bg
اطلاعات کاربری غلامرضا هاشمي

تاریخ عضویت :
1393/05/12
جنسیت :
شهر :
کشور :
ایران
آخرین اشعار ارسالی
غلامرضا هاشمي
غلامرضا هاشمي
1395/08/19
410

زائران اربعین عجب غوغا و شوری در زمین است ملائک در یســـار و در یمیـــن است بکفتم فرش گل در مقــــدم کیست؟ بگفــــتا زائــــــــران اربعــــــین است.
غلامرضا هاشمي
1395/08/15
403

بیا ای نازنین ما را به شهر عشق راهی کن فقیر کــــــوچه را مشـــتاق فرّ پادشاهی کن به لطف گوشه ی چشمی عطا کن شوق پروازم دلم را ممــــلو از پرواز کفــــتر های چاهــــی کن نگاهم غرق کن اندر زلال چشمه ی چشمت ترحم بر لبان تشـــــنه ی این بچه ماهی کن بیفکن بر روی شــــــانه شب یلــــــدای زلفانت به یک لحظه جهان را غرق در بحر سیاهی کن کلاس عاشقان تعطیــــل فرما و دمی هم یک نگاهی بر من و این دفتر کم رنگ و کاهی کن چو خورشید جهان آرا به بستان رنگ زرین زن به لبخــــند ملیحت کار باد صبحـــــــگاهی کن مرنج از من اگر بیهـــــوده می گویم سخن جانا وفا کن نازنین اما به هر شکلی که خواهی کن.
غلامرضا هاشمي
1395/05/26
389

چه خوش باشد بهاران دامن باغ و چمن با هم سپاری دل به گفتارم ، مرا خالی کنی از غم به زیر ســـــایه ی بید و کنـــــار لاله و سنــــــبل ببخشی بر لبان من دوتا سمبوسه ی بی سم.
غلامرضا هاشمي
1395/05/26
416

هوس دارم بهاران دامن
غلامرضا هاشمي
1395/05/24
421

خورشید و آسمان به سلام تو آمدند مرغان و آهــــــوان همه رام تو آمدند با خط زر نوشته بر آن گنبـــــد طلا شاهان به افتخار ، غلام تو آمدند.
غلامرضا هاشمي
1395/04/28
364

ماجرای فیش حقوقی من

دوش اندر خواب دیدم محشــــــر و غوغا شده
جمعیت می گفت مشت هاشمی هم واشده

آمده داروغه و اعوان وانصارش به خشم
بر سر فیش حقـــوقم بین ما دعـــوا شده

باز شد صندوق و فیش من برون آمد از آن
گوئیا در بین مــــردم زلــــــــزله بر پا شده

قاضی القضات آمد خیره شد بر روی آن
با خودم گفتم که وقت رفتن از دنیا شده

بین داروغه و قاضی گفتگویی شد یواش
سیل جمعیت بسی مشتاق این نجوا شده

عاقبت فریاد زد قاضی که ای مردم خموش
موسم افشا گری بر شاعری رسوا شده

مانده ایم ما این بشر آخر چگونه زنده است؟
یا بُوَد مُرتاض، یا هم پیروِ آنها شده

زودتر او را رسانیدش به امــــداد امام
ورنه از بیچارگی حتما" وبال ما شده

ناگهان دستی تکانم داد و گفت بیدار شو
موقع کار و تلاش سخت و جانفرسا شده.

28/5/95

غلامرضا هاشمي
1395/04/28
289

غلامرضا هاشمي
1395/04/20
289

حسرت چندی است که در حسرت یک جام شرابم از شاخه پریشانم و از ریشه خرابم نه دوست کند یک نگهی بر رخ زردم نه یار دهد بر در میخانه جوابم دلخسته پیِ ساحل افتاده و آرام در آرزوی نغمه ی دلچسب ربابم مانند کویری که زده آبله رویش اندر طلب و حسرت یک قطره ی آبم از دور بود خط افق جلوه ی سیماب افسوس گرفتار خیالات و سرابم نه عرضه ی انجام گناه وسر عصیان نه در طلب یک عمل خیر و ثوابم از هجر تو شبها شده سرشار توهم چون روز رسد تشنه ی یک جرعه ی خوابم یک روز بیا با نظر و گوشه ی چشمی مرهم بنه بر این جگر و قلب کبابم از جامه برون کن دمی آن ساعد سیمین بردار از این چهره ی صد رنگ نقابم .
غلامرضا هاشمي
1395/04/12
361

