باران چه ثمـر دارد، آنگاهكه خشكيديم؟
با زلـزلههاي سخت، ازجاي نجنـبيديم
تقــــدير براي ما تصــوير بـدي دارد
چون ذات حقيقت را، ازبيخ نفهمـيديم
هرلحظه تباهي را، تقديم بههـم كرديم
بر فرصت آزادي، افـسوس نچسـبيديم
ما راهزنان را در، اين خانه مكان داديم
آنگاه به آرامي، زين واقــعه نالـــيديم
چون خانهتكاني در،هنگام خزان كرديم
نــوروز بروي هم، ديريست نخـنديديم
درگير به خودسوزي، از قافله جامـانديم
ما راه بهمقصد از، يك گمشده پُرسيديم