بالا وپایین می پرید ای سو وآن سو می جهید با آن دماغ مسخره اش می خنداند مردمان شهرش می پرید روی ترامبولین مثال چارلی چاپلین سیرک می گذاشت اینجا وآنجا تا بخندند کمی ، آدم ها کفشای لنگه به لنگه میپوشه که پاش بلنگه شاد وخندان بود گویا ولی اندر دل او نبود پیدا پشت چهره شادش همیشه داشت دلقک غصه........ درآوردن شکلک بود کارش تا باشد حلال نان اش کس نمیدانست که دلقک برای نان در می آورد شکلک