bg
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/12
11

اندیشۀ بازگشت و بقای پیام
(
۶۱
خاک آرام است
اما خون
در واژه‌ها می‌جوشد

---

۶۲
هر شهیدی شد
جرقه‌ای در فانوس
راه آیندگان

---

۶۳
کربلا ماندست
نه برای خاک،
برای صدا

---

۶۴
عاشورا یعنی
در دل تردید بودن
و بلند ایستادن

---

۶۵
هر قدم یعنی:
با توأم ای سایه‌ها،
من چراغم، نه

---

۶۶
دستِ افتاده
از زمین برمی‌خیزد
در دل انسان

---

۶۷
خطبه‌ی زینب
هنوز از منبرِ دل
می‌تپد، می‌ریزد

---

۶۸
از صدای سر
نسل‌ها شعر آفریدند
با زبانِ نور

---

۶۹
دشمنان رفتند
اما بر خاک مانده
پرچمی روشن

---

۷۰
تا جهان باقی‌ست
کربلا یک راه است، نه
فقط یک حادثه

---

۷۱
کودکی پرسید:
آیا هنوز می‌شود
با عطش رفتن؟

---

۷۲
و جهان گفت: آری
اگر با عشق باشد
خون، چراغِ راه

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/12
12

کاروان اسارت (زینب‌نامه)


---

۵۱
دست‌ها بسته
ولی صدا بازتر
از دروغِ شهر

۵۲
کاروان می‌رفت
با سکوتی سنگین و
چشم‌هایی باز

---

۵۳
نعل‌ها افتاد
روی داغی که هنوز
در دل است و شب

---

۵۴
نیزه با سر گفت:
حقیقت را باید برد
تا طلوع خاک

---

۵۵
در نگاه زینب
آفتابی بود، اما
سایه‌ها کورند

---

۵۶
خطبه می‌بارید
از دهانِ خسته‌ای
با صدایی سبز

---

۵۷
خیزران پرسید:
از کجایید، ای صدا؟
و لبان، روشن

---

۵۸
چشمِ دشمن هم
در سکوتِ خطبه‌ها
تر شد از انصاف

---

۵۹
شامِ بی‌خورشید
با نگاهِ دختران
رو به خانه رفت

---

۶۰
راه دور افتاد
اما ایمان مانده‌ست
در غبارِ پا
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/12
12

شام غریبان
---

۴۱
ماه خاموش است
و در آن‌سویِ آتش،
سایه‌ای تنها

---

۴۲
خیمه بی‌لبخند
و زنی در باد—ایستاده
مثل فانوس‌گردان

---

۴۳
آتش آرام
بر عبای کودک افتاد
مثل یک بوسه

---

۴۴
چشمِ خاکی‌دشت
در تماشای غروب
پُر زِ آه و اشک

---

۴۵
کودکی می‌پرسد:
بوسه کجاست امشب؟ و
لب، نمی‌لرزد...

---

۴۶
صورتِ زینب
نقشه‌ای از کهکشان
در دلِ تاریکی

---

۴۷
غم در آیینه
چهره‌ی معصومِ شب
با ستاره گریست

---

۴۸
باد، آرامش
را به دامن‌ها دوخت و
اشک را برداشت

---

۴۹
صوتی از آتش
به دعا مبدّل شد
دست بالا رفت

---

۵۰
کوچه‌های شب
سرفه می‌کردند انگار
با صدای سر
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/12
10

شهادت‌ها (هفتاد و دو قطرهٔ نور)

---
۳۱
یک نفر افتاد
اما از ردّ قدم
ماه برخاست

---

۳۲
با دلی روشن
در دل شب ایستاد
و خودش رفتن

---

۳۳
سینه‌اش آتش
از صدای "هل مِن ناصر"
پاسخش شمشیر

---

۳۴
اسب بی‌صاحب
پیشِ خیمه گریه کرد
مثل کودکی

---

۳۵
دستِ او افتاد
اما علم با صاحبش
ایستاده‌ست

---

۳۶
در نگاهش عشق
در دهانش آیه‌ها
در زمین پَرپر

---

۳۷
پیرمردی رفت
با دو ابروی سفید
در مسیر خورشید

---

۳۸
قاسم آرام
با همان لبخند گفت:
عشق می‌ماند

---

۳۹
اکبر ای خورشید
قد کشیدی تا رسید
تیرِ بی‌رحمی

---

۴۰
رقیه تنها
بر لبی که خونی بود
بوسه می‌پرسد
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/12
8

