با سلام خدمت تمامی دوستان غزلسراپس ازمدتها با سردوه ای به حضور سبزتان آمده ام از تمامی دوستان پوزش می خواهم امیدوارم همواره پیروز وموفق باشید
مردآشنا كوچه ها غم ، ناله هادارند باز كودكان دردو بلا دارند باز درشبي آرام ،اما پر تپش مادران دست بردعا دارندباز اهل خانه در سکوتی مرگبار لحظه هایی پرصدادارند باز مي رود شب ،ماه پنهان ميشود ناله های بینوا دارند باز درعطش سوزندامابازهم چشم بردروازه هادارند باز درميان آن همه تاري شب کوبه های در صدادارند باز عابري در آن سياهي باربر آخرآنها هم خدا دارند باز کوبه هاهریک به نوبت درصدا پشت در مولا غذا دارند باز اهل خانه حرف دل را مي زنند صدسخن با مرتضی دارند باز دور شمع مرتضي در چرخشند حلقه از پروانه ها دارند باز شب رفیق مرد عابر بوده است قصه های آشنا دارند باز