bg
گزارش حادثه ديروز
شاعر :‌ حمید میرمعزی
تاریخ انتشار :‌ 1393/03/02
تعداد نمایش :‌ 217

شهر با توسعه خاطره آغاز نشد

دست با انجمن پينه به ادغام نرفت

كوچ همراه كسى بازنگشت

شعر از مخمصه واژه هنوز

به رهايى نرسيد

و پس‌از آن همه صبر

ناجوانمرد مجازات نشد.

بچه‌ها دردل يك تابستان

توپ بر شيشه رخوت نزدند

و پراكنده نشد هيچ خبرهاى نژاد

مردى از آنطرف مزرعه يكدسته ملخ را

به تمسخر نگرفت

كودكش گارى خودرا نشكست

و زنش ديرزمانيست فقط

خورش مغز قنارى ميخورد

ديده بودم كه شبى باغچه تنها شده بود

دشت از فلسفه سُست زمين مى‌رنجيد

و كلاغىِ به تمنّاى پريدن دائم

پر خودرا مى‌كَند

اينچنين است كه در هيچ زمان

ساعت هشت

روبروى شب ما معجزه صورت نگرفت

واژه تكرار نشد

سربلندى همه مُرد

و ازآن پس به تن امنيّت ما

مگسى دست نزد

باغبانى گُل بيدارى گنجشك نساخت

و دُكانى به بدهكارترين مشتري‌اش

گاه لبخند نزد.

هيچكس خاك نخورد

دُزدى از كار خود عبرت نگرفت

وبه گستردگى باد نداديم جواب.

درخيابان سحرخيزى گُل

منطق زندگى امّا به زيارت مى‌رفت

با كسالت مى‌رفت

كودكى‌هاى مرا

پدرم مى‌دزديد

مادرم مى‌خنديد

و دراين بخش شنيدم هرگز

دخترى عاشق زنبور نشد

تا گروهى گفتند:

لبش از نيش ولى قرمز بود

پهلوان‌هاى محلى

همه با موش رفاقت كردند

چون نوشتند، حقيقت اين است

يكشب از آنطرف حُفره بى‌مقدارى

روشن و صاف نمايش دادند:

زير اين شهر چه غوغاى عجيبى برپاست

                        *****

شايد اين حادثه بهتر باشد

كه برآن نقطه آغاز نديد

ازكسي نيز نشاني نگرفت

بهتر آن است كه همراه سگ و خرس و پلنگ

خودمان را بسپاريم به آينده «آب»

«باد» را ناز كنيم

يا بباريم به «خاك»

و به ظرفيت «آتش» برسانيم دما

چون خداوند هنوز:

چشم در راه تكان خوردن ماست...

 

 

 

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران
user image
ولی ا..شیخی مهرآبادی (دیوانه)
0
0

جناب آقای میرمعزّی،سلام علیکم.احسنت برشما بدون هیچ تعارف واغراقی،بسیار زیباست وپُرمعنا ونغزوآهنگین،جُزدریک پاراگراف،که یامن خواندنش رااشکال دارم ویااینکه آهنگ کمی تغییرکرده وحیفم آمد که نگویم(وازآن پس به تن امنیت ما...مگسی دست نزد)اگر(ن) در(تن) ساکن خوانده شود ،دُرست واِلاّ....به هرحال مرا ببخشید.مؤیدباشید.

user image
حمید میرمعزی
0
0

سپاسگزارم و سربلند كه مطبوع طبع شماست. البته شما درست ميفرماييد. يك اشتباه تايپي روي داده است. گمان دارم تركيب درست چنين باشد: .... و ازآن پس ديگر به تن امنيت ما مگسي دست نزد....

user image
ولی ا..شیخی مهرآبادی (دیوانه)(پاسخ به نظر حمید میرمعزی )
0
0

جناب آقای میرمغّزی،سلام علیکم.آهنگ دُرست این ایت.... وازآن پس دیگر..... تنِ اَمنیتِ مارا... مگسی دست نزد.........یاعلی.  

user image
رضا کریمی
0
0

سلام و درود بر شما؛

جناب میر معزی عزیز، سروده ی زیبا و جالبی است. احسنت.

انشاء الله در پناه خداوند متعال باشید.

user image
حمید میرمعزی
0
0

سرافرازم فرموديد. خوشحالم كه پسنديديد. ممنون

user image
سلیمان
0
0

بسیار عالی بود واقعا لذت بردم   

user image
حمید میرمعزی
0
0

سربلندم كه پسنديديد. ممنون

user image
محمدعلی برزنونی (شیخ)
0
0

سلام بر میر معزی عزیز گزارش حادثه خوبی بود... نغز و البته با معانی متنوع که نشان از زخمی کهن و تازه در دل دارد... زیبا بود بزرگوار... زیبا

user image
حمید میرمعزی
0
0

ممنونم جناب برزنوني كه شعر اندكم را خوانديد و ابلاغ نظر فرموديد....

user image
سیدعلیرضا رئیسی گرگانی
0
0

سلام و عرض ادب دارم و احترام محضر مبارکتان جناب آقای میر معزی گرانقدر شعر سپید نیمائی زیبائی بودخواندم و از تصویر اندیشه ی شما  لذت بردم بسیار دلنشین بود دستمریزاد مبعث آخرین پیامبر الهی حضرت ختمی مرتبت سرور سادات حضرت محمد ابن عبدالله (ص) را تبریک و تهنیت عرض مینمایم ارادتمند شما سید علیرضا رئیسی گرگانی

user image
حمید میرمعزی
0
0

جناب رئيسي عزيز حضورتان سبب افتخار است. سپاس