پایان مهمانی ای ساقیا آماده شو پایان مهمانی رسید هنگامه ی برچیدن این خوان رحمانی رسید بر جام مهمانان بریز از باده ی گلرنگ عید این می برای عاشقان از فیض ربانی رسید یک ماه با خیل ملک همسفره بودیم ای دریغ آمد به پایان این شعف، حالات انسانی رسید یک ماه گر با ذات حق بستیم عهد بندگی هنگام استمرار بر این عهد یزدانی رسید آیات حق بر قلبمان نور الهی داده بود اکنون زمان حفظ این آیات قرانی رسید با لطف ذات حق اگر ابلیس در زنجیر شد هنگامه ی حبس ابد از بهر زندانی رسید پرونده ی زهد و ریا بر باده نوشان بسته شد هاتف ندا در داد هان، وقت مسلمانی رسید ارباب رحمت بندگان خود نوازش داد و گفت ای بندگان وقت وداع با نفس شیطانی رسید پیرم نصیحت کرد و گفت ای هاشمی بیدار شو بر نفس کم کن بندگی ، هنگام خاقانی رسید.
غلامرضا هاشمي
1395/04/05
366

عروج قران سحر چون مه به آرامی برون اندر شبستان شد ز عطر مهربانی کوچه سرشار از بهاران شد قدم برداشت با نرمی به سوی خانه ی دلبر ز جای پای او جاری زلال چشمه ساران شد ز هجر و فرقت دریا هراسان گشت مرغابی نوای سوزناکش در سحر همچون هَزاران شد نوای دلکـــش الله و اکـــــبر در فضا پیچید زمان خویشتن داری ز بهر روزه داران شد تو گویی گامهایش بر سر بال ملائک بود سبکبال همچنان قمری به سوی شاخساران شد به کنج خانه ی دلبر شغال خیره سر خفته به نرمی راه خود را کج نمود و سوی آنان شد هراسان آن دد وحشی ز نور پرتو خورشید به لرزه بندبندش از جمال شیر یزدان شد نگاهی کرد پر معنا و آرام از کنار او به سوی آشیان دل چنان کبک خرامان شد چو در محراب آن سرو سهی رو سوی بالا کرد خجل از طاق ابرویش به جنت طاق ایوان شد عیان شد نور ایمان و تتق زد جانب بالا که از آن پرتو رخشان خجل ناهید و کیوان شد چو آن قرص قمر سر را به خاک بندگی بنهاد از آن اخلاص بی حد جن و انسان مات و حیران شد به شمشیر جهالت ناگهان شق القمر گردید مه اندر خون تپید و پشت ابر سرخ پنهان شد بیامد آذرخشی از جهالت جانب بستان که لاله واژگون گردید و سوسن زار و نالان شد صدای فُزتُ رب الکعبه ناگه شد طنین انداز به سوی رستگاری جانب حق، شاه مردان شد به لیل قدر می دانم که قران می شود نازل ولی دیدم در این شب سوی بالا نور قران شد. التماس دعا 1393
غلامرضا هاشمي
1395/04/01
345

می بینم

تا هوا گشته است آلوده
همه جا را غبار می بینم

چشمهایم شده کمی کم سو
استکان را تغار می بینم

چونکه بانگ کمانچه می آید
شکل آن را سه تار می بینم

چهچهه دلنشین بلبل را
خس خس و قار و قار می بینم

گیج گردیده ام سر بازار
محسنی را حصار می بینم 1

ابتدای سه راه و شکرایی 2
پاتوق صد قرار می بینم

جمله های قشنگ مسولین
جملگی را شعار می بینم

نرخ بنزین و گاز سی ان جی
بار بر روی بار می بینم

کابل و قندهار و شهر هرات
جملگی را مزار می بینم

خاله اشتون ز سوی اسراییل
تحت زور و فشار می بینم

ناله های حزین و جانفرسا
بر فراز منار می بینم

لاله در دامن گل میمون
خجل و شرمسار می بینم

سر گروهبان و افسر و سرباز
همه را استوار می بینم

چون گرفتم جواز و پروانه
خواب پایان کار می بینم

گله ی گاو و گوسفندان را
هم شبیه قطار می بینم

دختر دکتر گلین باجی
خانم خانه دار می بینم

چون نگه می کنم به بادمجان
شکل آن را خیار می بینم

سوسک ها را شبیه دایناسور
کرم را همچو مار می بینم

دره ی با صفای مودر را 3
مثل دروازه غار می بینم

نسل فعال را ز پیر و جوان
همه مشغول کار می بینم

چون نظر می کنم به مرغ و ملوچ 4
قمری و غاز و سار می بینم

سبد پر ملاط کالا را
لایق روی یار می بینم

بازوان ظریف در میدان
محکم و استوار می بینم

همه را در لباس پوشیدن
فارغ از عیب و عار می بینم

چون نشیند حسن به روی چمن
پشت او آشکار می بینم

پوشش موی نازنینان ر
هم یکی از هزار می بینم

صبح تا شب حواله بر گنجشک
شاخه های چنار می بینم

قلم تیز هاشمی را نیز
نیش و دندان مار می بینم

1-محسنی و حصار دو خیابان معروف اراک
2- سه راه و شکرایی دو محله در بالا شهر اراک
3- دره ی مودر دره ای زیبا در کوههای غرب اراک
4- ملوچ در لهجه ی اراکی به گنجشک گفته می شود.

