در آن لحظه کجا خیره شد ؟
چگونه عشق بر جنون چیره شد ؟

به نظرم یه خورده با وزن دیگر ابیات فرق داره

مثلا به اینصورت وزنش به نظر من بهتره:

یار در آن لحظه کجا خیره شد ؟

عشق چگونه بر جنون چیره شد ؟

3- در بیت

ظرف شکست . دست مجنون برید .
و عشق ، ظالمانه او را درید .

کمی مشکل وزنی دارد و مصرع دوم طبق فرمایش استاد حاکی که بنده این نظر را دوست دارم استفاده از وَ در اشعار را زیبا نمی دانند . در مصرع دوم هم به نظرم عشق درید زیاد مرسوم نیست درندگی با لطافت عشق سازگار نیست

پیشنهاد می کنم :

شکست ظرف و دست مجنون برید

عشق ، چنین متاع او را خرید

و بالاخره 4- در بیت

دو روز همخانه ی لیلی شدن .
رسید دوران ِ طفیلی شدن .

پیشنهاد میکنم :

دو روز همخانه ی لیلی شدن

گذشت دوران ِ طفیلی شدن .

user image
محمد فلاح
0
0

ممنون از آقای عباس زاده و خیلی خیلی سپاسگزارم از دوست حوبم آقای شیرازی که نکات خوبی رو متذکر شدند البته من چند مورد رو باید عرض کنم. در مورد یک و دو حق رو به شما می دم. در مورد سه : در مورد لیلی و مجنون همونجور که می دونید چند افسانه داریم . جامی نقل میکنه که لیلی آشی نذر کرده و مجنون میاد توی صف نذری. اون بنده خدا برای همه آش رو میریزه ولی نوبت مجنون که میشه ظرف رو میشکنه. این مجنون به قدری ساده لوح بوده و جنون لیلی احاطه اش کرده بوده که میگه این لیلی خانم خواسته با این روش علاقه خودش رو نشون بده. (چرا باید هر کسی در این دهر مقرب تر است جام بلا بیشترش بدهند؟ (یا در حقیقت بدرند! که شما فرمودید درندگی با عشق سازگار نیست) اما خود شما هم تایید می کنید که عشق همیشه دریده. در بیستون با تیشه فرق سر فرهاد رو درید. در صف نذری با ظرف شکسته دستهای مجنون رو و در بین دوستان و آشنایان همه ی ما نمونه های زیادی است...) من در این شعر عشق رو منطقی مورد بحث قرار دادم. مجنون دیوانه لیلی بود و این به نظر من از عشق بالاتره اما لیلی به او بی اعتنا بوده و احتمالا دلش یه جایی گیر بوده! چون پدر مجنون هم میاد به پسرش میگه پاشو بریم مکه لیلی برای تو زن نمیشه و قصه هایی که بهتر از من می دونید...) به نظر من عشق عین درندگی است. درندگی قلب و روح و عواطف انسانی حالا ما توجیهات خودمون رو میکنیم اما عشق آرامش بخش چند مورد است؟ خیلی باشه از هر ده تا یا بیست تا یک مورد. نگید که اون موارد دیگه عشق نیست! چون بنا نیست همه انسانها دوره کامل عرفان و تصوف رو دیده باشند. هر کسی به اندازه خودش عاشق میشه. وقتی این همه شکست وجود داره حتما ذات عشق مورد داره. توی شعر هم گفتم عشق در برابر سادیسم معشوقه ، مازوخیزم عاشق رو میطلبه. چون اگر عاشق ، مازوخیزم و روانی نباشه با منطق و عقل به عشق نگاه کنه میفهمه واقعا چیز بی مفهومیه. البته من به عقاید مخالف این عقیده احترام می ذارم و اجباری نیست همه این نظر رو بپذیرند. اینو هم بگم قضیه رو مذهبی نکنید من فقط عشق انسان به انسان مد نظرم بود در مورد خداوند سبحان، اصلن در این شعر بحثی نکرده ام و به خودم اجازه وارد شدن به محدوده کبریایی رو نمیدم

user image
اکبر شیرازی
0
0

سلام مجدد محمد آقا

ممنونم از توضیحاتی که دادید

نظرتون محترمه و ارزشمند

ولی من این نظر را ندارم و فکر میکنم لیلی و مجنون سنبلی هستند از عشقی که خدا به بشر اعطا کرده تا انگیزه ای داشته باشند برای زندگی کردن و نباید با مصداقهایی که میتوان متضادش را هم پیدا کرد آن را تفسیر کرد

در هر صورت خوشحالم که با حوصله توضیح دادید و بابت این توجه از شما متشکرم

سلامت و شاد باشید

user image
محمد فلاح
0
0

در مورد چهار: رسید و گذشت معنای شعر رو عوض میکنه. منظور من این بود که مجنون فقط دو روز تونست به عشق لیلی زنده باشه و بعدش به صورت طفیلی و انگل وار دور لیلی چرخید ولی لیلی از اونجایی که گلوش پیش فرهاد گیر بود به اون بی محلی میکرد. پس معنای شعر ایجاب میکنه رسید رو قرار بدیم. اما در نهایت از جناب آقای اکبر شیرازی متشکرم. شما با نظرات و تجزیه تحلیلی های بجای خود حق استادی بر این حقیر دارید. از آقای استاد حاکی و بزرگواران دیگه هم سپاس ویژه دارم

user image
اکبر شیرازی
0
0

سلام مجدد

من برداشتم این بود که آن دوران سپری شد برای همین گفتم گذشت هم مناسب است

ممنون از توضیحاتت

البته من خود را شاگرد همه ی دوستان می دانم و از همه شما بزرگواران سعی میکنم بیاموزم

user image
فرشته محمدی
0
0

سلام جناب فلاح زیبا بود...اما همونطور که خانم امیریان گفتند چندجا ایراد وزنی داره... در پناه حق باشید

user image
محمد فلاح
0
0

درود و سپاس از شما

user image
محمد قادری
0
0

مفتعلن مفتعلن فاعلن که البته از اختیار شاعری درش زیاد استفاده شده جالب بود کمتر شعری مخصوصا تو این مدت داخل این وزن خونده بودم موفق باشید

user image
محمد فلاح
0
0

درود و سپاس از شما