بار دیگر قلبم از دنیا گرفت خانه ام تاریک و چشمانم تر است گشته ام دلتنگ لالایی او قلب غمگینم سرای مادر است مادرم رفتی و بعد از رفتنت من یتیمی بی کس و تنها شدم تا ابد غمگینم از دوری تو زورق دریای ماتم ها شدم داغ مرگت مادرم در قلب من بعد رفتن ذره ای هم کم نشد سالیان طی شد ولی داغ مرا ماه و روز و لحظه ها مرهم نشد نیمه شب دیدم تو را در خانه ام با خدا مشغول بر راز و نیاز چادری بر سر دوباره بسته ای گوشه ی سجاده، هنگام نماز طی شد آن رویا و من با اشک خود سنگ قبرت را نوازش می کنم تا تو برگردی میان خانه ام از خدا صد باره خواهش می کنم از غم و از غصه هر شب تا سحر مثل شمعی گشته چشمان ترم می چکد هر لحظه از دوری تو می چکد تا روز مرگم مادرم