bg
اطلاعات کاربری آرزو حاجی خانی

تاریخ عضویت :
1392/06/25
جنسیت :
شهر :
کشور :
ایران
آخرین اشعار ارسالی
آرزو حاجی خانی
آرزو حاجی خانی
1392/10/27
502

آغازشد ترانه ی احساس من به تو
آنجا که جای باد به باغم رسیدی و...
در امتدادِخط لبانم کشیدمت
دیدم میان حادثه با من دویدی و...

قسمت نمی شود که برایم غزل شوی
باهرهجای خیس به حالم بباری و...
چون بوسه های شرجی آغاز عاشقی
باهر بهانه ای به خیالم بباری و...

دلگیرم از سکوت تو دراین اتاق سرد
هی دود می دهد دل سیگار لعنتی
دلگیرم از نبودن آغوش تنگ تو
شاید که مُردم از شب دیدار لعنتی

تا عشق من به پای تو افتاده مرگبار
هرشب به حال زار خودم گریه می کنم
پامی دهم به هر هوسم توی خوابهام
برزخم های پریودم گریه می کنم

هربار،از توهّم یک بوسه مرده ام
در خواب های خسته ی پرحادثه ی رود
اشکم رسیده تا لب ِدل بستنم به تو
حقا که این حقیقت چشمان من نبود

دردی که می سرود مدام از خزان عشق
نابودکرده بود خیالات باغ را
دم می کشم میان غزل های مرده شور
شاید یکی بیاید و این چای داغ را...

مرگم کشیده شد با تصویرهای بد
بربوم های حادثه ساز نبودنت
لعنت به تو، به هرکه شبیه توعاشق است
به شعرهای واهیِ دائم سرودنت

دنیای بی کسی ست به غم هانگاه کن
به خاطرات من...و شکیبانه گریه کن
دیوار می کشم به حصار تنم... و تو
از دست انزوای غریبانه گریه کن

یادتو از بهانه ی ذهنم نمی رود
هرلحظه که به ساحل دریا کشد تورا
درگیرفصل آخر افسانه ام شدم
باید بمیرم و غم فردا کشد تورا...

...........................................................

آرزونوشت:
مریمت را به صلیب کشیده ای برتن عریان خودت
چون مردی مردود
در واژه نامه ی حسم...
حبس می شود نفست
توی خوابهات
بین صلیب های خودت
صلیب تو خودخواهی توست
صلیب تو این است که می گویی من ازتو واجب تردارم
صلیب تو واقعیت های توست
صلیب تو یک حس مشترک است
صلیب تو هر چیز مشترک است
صلیب تو یک زندگی مشترک است
صلیب تو یک شعر بی زبان است
که نتوانسته
در گلوگاه ِ مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
تمام حرفش رابزند...

 

آرزو حاجی خانی
1392/09/30
425

بسته به آن شوروعلاقه که تو

باعث آرامش فکرم شدی

رود به آوازه ی دشتم رسید

مثل خداراهیِ شعرم شدی

 

حال ِمن ازرقص توهم بهتر است

شعر سرودیم و شب آغازشد

با گل قرمزکه برام چیده ای

باغ توهم، قافیه ای نازشد

 

یاد که هرشب تب باران گرفت

عشق به این حال پریشان زده...

خاطره هارا لب ساحل کشید

می  رِ دُ  می ، فا  سلِ طوفان زده

..................................

هدیه به روز تولد جناب یگانه (عیار)

2 دی ماه 92

آرزو حاجی خانی
1392/09/24
441

 دلتنگی من

 از رستنگاه خیالات تو آغاز می شود

از زمانی که زنی کنار تک نهال باغچه ی تو نشسته

وحاشیه ی دامنش را

زیرکانه

به حصار باغچه ،دل می دهد

از زمانی که مدتهاست

منتظرپاییزم

تا شاعرانه

زیرِتن مجازی تو محو شوم...

آرزو حاجی خانی
1392/08/06
365

در زمانی که تکه تکه می شود تصویرم

با طوفان جداییها...

از بی مرزی سایه ی پلکهایم گریخته ای

ومن مستطیلی را

در تدفین شعرهایم می بینم

که دوراز خیانت چند بعدی انسانها

خود راتشییع می کند.

آرزو حاجی خانی
1392/07/28
429

 

درجهانی که حقیقت اشکهای توراساکن است...

