امشب امید من دستان مجتبی است مانند احمد و حیدر گره گشا است
در جستجوی نور بودم به هر کجا مجذوب او شدم این ماه دلربا است
من سجده می کنم برآستان نور نور امام من از نور کبریا است
شاید اشارتی شاید نوازشی هر آنچه او کند یک عمر اکتفا است
ای کاش لحظه ای بر من نظر کند تا درد دل کنم با آن که چون شفا است
بر لوح قلب من نام تو حک شده هرچند که دلم بی مهر و بی وفا است
خاک ره ترا بر دیده می کشم این راه راه دل تا کلبه خدا است
بی راهه بود هر راهی که رفته ام یک راه مانده آن همراهی شما است
از من مپرس ای بخشنده ای کریم این رو سیاهیم از چیست از کجا است
بر درگه تو با دستان خالیم شرمنده آمدم این عادت گدا است
می خواستم دلم را پیش کش کنم دل سوخت و دگر دل خسته بی نوا است
مولای من سلام دست مرا بگیر این دل شکسته بی دست و پا رضا است
22/4/1393 / 15 رمضان 1435
رضا