مرا در اتاقی انداختند درش را بستند فکرم را گرفتند مغزم را شستند مرا در قفس گذاشتند رهایم نکردند صدایم نکردند من اما همچنان منتظر منتظرپایان انتظار پایان تنهایی پایان شاعری مرا درقفس کردند و گفتند: پرواز کن رشد کن اما جیک نزن تا تو را نزنند غصه بخور تا تورا نخورند من غصه خوردم، رشد کردم ظلم دیدم ، رشد کردم اشک ریختم ، رشد کردم من ولی شاعر رشد کردم شاید اندکی آشفته اما ، شاعر .... ه_ ف