bg
شاعر،رشدکردم!
شاعر :‌ هانیتا ف
تاریخ انتشار :‌ 1395/01/18
تعداد نمایش :‌ 474

مرا در اتاقی انداختند درش را بستند فکرم را گرفتند مغزم را شستند مرا در قفس گذاشتند رهایم نکردند صدایم نکردند من اما همچنان منتظر منتظرپایان انتظار پایان تنهایی پایان شاعری مرا درقفس کردند و گفتند: پرواز کن رشد کن اما جیک نزن تا تو را نزنند غصه بخور تا تورا نخورند من غصه خوردم، رشد کردم ظلم دیدم ، رشد کردم اشک ریختم ، رشد کردم من ولی شاعر رشد کردم شاید اندکی آشفته اما ، شاعر .... ه_ ف

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران
user image
آرمینا
0
0

من ولی شاعر رشد کردم شاید اندکی آشفته اما ، شاعر …. خیلی عااالی(:

user image
هانیه
0
0

مرسی عزیزمن ...

user image
احمدرضاخانمحمدی(الف.راهی)
0
0

درود بر شما هانیه خانم خوش باشید و خوش بسرایید

user image
رضا کریمی
0
0

سلام و درود بر شما؛ بانوی گرامی، سروده زیبا و جالبی است. احسنت. در پناه خداوند متعال باشید.

user image
اکبر بهرامی
0
0

بانو هانیه ی گرامی سلام و علیکم . از شعرتان بهره بردم احسنت . پاینده باشید.

user image
علی اکبر مجدراد
0
0

درود ﻣﺮﺍ ﺩﺭﻗﻔﺲ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻦ ﺭﺷﺪ ﮐﻦ ﺍﻣﺎ ﺟﯿﮏ ﻧﺰﻥ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺰﻧﻨﺪ ﻏﺼﻪ ﺑﺨﻮﺭ ﺗﺎ ﺗﻮﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﻧﺪ سرشار از احساس است موفق باشید.