ظهر عاشورا

۲۱
وقتِ اذان شد
اما مؤذن این‌بار
با صدای تیغ

---

۲۲
کودک از زخم
روی دستان پدر
چشم برداشت… رفت

---

۲۳
سایه‌ای افتاد
بر قدِ خورشید؛ بلند
مثلِ آتش بود

---

۲۴
چشم‌ها لب‌تشنه
دل‌ها در گودیِ خون
خاک در حیرت

---

۲۵
اسب، بی‌سوار
بر زمینِ تشنه ماند
با رکابِ داغ

---

۲۶
سیب افتاد و
عرش لرزید از سکوت
باغ می‌سوختن

---

۲۷
باد با آتش
در کمرگاهِ غدیر
رازها می‌گفت

---

۲۸
تیرها آمد
پیش از آنکه وا شود
لب، برای آب

---

۲۹
دست می‌افتد
اما پرچم مانده‌ست
در دلِ نیزه

---

۳۰
ظهرِ خون‌آلود
سایه‌ای نیست، جز آه
بر مزارِ نور

---
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/12
8

ورود به کربلا
---

۱۱
اسب‌ها آرام
بر زمینِ آشنا
بوی دلتنگی

---

۱۲
دستِ خورشید است
که بر این خاک افتاده
گرم و بی‌واهمه

---

۱۳
آسمان می‌خواست
پرده‌ای باشد برای
بغضِ گل‌ها، نه

---

۱۴
در نگاهِ آب
نقش می‌بستند آهسته
گام‌های نور

---

۱۵
باد در گیسو
چادری از راه رسید
دشت می‌لرزید

---

۱۶
کربلا می‌گفت:
آمدی‌ای عشق؟ خوش
آمدی، اما...

---

۱۷
گندمستان‌ها
خوابشان آشفته شد
از صدای زخم

---

۱۸
کودکِ بی‌تاب
بغض را گم کرده بود
روی خاکِ تر

---

۱۹
شاخه‌ها خشکید
پیش از آن‌که تیرها
از کمین برخیزند

---

۲۰
آسمان آرام
چیزی نگفت، فقط رنگ
اشک پوشیدش

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/12
8

حرکت از مدینه
۱
چشمِ مادرها
در مسیرِ کوچ، آرام—
پر از پرسیدن

---

۲
بارِ کجا رفت؟
از میانِ سینه‌ها
دل جدا می‌شد

---

۳
بر لبِ کودک
نامِ آب افتاده بود
پیش از تشنگی

---

۴
کوه در دل داشت
کودکی که با نگاه
بدرقه می‌کرد

---

۵
ماه بر نیزه؟
نه هنوز... این آغاز
روشنِ پایان

---

۶
در دلِ راهی
هر سکوتی می‌دواند
زخمِ تاریخ است

---

۷
خون در آیینه
پیش از جنگی بی‌صدا
فصلِ رفتن شد

---

۸
کاروانِ نور
بی‌امان‌تر می‌گذشت
از غروبِ ما

---

۹
مادری لبخند
را برای شب گذاشت
بغض را پوشید

---

۱۰
شام در راه است
اما مدینه هنوز
چای می‌ریزد
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/04/12
6

ادبیات آیینیِ فارسی، قرن‌هاست که ریشه در جانِ ملت دارد. از مراثی محتشم کاشانی تا غزل‌های نالۀ سوگ، همواره شعر، رسالتِ ثبتِ حقیقت عاشورا، روایتِ پایداری و تصویر مظلومیت را به دوش کشیده‌است.
در میانهٔ این میراث گرانبها، شکل‌هایی از شعر کهن بر صحنه مانده‌اند؛ اما امروز، نیاز داریم نگاهی تازه و بی‌پیرایه به سوگ بیاندازیم—بیانی موجز، مینیمال، و اندیشه‌ورز.
هایکو، کوتاه‌ترین شکلِ شعر ژاپنی، سال‌هاست در شعر فارسی تجربه می‌شود؛ اما بیشتر در طبیعت، فصول، یا تأملات فلسفی. در این میان، آن‌چه غایب است، پیوند میان این فرم جهانی با روح ایرانی و باورهای آیینی ماست.

