آنقدر می شکنم تا سحر...ولی-
لبخند می زند این عکس کر...ولی-
باز از نگاه لطیفت دلم صدا-
شد...حیف!نیست کسی پشت سر ولی...!
بیدار مانده قلم هم به پای من
حتی نشد بنویسد اثر ولی-
از درد عشق چه فریاد میزند-
بیجا...چه سود...!؟ندارد ثمر...ولی-
من می نشینم و تا صبح می کشم
چشم انتظار تورا پشت در...ولی-
می سوزد از غم شب های سخت این-
دل...باز نوبت حسی...!خطر ولی!
ترجیح می دهم اینجا سکوت را
می ترسم از تب سردی به سر...ولی