غلامرضا هاشمي
1394/09/19
301

سوگ خورشید بیا و جامه نیلی کن که سوگ مصطفی آمد ز عرش ایزدی صد نوحه و شــــور و نوا آمد مدینه شد سیه پوش از غم دردانه ی عالم ملائــــک بهــــر تسلیت ، سوی آل عبا آمد علی یک بار دیگر شد یتیم از هجرت خورشید غمی جانـــکاه به قلـــب نازک شیر خــدا آمد حسن از غصه می لرزید در فقدان آن سرور ز بعـــد سالـــها بهر حسن روز عـــــزا آمد خزان در باغ دین افتاد پایان صفر گویا چو از بهر سفر بر آل و پیغمبر ندا آمد مهیای سفر گردید آن دردانه ی عالم ملائک بهر استقبال از عرش خدا آمد مضاعف شد غم هجران چو بعد سالها ناگه ز شـــهر توس هـــم بانگ و نوای وا رضا آمد
غلامرضا هاشمي
1394/07/12
297

تقدیم به شهدای مظلوم منا
-----------------------------------------
تیر غم آمد به قلب ما فرود
آسمان دل شده لبریز دود
اشک چشمانم شده مانند رود
از جفای دشمن پست وحسود
لعنت حق باد بر آل سعود
عید ما قربانگه خوبان شده
در میان بوستان طوفان شده
تا سما فریاد مظلومان شده
برگ یاس و یاسمن گشته کبود
لعنت حق باد بر آل سعود
از جفا دشت منا شد کربلا
آب را بستند قوم اشقیا
العطش می رفت تا عرش خدا
شرم دارد زین عمل گبر و جهود
لعنت حق باد بر آل سعود
قاری قران در آنجا کشته شد
روی هم از کشته ها صد پشته شد
رخت احرامی به خون آغشته شد
خنده آمد بر لب قوم یهود
لعنت حق باد بر آل سعود
ملک جم تحقیر شد از تازیان
زین تجارت قسمت ما شد زیان
گشته زخمی پیکر شیر ژیان
خشک گشته چشمه ی زاینده رود
لعنت حق باد بر آل سعود
در عزا شد بانوی ایران زمین
شوی خود از دست داد آن نازنین
اشک می ریزد چو باران بر زمین
ناله دارد در قیام و در سجود
لعنت حق باد بر آل سعود
غرق در غم ضامن آهو شده
خواهرش اندوهگین چون اوشده
شیون از هر گوشه و هر سو شده
غم دریده صبر ما را تار و پود
لعنت حق باد بر آل سعود
کعبه دارد بر تنش رخت سیاه
شد کدر زین رنج و ماتم روی ماه
ناله ی حیدر برون آمد ز چاه
گفت جنت بهر آنان پر گشود.
لعنت حق باد بر آل سعود
گو به فردوسی دریغا گو شود
مویه گر هم سعدی هم خواجو شود
حافظ از این غم پریشان مو شود
محتشم فصلی دیگر باید سرود
لعنت حق باد بر آل سعود
آمد از فرزند زهرا این پیام
گر شود لازم بگیرم انتقام
روزتان را میکنم مانند شام
محو می سازم همه بود و نبود
لعنت حق باد بر آل سعود

غلامرضا هاشمي
1394/05/09
308

ز كوچه هاي كودكي و زير سايبان دل مدام مي رسد مرا صداي نوجوان دل صداي بغبغوي آن كبوتران با صفا و گنبدي كه مي رود به سوي آسمان دل ز روزن ضريح تو دلم عبور مي كند اگر چه زار و خسته ام ز پاي ناتوان دل سوار بال خاطره ز دشت سبز كودكي مرا روانه مي كند به سوي كهكشان دل .
غلامرضا هاشمي
1394/04/15
285

