کنکور غمی معضل،راهی که پرازکل کل
خوابی که عقب افتاد!این مسئله هم بی حل!
یک فرش پر از دفتر،گل های کمی پرپر
یک میز پراز کاغذ،آن خواب پرید از سر...!
هر شب شب بیداری یا اینکه عزا داری...
ای وای که ساعت هم٬ دارد غم تکراری!
یک لحظه سکوت آمد،باز این دل من پرزد
رفتست که برگردد یک سر به حرم،مشهد...!
ناگاه پر از احساس عطری که شبیه یاس
ناگاه دلی عاشق...جایی که پر از الماس-
الماس بلوری که...پر از تب و شوری که...
دادی تو به این دل یا...این من وَ عبوری که...!
آقا کرمت یعنی...من می خرمت یعنی...
این در که تو وا کردی!من در حرمت یعنی...
درسی که تو دادی ام:خوب است گدایی هم!
پس دست به سویت تا روزی که شوی مرهم
من درس بلد هستم...پس دفتر خود بستم
این شعر همین حالا،گفتست که پیوستم...!
پس مشق و کتابم خط خورده...نفسم راحت-
می آید و می خواند...شعری که پر از حسرت!
ای ضامن آهو ها من موج و تویی دریا
پس قسمت من کن تا...روزی بروم آنجا...
آنجا که همین پرها خونی شده از سر ها!
آنجا که دوتاگنبد دارد...و برادرها...!
آنجا که شبی دختر خوابید به چشم تر
یا اینکه گذشت از خواب...شاید بشود بهتر...
□
یاشعر پر از بغض است یا شاعر آن شد مست
آن مشک پر ازگریه...همراه کسی بی دست!
□
باز این شب مهتابی٬من غرق در این خوابی...
پر از غم دلتنگی٬پر از تب و بی تابی...
خوابید قلم بی جان٬من در تب و او درمان
این بغض شکست این بار٬شاید که شود آسان-
تا اینکه شوم زائر یا اینکه شوم شاعر
این خواب نگیر ازمن...دریاب به این خاطر
خیره شده بر ماهم! درمانده ی در راهم...
دستم تو بگیر آقا...یک معجزه میخواهم...!