میان شب مهِ تابان پدر بود برای غصه ها درمان پدربود ترک بر روی انگشتش فراوان برای لقمه های نان پدربود پدرکوه غم و سنگ صبورم به شبها گریه ی پنهان پدر بود به قلبم حک شده نامش همیشه نشانِ رحمت یزدان پدربود پدر زجر و پدر اشک و پدر آه عزیز و مونس شایان پدر بود به جان خود خریده غصه ها را گذشت از شادیش آسان، پدر بود علی الگوی او در زندگانی همیشه مظهر ایمان پدربود به من آموخت او در اولین بار کلام و آیه ی قرآن پدر بود