ما بر این باوریم که هایکوی آیینی، شکلی نو و خلّاقانه از بازتابِ سوگواری و بیداری‌ست:
- هایکویی که با سه سطر و سکوت، کوهی از معنا را حمل می‌کند
- هایکویی که با واژگان اندک، مرزهای زمان و مکان را می‌شکند
- هایکویی که با زبان امروز، به آیین دیروز وفادار می‌ماند

چرا هایکوی آیینی؟
زیرا نسل امروز، به شعری نیاز دارد که کوتاه باشد اما کوبنده
ساده باشد اما عمیق
و در همان سه سطر، هم عزاداری کند، هم اندیشه بیافریند

ما معتقدیم که این جریان نوپا، می‌تواند آغاز یک ژانر تازه در شعر آیینی معاصر ایران باشد. گامی به سمت جهانی‌سازیِ معنویت، از طریق ابزاری جهانی و بی‌واسطه.

و اشعار زیر، نور چراغ این مسیر است...
هایکوی آیینی
۱.
نی می‌نالد نرم،
در دل شبِ ساکتِ راز
دل گم می‌شود

۲.
ردای باران
بر دوشِ خاک می‌افتد—
وقت نیایش است

۳.
ذکر روی لب، و
نور بر تسبیحِ نم‌دار—
صبحِ تجلی

۴.
پا برهنه‌رو
در صحنِ سکوتِ کهن
سنگ‌ها دعا

۵.
سایه‌ی گنبد
در آب چاه می‌لرزد—
دل نیز چنین
پیام مفخم
1401/06/25
98

عصر یک جمعه‌ ی تلخ. توی یک کنجِ خرابِ کوچه ای پاییزی
غمِ تکرارِ شکست مثه یک وسوسه یِ لبریزی
دستمو کشید به این دامِ بلا
توو سرابِ لحظه ها شدم رها
رعشه ای بر بدن و از هوسم
لرزه زد ثانیه ای در نفسم
توو هجومِ بی امانِ صحنه ها ،گم شدم از خود وپیدا نشدم
خسته از خودم درونِ بی کسی ، دیوِ زشتیم که زیبا نشدم
مونده توو سکوتِ بی رحمِ نگاه
زیرِ رگبارِ سوالِ گاه به گاه
که چی بود آخر این لغزشِ تن
که کدوم خاطره شد پاسخ این پرسشِ من
ته دنیای سیاهی پیِ یک نورِ سپید
ذهنم اون تناقضِ تلخُ شنید
خنده زد به بخت و انتخابِ من
کاغذ و منطقُ و قانونُ و درید

پیام عبداللهی -شهریور ۱۴۰۱
پیام مفخم
1401/06/08
87

آدم
روزِ زمین روزِ زمان روزِ جنونِ یک حسد
در عقده های خفته ای پیدایشِ جرم و جسد
روزِ فرودِ آتشِ شهوت به دامانِ بشر
حبسِ نفس هایِ هوس از جنسِ تاریکی و شر
بهتِ حیات از بد شدن تنها شدن مرتد شدن
در راه خواهش های تن از هر حریمی رد شدن
آوارگی،حسرت کِشی در جنگ ناحق با شعور
پایان یک احساسِ کور. هابیل شد تقدیمِ گور
فرزندِ آدم رو زمین جسمِ برادر رو درید
عصیان گری یاغی گری در نسلِ انسان شُد پدید
انسانِ پاکِ بی بدیل دیوانه شد از جا جهید
قاموسِ آدم تیره شد نادیده هایش دیده شد
بر جسمِ قابیلِ زمان ننگِ بزرگی چیره شد
ما وارثان آدمیم از جنسِ خاکیم و دمیم
شعرِ شعوریم یا که شور یک انتخابِ مبهمیم
پیام عبداللهی اول شهریور ۱۴۰۱
دانیال صفی پور منصوری(یوسف)
1401/02/09
122

زندگی خسته می کند ما را

عشق وابسته می کند ما را

زندگی بوم و عشق هم قلموست !
سید محمد حسین شرافت مولا
اشعار آیینی و عاشورایی
1401/01/15
123

 

بسمه تعالی

 

 

 

 

 

جمله کوتاه من :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

زینب(ع) , کوه سرخ تابان ِ صبر نینوا خواهد ماند .

