شب ها می گذرد جمعه ها می گذرد بازهم نمی آیی... نمی آیی ودلم را تنگ تر می کنی نمی آیی و مرا محتاج تر می کنی می دانی می دانم که خوب نیستم می دانم که گنه کارم می دانم که ... اما این راهم خوب میدانم که میدانی دوستت دارم میدانی برای آمدنت به خدا التماس می کنم اگر دل به تو وخدایت نبندم پس به این مردمان امیدوار باشم چرا زندگی می کنیم وقتی آقایمان مولایمان سرورمان ازدست ما دلخور است.....