بزرگ
بزرگتر،
کوچک
کوچکتر .
بر سنگفرش ها و دیواره ها
پوزه می سایم
که از حفره ای زمستانی
به مداوای کِرم خوردگی
سر برآورده ام .
لاشخورها
به فراخورِ تقویم
در قاب های «هرجایی»
لبخند می زنند
و داروخانه ها
جُز تأسف
نمی پیچند .
تو را می خواهم، تو را می خواهم
من از پیشخوان ها و دیواره ها بیزارم .
چه فرق؟
به راستی
چه فرق
که کودکِ ما بر کدام زمین بنشیند ؟
وقتی گوساله ها
شبدر را
با ملخ ها و پروانه می آمیزند .
تو را می خواهم، تو را می خواهم
من از لاشخورها و گوساله ها بیزارم .
***
شب قصیده می خواند
در گُذارِ دزدانه ی داس ها،
و تو
به لبخند
مَرا
که شمعکی افروزم
تا کور چشمیِ روز .
تو را می خواهم، تو را می خواهم
من از گداییِ آفتاب بیزارم .
و صبح
سُرورِ پنجره است
که گنجشکِ مُختصر
از وعده های تو
پیمانه می بَرَد .
تو را می خواهم، تو را می خواهم
من از پیشوندها و پسوندها بیزارم .
-----------------------------------------
اردیبهشت95