 

 

 

 

 

 

 

 

سید محمد حسین شرافت مولا

 

 

سید محمد حسین شرافت مولا
اشعار آیینی و عاشورایی
1400/09/22
148

 

بسمه تعالی

 

 

جمله کوتاه من :

 

 

(1)

 

 

 

 

 

 

 

 

زینب (ع) , پیامبر سرخ عاشورا بود

 

 

 

 

 

 

(2)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

زینب (ع) برای شیعه , خون دل را تحمل کرد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نویسنده :

 

 

 

 

سید محمد حسین شرافت مولا

 

 

سید محمد حسین شرافت مولا
اشعار آیینی و عاشورایی
1400/08/10
179

 

بسمه تعالی

 

 

جمله کوتاه من :

 

 

 

 

 

 

شهید نینوا حضرت وهب

 

 

 

 

 

 

 

 

ای وهب , مسیح عاشورا را تنها نگذاشتی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

توضیح :

ایشان از دین مسیحی به اسلام گروید و در کربلا به شهادت رسید

 

نویسنده :

 

 

 

 

سید محمد حسین شرافت مولا

 

 

 

 

سید محمد حسین شرافت مولا
اشعار آیینی و عاشورایی
1400/06/15
303

 

بسمه تعالی

 

 

 

تقدیم به پیشگاه مقدس حضرت مختار

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

غروب عاشورا خواهد گذشت و در قلب مختار , طوفان سرخ بر پا خواهد شد . ای مختار , شمشیر تابانت , انتقام موج خون های کربلا را خواهد گرفت . و یاد سر مظلوم تو , آینه های خون آلود را خواهد شکست . آری , در رویا هایت , تنهایی حسین (ع) را خواهی نِگریست  و هر شب در حسرت نیزه ها , اشک سیاه خواهی ریخت . در سوگ تو , رود ها خون آلود خواهند بود . و حسین (ع) در عرش الهی , ناله ها خواهد کرد . و سقای بی دست (ع) , آه خواهد کشید . و فخر خداوند شهیدان نینوا  , خواهی گشت .  و شمشیر انتقام تو , سرخ پوشان ِ سیاه دل ِ یزیدی را , در خون ها غرق خواهد کرد . آری ,  تو نیز حسین (ع) وار , شهید خواهی گشت و خونت , دریای نور خواهد شد . آری , دل تو با حسین (ع) خواهد ماند . و کودک های نینوا, دست به دعا خواهند برداشت که انتقام مظلومان کربلا را گرفته ای .  یا مختار , سلام خداوند تابناک بر تو باد ! ای شهید بی سر !

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سید محمد حسین شرافت مولا

سید محمد حسین شرافت مولا
اشعار آیینی و عاشورایی
1400/05/24
153

 

 

بسمه تعالی

 

 

 

 

تقديم به پيشگاه مقدس حضرت سيدالشهدا (ع)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خورشید سر شکسته بر دشت سرخ خواهد تابید و فریاد " یا حسین (ع) " از زبان هفتاد و دو کهکشان نیلی , عظمت طلايى بى كران را تا عرش الهى خواهد كشيد و شعلة طلايى قلب حسين (ع) ، شام كورد لان صدر اسلام را به آتش خواهد كشيد و بر بالاى قاف نورانى نيزه، آيات سبز قرآن را ترنّم خو اهد كرد و مانند شهاب سرخ، كاخ سپيد اُمَويان را به آتش خواهد كشيد و حضرت توحيد ، تشنگى حسين(ع) را دريا دريا نور نيلى خواهد داد و سرشار از نيلى ها، به قلب مظلوم او خواهد تابيد تا راه خروشان رود سرخ حسينی(ع) هدف مردم سپيد در جهان باشد و نگاه حسين (ع) بر بالاى نيزه، معنى كوه نور خواهد

گشت و خدا , اكسير سپيد را به كائنات حيرت زد ه خواهد داد تا قطره هاى زرّين باران يزدانى، هر دو جهان ر ا سيراب خواهد كرد و چشمة زرّين غيب توحيد ، چشم انتظار هلال سرخ لب حسين(ع) خواهد گشت. آرى، معراج سرخ د ر غروب عاشورا، تابناك خواهد گشت و هفتاد و دو فدايى خداى حسين (ع) ، به عرش نيلى پر خواهند كشيد .

اى حسين شهيد (ع) , رحمت نيلى بى كران خد ايى بر تو باد !

اى چراغ سرخ روشنايى ها ! اى شهاب ايثار بى ادعّا!

