اینجا غریبی٬بی کسی هم عالمی دارد
با ما فقط غم آشنا شد از همان اول
قسمت شد ازهرچیز برهرکس٬چه بختی بود!
آقا غریبی سهم ما شد ازهمان اول
دلهایمان هرلحظه بی تابند و در راهند
آنقدر گفتیم از پریدن...پر درآوردیم
از دل صدا کردیم و با دل پر زدیم اما
ناگاه از صحنی٬ضریحی سر درآوردیم
درمانده ای بودیم اما راهمان دادی
من خسته ای پَربسته ام با باری ازغم ها
اینجا فقط نامردمی باب است٬اما من
دلگیرم از دل های بی احساس آدم ها
دیگر نفس بامن غریبی می کند!ای کاش
در بند آخر بیت هشتم زائرت باشم
می خواهم از غربت بگویم کاش دریابی
لطفی کنی تا عمر دارم شاعرت باشم