سرد بود و آتشش افسرده بود
آه! دیگر چشم هایش مرده بود
پیشِ رویم بود اما کینه ها
طرح هایش را ز یادم برده بود .
-----------------------------------------------------
قراولان
از میانه گذشتند
و کبوتران
دانه ها را
یکی
یکی
چیدند .
دریا
به موج
شادباشِ دوباره ای فرمود
و باد
شمدها را با خود بُرد .
بوسه ای
به تمنای سال ها پیچید
و نا
آسمان را برداشت .
صندلی
به احتضار ایستاد
خواب های زمستانی شکافت
و میل های بافتنی
دست بر دوشِ هم
قهقاهه سر دادند .
صِرب ها از آینده
پنجه هایم را بُریدند
و تو از دیروز
مژه هایت را .
----------------------------------------
شهریور95