bg
سراب
شاعر :‌ مجید شاکری حسین آباد
تاریخ انتشار :‌ 1392/04/26
تعداد نمایش :‌ 281

عاشقی مثل سرابی بود و بس شادیم مانند خوابی بود و بس سرنوشتم رنگ غم بر چهره داشت زندگی رنج و عذابی بود و بس عشق من مانند یک آتشکده عشق تو مانند آبی بود و بس چشم تو رویای خوشبختی نبود روح عشقت چون حبابی بود و بس شانه هایت رنگ آرامش نداشت درد و رنج بی حسابی بود و بس

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران
user image
محمد محسن خادم پور
0
0

سلام مجید جان چه غزل زیبائی است . بنده که لذت بردم بخصوص این بیت عشق من مانند یک آتشکده عشق تو مانند آبی بود و بس احسنت بر شما  

user image
رعنا
0
0

سلام جناب شاکری گرانقدر عالی بود مانند همیشه.. درود یر شما..

user image
تابان
0
0

سلام غزل زیبایی سروده اید موفق و موید باشید

user image
ولی ا....شیخی مهرآبادی
0
0

 

ولی ا...شیخی مهرآبادی(دیوانه)     جناب آقای شاکری عزیز،سلام علیکم.بدون هیچ تعارفی (0 2 ) بسیارمحکم وزیباست.موفق باشید انشاءا......

user image
دادا
0
0

درود بر جناب شاکری ساده و با احساس

user image
اکبر شیرازی
0
0

سلام آقا مجید گل

عاشقی سراب نیست عزیزم

----

آنکه شادان کند تو را عشق است

شاد و خندان کند تو را عشق است

عاشقی ریشه اش به قلب و دلست

آنکه انسان کند تو را عشق است

آنکه مثل سراب شد ، هوس است

پر ز ایمان کند تو را عشق است

عاشقی با حجاب ، بیگانه است

آنکه عریان کند تو را عشق است

درد و غمها اگر ز جانان است

طلب از جان کند تو را عشق است

----

زنده و سلامت باشی