عروج قران سحر چون مه به آرامی برون اندر شبستان شد ز عطر مهربانی کوچه سرشار از بهاران شد قدم برداشت با نرمی به سوی خانه ی دلبر ز جای پای او جاری زلال چشمه ساران شد ز هجر و فرقت دریا هراسان گشت مرغابی نوای سوزناکش در سحر همچون هَزاران شد نوای دلکـــش الله و اکـــــبر در فضا پیچید زمان خویشتن داری ز بهر روزه داران شد تو گویی گامهایش بر سر بال ملائک بود سبکبال همچنان قمری به سوی شاخساران شد به کنج خانه ی دلبر شغال خیره سر خفته به نرمی راه خود را کج نمود و سوی آنان شد هراسان آن دد وحشی ز نور پرتو خورشید به لرزه بندبندش از جمال شیر یزدان شد نگاهی کرد پر معنا و آرام از کنار او به سوی آشیان دل چنان کبک خرامان شد چو در محراب آن سرو سهی رو سوی بالا کرد خجل از طاق ابرویش به جنت طاق ایوان شد عیان شد نور ایمان و تتق زد جانب بالا که از آن پرتو رخشان خجل ناهید و کیوان شد چو آن قرص قمر سر را به خاک بندگی بنهاد از آن اخلاص بی حد جن و انسان مات و حیران شد به شمشیر جهالت ناگهان شق القمر گردید مه اندر خون تپید و پشت ابر سرخ پنهان شد بیامد آذرخشی از جهالت جانب بستان که لاله واژگون گردید و سوسن زار و نالان شد صدای فُزتُ رب الکعبه ناگه شد طنین انداز به سوی رستگاری جانب حق، شاه مردان شد به لیل قدر می دانم که قران می شود نازل ولی دیدم در این شب سوی بالا نور قران شد. التماس دعا- غلامرضا هاشمی
غلامرضا هاشمي
1394/04/10
349

بهار قران بشتاب که هنگامه مهمانی یار است قران و دعا را به خدا فصل بهار است در باغ عبادت گل صد رنگ شکفته آوای مناجات چو گلبانگ هَزار است گلدسته مسجد شده غرق از گل لبیک قاری به لبش آیه ای از لیل و نهار است چون صاحب این سفره بود قادر اکبر مهمانی او بهر صغار است و کبار است غالب شده بر ما اگر اهریمن ظلمت این پنجره نور سوی آن شب تار است شد از قدمش مسجد و محراب چو گلشن هر چند که محراب من ابروی نگار اشت بردار تو این باده و این جام که ما را بر باده کوثر به علی قول و قرار است غلامرضا هاشمی 1390
غلامرضا هاشمي
1394/02/31
291

میلاد امام حسین(ع) سر تا سر افلاک امشب غرق نور است جمع ملائک شادمان غرق سرور است. ازعرش جاری شد به عالم سیلی از نور اندر میان انجم ومهتاب شور است آمد به دنیا نوگل زهرای اطهر(س) نامش حسین است ورخش چون روی حور است جدش محمد (ص) روی لب صد خنده دارد برروی دستانش حسین یک تکه نور است زهرای اطهر زین تولد شاد شاد است بابش علی مرتضی از غصه دور است یک غنچه خندان دیگر نزد احمد نامش حسن کزحلم چون سنگ صبوراست شد نور عرش ایزدی کامل به جنت از پنج نوری که عیان در کوه طوراست بر باده نوشان این سبو بادا گوارا این باده گلگون که در جام بلور است سردار آزادی انسان شد تولد از مقدمش نابود جور و ظلم و زور است آزادگان نسل آدم را چراغ است شمع هدایت بهر هر بینا و کور است دین محمد (ص) استوار از خون او شد معنا و تفسیری ز قرآن و زبور است
غلامرضا هاشمي
1394/01/26
294

خلیجِ فارس ،ای مامِ وطن ،ای نقطه ی حسّاس
به نامت می کنم تقدیم یک خرمن گلِ احساس

زلال آبی آبت بود آب حیات من
تمام ساحلت غرق زمرد بینم و الماس

نسیم صبحگاهت می وزد از جانب مینو
دهد بوی خوش بابونه و عطر و شمیم یاس

دوستان عزیز
لطفا" این شعر را اصلاح و تکمیل کنید. یا علی

غلامرضا هاشمي
1394/01/21
295

آئینه روشن است از،روی نکوی مادر خورشید برده حسرت ، بر نور روی مادر اندر کلام گرمش ، آرامش و طراوت خوشبو شده گل یاس ، از عطر و بوی مادر.
غلامرضا هاشمي
1394/01/08
304

بسان پرنيان گرديده دشت از سبزه و سنبل ز سوي چشمه مي آيد صداي شرشر و غلغل بساط خنده و عيش و طرب در دامن صحرا به پا گرديده با بانگ خروس و نغمه بلبل دريده عندليبان دامن و بي اختيار از خود قناري گشته مدهوش از شعف در سايبان گل به زير سم اسبان سبزه همچون چادر مخمل كه رخش نوبهاران ميرسد چابك تر از دلدل عروس نوبهاران مي خرامد در ميان دشت زباد صبحگاهان شد پريشان طره و كاكل به چالاكي غزال تيزپا سر مي كشد هر سو بر او حسرت برد آن بره جامانده در آغل نواي دلنشين سار مي آيد ز كهساران و همراهي نمايد اين نوا را نغمه صلصل 1391