سوگ خورشید بیا و جامه نیلی کن که سوگ مصطفی آمد ز عرش ایزدی صد نوحه و شــــور و نوا آمد مدینه شد سیه پوش از غم دردانه ی عالم ملائــــک بهــــر تسلیت ، سوی آل عبا آمد علی یک بار دیگر شد یتیم از هجرت خورشید غمی جانـــکاه به قلـــب نازک شیر خــدا آمد حسن از غصه می لرزید در فقدان آن سرور ز بعـــد سالـــها بهر حسن روز عـــــزا آمد خزان در باغ دین افتاد پایان صفر گویا چو از بهر سفر بر آل و پیغمبر ندا آمد مهیای سفر گردید آن دردانه ی عالم ملائک بهر استقبال از عرش خدا آمد مضاعف شد غم هجران چو بعد سالها ناگه ز شـــهر توس هـــم بانگ و نوای وا رضا آمد