ماجرای فیش حقوقی من
دوش اندر خواب دیدم محشــــــر و غوغا شده
جمعیت می گفت مشت هاشمی هم واشده
آمده داروغه و اعوان وانصارش به خشم
بر سر فیش حقـــوقم بین ما دعـــوا شده
باز شد صندوق و فیش من برون آمد از آن
گوئیا در بین مــــردم زلــــــــزله بر پا شده
قاضی القضات آمد خیره شد بر روی آن
با خودم گفتم که وقت رفتن از دنیا شده
بین داروغه و قاضی گفتگویی شد یواش
سیل جمعیت بسی مشتاق این نجوا شده
عاقبت فریاد زد قاضی که ای مردم خموش
موسم افشا گری بر شاعری رسوا شده
مانده ایم ما این بشر آخر چگونه زنده است؟
یا بُوَد مُرتاض، یا هم پیروِ آنها شده
زودتر او را رسانیدش به امــــداد امام
ورنه از بیچارگی حتما" وبال ما شده
ناگهان دستی تکانم داد و گفت بیدار شو
موقع کار و تلاش سخت و جانفرسا شده.
28/5/95