تو به من نزدیکی، من ز تو دورم، دور
نه دلی نه چشمی، شاهدی، کورم، کور
دور و نزدیک از من، پیش من، در من، من
من تو ام یا تو من، یا تو، در تو، مستور
حلقه ی زنجیری، از تُواَندَ اندَر من
مِی و اشک و باران، تاک و خاک و انگور
دفتر هستی از، حرف عشق و مستی است
حرف هر حرفی با، نامی از تو مسطور
جای حرفی دیگر، نیست در این در دفتر
اول و پایانش، نیست جز تو مذکور
شب بی ماهم من، غرق درتاریکی
در پی نورم ای، از تو نورِ هر نور
سرد و سرگردانم، سینه ام سینایی است
آتشی می خواهم، همچو موسی در طور
آتشم کن امشب، تا بسوزم در خود
دیگر امشب از سر، تا به پا در این شور
از اَزَل در جانِ، من قیامت کردی
تا ابد هر لحظه، نفخه ی صورم، صور
سَحَری هم بر من، لحظه ای رخ بنمای
تا شوم سربازِ، شاهِ ظهرِ عاشور
باز هم در سِحری، ساحری مسحورم
باز هم در شِعری، سرِ دارم منصور
از تو می گویم تا، با تو نظمی گردم
نبض نظمم گردد، بی تو نثری منثور
چه کنم بی تابم، در تبت می سوزم
در دل تقدیرم، شد مقدّر مقدور
تا کجا چون رازی، در رضا خواهی ماند
تو که بی پایانی، در پی ات من مجرور
19/4/1394 / 23 رمضان 1436
رضا