 

 

 

 

 

 

سید محمد حسین شرافت مولا

 

سید محمد حسین شرافت مولا
1400/01/08
278

بسمه تعالی

تقدیم به پیشگاه مقدس حضرت قمر بنی هاشم (ع)

 

 

 پرتو های خورشید خواهد تابید و صبح ِ میلاد عباس (ع) خواهد آمد . نوزاد ام البنین (ع) ,  تبسّم خواهد کرد و عاشق خدا و معشوق جهانیان خواهد گشت . شب های سرد با خورشید الهی و عباسی (ع) خواهد مُرد ! و مشک های بی آب شیعه , سرشار از قطره های ایثار خواهد گشت . آری جهان ,  معنای ایثار و عشق را خواهد شکفت .و خورشید حسین (ع) و دریای زینب (ع) , کوه ایثار عباس (ع) را خواهند نِگریست . و اشک های بی تابی خواهند ریخت . در روز ولادت خورشید ِ ابوالفضل (ع) , سنگ ها آه خواهند کشید و نور مظلومیت عباس (ع) پایان نخواهد داشت .  و زائران ِ بین الحرمین , چشمان ستاره مانند ِ ابوالفضل (ع) را مجسّم خواهند کرد و در حسرت ِ لحظه ای که  یک کلمه از زبان دریای تاسوعا را بشنوند ,  در دنیا و در صحرای قیامت , اشک شوق خواهند ریخت . و عشق ماه نینوا , تمام دنیا را مجنون خواهد کرد و شهدای تمام ادیان الهی , بر مشک نورانی او بوسه خواهند زد . و بی تاب ِ ماه خاندان حسین (ع) خواهند گشت .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سید محمد حسین شرافت مولا

 

 

 

سید محمد حسین شرافت مولا
اشعار آیینی و عاشورایی
1398/09/11
489

 

بسمه تعالی

 

 

خورشید عاشورا در آسمان کربلا

 

 

 

 

(1)

 

 

 

 

 

 

خورشید عاشورا بر خاک افتاد! و هفتاد و دو کوکب خون آلود را به معراج توحید خواهد بُرد. رؤیای شمس شهدا  تنها سر افکندن به پای محبوب توحید بوده است! و داستان خونین کربلا را چشمه های خون فشان خواهند گریست! آن گاه که سیدالشهدا به آسمان کربلا نگریست و با حضرت یزدان مناجات کرد,  دریای خون غرق در طوفان گشت! و ملائک مقرب عرش از حضرت توحید راز نور شهدا را  پرسیدند و هنوز نام تو بر لب مرثیه پردازان عاشورا با آه ِ مظلومیت همراه خواهد گشت و کشف تنهایی تو در ظهر خونین عاشورا را تنها, گودال سرخ خواهد فهمید و ذوالجناح با تن خون آلود هنوز در پی نگاه مظلوم توست! و به گودال خون خیره خواهد گشت! امام عاشورا و خورشید شهدا در دلم طوفان ها خواهد گشت تا ظهر عاشورای تو را مجسم خواهم کرد و اشک امانم نخواهد داد تا نیزه خون را در کوفه سیاه مجسم خواهم کرد! 

 

 

 

 

 

 

سید محمد حسین شرافت مولا

 

 

دادا بیلوردی
شعر زلال
1398/01/02
495

 

 

 

برای عشق روح و جان بدهید

بهار آمده  خود  را  کمی  نشان  بدهید

به  زیر  نم  نم  باران  و  در  لطافتِ  سبزِ  سحری

چو لاله  پر بگشایید  و امتحان  بدهید

وَ  دل  به  آسمان نشان بدهید

*

بهار آمده   باز   پرده  دران

که هیچ  لحظه  نباشد غرور و کینه در آن

سلام  کن  ز  پشت  پنجره  بر  آن  خدای  زیبایی

بنوش هرچه  توانی  میِ  زلال  و  روان

خمار کن دل، آشکار و نهان

*

لِلِی  لِلِی  لِلِی  لِلِی  لِلِلِی

پُرم چو باده تا به سر خمار و مست ز پِی

دلم  اسیرِ عشوه  ،  دیده ام  عطش  به  غمزه های  نگار

خدای من ، رسد زمانِ قطعِ  فاصله  کی؟!

که تشنه بر وصال هستم و مِی

 

 

 

 

سید محمد حسین شرافت مولا
1397/11/03
396

 

بسمه تعالی

 

 

 

 

 

 

طرح عاشورایی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

به حضرت سیدالشهدا (ع)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خونت را ,
در خواب ِ
هر شب ,
باید  فکر کرد
رنگ خدا دارد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سید محمد حسین شرافت مولا

 

متخلص به :

نورانی