وقتی از راه رسید
نه کسی زخمی بود
ونه حتی سرباز
به تکانخوردن انگشت بروی تن هر ماشه رضایت میداد.
وقتی از راه رسید
پشهها شیر شدند
و مکیدند فراوانی را
ازمیان رگ آینده ما.
وقتی از راه رسید
باغ را زلزله بُرد
آسمان درد نوشت
و رضایتمندی
چه تَرَکهای بُزرگی برداشت.
وقتی از راه رسید
پیری ازگوشه انباری متروک آمد
به تناسب چسبید
چون تعادل شاید
بین ما لَق میزد
که پساز کوتاهی
همهجا گُنبد مسجدهامان
سخت درگیر به بیماری کمبود کبوتر بودند.
وقتی از راه رسید
دونفر میگفتند
که کلاغی مشکوک
به تن زرد قناری پیوست
و شبانگاه به اُمید نخوابیدن ما
ترس را چهچهه زد
مرگ را زمزمه كرد
وقتي از راه رسيد....