آنقدر گفتیم از پریدن...پر درآوردیم
ناگاه از صحنی٬ضریحی سر درآوردیم!
اینجا غریبی٬بی کسی هم عالمی دارد
با ما فقط غم آشنا شد از همان اول
قسمت شد از هرچیز برهرکس٬چه بختی بود!
آقا غریبی سهم ما شد از همان اول
دردی به دلهامان نشست از بغض هایی تلخ
تا گریه با ما هم صدا شد از همان اول
من شاعری در مانده ام تنها نگاهم کن
این شعر را دیدی گدا شد از همان اول!؟
دردی که در شعر است طاقت را فرو خورده!
با پر زدن دردش دوا شد از همان اول
آقا برایم دانه پاشی کن که محتاجم
شعرم ولی حاجت روا شد از همان اول...