امواج دریای تورا تدبیر می کنم
با توبمانم یانه، را تقدیر می کنم
در ساحلت دریا، سوارِ موج می شوم
تاانتها یش خویش را درگیر می کنم
اینجا حضورم را کسی درکی نمی کند
با آه، من فریادرا تحریر می کنم
در خواب هم برما جفا داری روا چرا؟
وقتی که هرخواب تورا تعبیر می کنم
مهجورو تنها چون کبوتر درقفس ماندم
شهبازهایت راچنان زنجیر می کنم
افتاده ام در موجهایت ،می روم هرسو
آن موج ها را باز هم تسخیر می کنم
وقتی چراغ قرمزی داری به نام ایست!
من باچراغ سبز غافلگیر می کنم
حالا دگر من با تومی مانم بمان بامن
معنای آن را بردلت تقریر می کنم
ازسرشروعم کن بیا من را سبک گردان
باآرزوهایی که من لبریز می کنم
مهتاب می بارد کنون بر سفره ات دریا
وقتی که مه گونه تورا تفسیر می کنم