من در تنگنای بودنت

میان عالمی که تمام گلهایش رابه پای توباخت،

پرسه می زنم

مثل زنبوری که هنوز نتوانسته

دغدغه های عاشقی اش را

برای نارون باغچه ی تولب خوانی کند...

به سمت من طلوع کن،

ازذهن یاس کبودی که معشوقش از کوهستان می آید

ازفکر بارانی که بهترین چیزهایش را

در ابدیت تنهاگذاشت.

از هرچه که من دلخوشم

از ادغام رنگهای پاییزی

در نگاه شالیزارهایت...

به سمت من طلوع کن

مثل دستهایی که "هرگز"...

 


آرزونوشت:تقدیم به تو_
شاعرفرهیخته ومحبوبِ یک عالم
که همیشه مرگهای شاعری ام راانگیزه ای
برای دوباره زدن نبض رگهای واژگانی ام
پرواز روی خرده شیشه ها”یت راسپاس
وجودت راسپاس

آرزو حاجی خانی
1392/07/14
367

کاش می شد ازتابستان شلوغ

تنها

کوزه های آفتاب خورده را

دوش به دوش شانه های پاییز

به برکه ی بی جایی

 عادت داد.

توراعادت داد

به ابری که

کودک خردسالش راازدست داده است

به زادگاهی که هنوز در تولد من مردد است...

به آشنایی بی رمق با تو

درحنجره ی برگها...

به تفسیرآیه های زنی باقاعده

دراستراحت یادها...

تمام فصلهایم را بنویس

در این مشقِ نمی دانم که...

آرزو حاجی خانی
1392/07/10
298

دنیا ایست می کند زیرپای تو

مثل اناری

زیرپای 9 سالگی ام.

دختری رادوست داری

که هرروز توراهزاربارانتخاب می کند.

آرزو حاجی خانی
1392/07/09
363

آغوش بنفش تورا

درکدام مکعبی ابراز کنم؟

می ترسم باز هم

یاس های کبود

عطرپوستت را

بردوش چشمهایم

اشتباهی

خواب ببینند.

آرزو حاجی خانی
1392/07/09
287

1

نیم سیگارِ آغوش تو

درمیان استخوانهای زنی بی قاعده دودشد

ازابری می بارم

که هندسه ی وسوسه هایم را

باجبرپیراهنت دربدری کرد.

...

2

می توان

در مفاعلن ِخط کشی شده ی خیابان

کنارموهای آشفته ی غروب

فعلاتنِ ایستگاه شعری را

جدول هایلایتِ بوسه کشید،

زیر برفهای نیامده پشت پاییز...

لای تقویمِ بادو باران

تنگ وآغوش شعر دربحران...

ذهن و آسنترا.

در شهر بی خوابی

اشک تاریخ شانه ی من جامانده

در ردِ شاعرانه ی ناچار...

آرزو حاجی خانی
1392/07/08
302

قسم به پودرشدن روی هرپکِ سیگار

به مسخ و تسخیرم برنفوسِ بی پندار

به خواب خشدارم درگلوی سردرگم

نفس نفس زده عطرت تمام شب انگار

قسم به زیبایی مثل بوته ای برلب

گذشتن از احساس وخطای ناهنجار

به هر چه زیبایی ازنژادتورویید

به نطفه ی اشکم در ملامت و هشدار

تمام ساحت ِچایم شکسته از عادت

شکسته فنجانم درجسارت اشعار

سراب کن تونگاه مرا به خاموشی

چون عشق ناجورت درهوای بدکردار

خراب کن همه دنیام رابه تاریکی

شبیه یک جسدگیرکرده درآوار

 تفألی بزنم برنقاب تردیدت

به دانشِ بی جلدِ شکاف در دیوار

به ماه کامل تو در فصول دل شدگی

به رسم تودرتو درکشاکش دیدار

زبان تفکیکت از تصاعدقلبم

دوباره عاریه شدچون قیامت افکار

وپای تقدیرم چون گذشته از مرزت

گذشته آثارم از شکایت و انکار

توآرزویت را کوک کرده ای درجان

وکشته ای چون من رابه سیم بی گیتار...

