کنار پنجره بودم
کنار شیشه ی غم،
همان که پنجه ی تو
به ناله می سایید .
گلوی بغض دریدم
به گونه ام از رنج
چنان که گریه تو را تا سحر می بارید .
چه روزها که سپردی
چه مرگ ها که نمردم .
شب از چراغ گذشته ست
اجاق از آتش .
فسونه های فساد
یکان یکان از رشک
ستاره نوشیده ست
و صبحِ بی خبران
لباس پوشیده ست .
نه گرگ نه
نه میش نه
کنون به سرچشمه
شغال زاده ی مکر اسا