آرزو حاجی خانی
1392/07/07
331

سکوتت،

جبران کدام واژه ی نیامده

درشعر طغیان زده ی من است؟

تمام شعرها

دریده شد

باگرگهای ناهنجارقافیه بازی...

باردیف لبهای نیمه تمام،

خوشم.

خوشی ام رانقد کن.

آرزو حاجی خانی
1392/07/06
298

آن ساز و رقص مریم و احساس تارکو؟

درباغ حس و عاطفه آن برگ و بار کو؟

باران گرفت، دشت غزل زیربوسه هاست

آغوش آن پرنده ی فصل بهارکو؟

تادر فضای یاد تو آرامشی نشست

گیلان بی قراری دریا کنارکو؟

در مزرعه ی باور موسیقی دلم

انگشتهای نازتو پشت حصار کو؟

تا کوچه های لمس تورد شکفتن است

درخاطرات بی رمق آن یادگارکو؟

پاییزشاعرانه ی شب بی صداشکست

ناقوس آرزوی تووقت قرار کو؟

آرزو حاجی خانی
1392/07/06
289

صدای باد می آید از حنجره ات

مثل طوفانی که عهد کرده

تمام زندگی ام را

از جابکند.

گم کرده ای مرا

 مثل خوشه های انگور

لای بوته ها ...

وبند انگشتانم را

مثل تنها سیب ِ توی باغ

که باشاخه های کمرت تاب می خورَد.

صدای باد می آید

 از حنجره ات

هنوز جدایی ها

می رقصند

باتارهای وجودت

روی هجای شعرها.

آرزوها

زیربوسه ها ی نیاموخته

پنهان است.

هنوزمشوقم

چوپانی ست

که هرگز گله اش را

رها نکرد.

آرزو حاجی خانی
1392/07/05
285

مثل خدا

انسان بودی

بارش راشستی

مرهم را

آغوش کشیدی

باورم را

ایمان آوردم

مثل انسان

خدابودی

...

آرزونوشت:نقدبلامانع است.

آرزو حاجی خانی
1392/07/03
286

1
این روزها
خیلی دلم می خواهد
فنجان سماعی را
روی نقطه چین شعرهایت خالی کنم
تا موهایم
ازلای غزلهایت بیرون بیاید
وبه دستم برسد…
دررستنگاه موهای من
نطفه ی بادی بود
که آرزو داشت
ناگهانی دردل توطوفان کند.

2
به نام تو،
شبهای حنجره ام
ناقوس می زند.
رویاهایم،
تمام دوستی احساسم را
اینگونه رد کرد…
احساس یک زن
زیرشلاقهای غرور یک مرد
تاوانِ چشمهای زیبای من است.

...

آزونوشت:نقدبلامانع است.

آرزو حاجی خانی
1392/07/03
386

دل بست

به نامِ بی واژه ی تو

یاعلی!

باهرتلفظِ

هجای تو

باهرنوشت.

باهر سکوت زنده در

فریاد بی حضور.

انگار

"یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد"،

دیگربهانه نیست

دیگرتمام دل

افتاده در

بودو نبودتو

دیگرحضورواژه ها

چون مرگ

 مرده است.

من بی "علی"

احساس می کنم تورا

بی عین و

لام و

یاء

بی عشق،

بی لمس و

یاد.

گفتند درک تو

به حرف و حدیث نیست

پس چیست،

واژه واژه

آیه شدن؟

وقف،

درسوره های دل بستن و

مردن و

سرودن و

التماس و

درد...

آرزو حاجی خانی
1392/07/02
350

بارفتنت از قافیه تنهاشده غزل

درکوچه ی دلتنگی ام پیداشده غزل

گیلان ماهیگیری ات برتورِاحساس

زدبوسه ای بی قاعده دریاشده غزل

محلولِ دیدارتوراگم کرده آغوش

ترکیب شو اینباراگررویاشده غزل

دربرگه های دوری ات پیوست عطراست

مریم رسیدازحاشیه صحراشده غزل

جاری بکن افسانه را دررودماندن

هرجاکه لبریزتوأم معناشده غزل

تادانه ی تصویرتوازشاخه افتاد

درذهن من ازیادها دنیاشده غزل

دربطن من یک آرزو باواژه روئید

چون نطفه ای از شعرتو زیباشده غزل

...

آرزونوشت:نقد بلا مانع است.

آرزو حاجی خانی
1392/07/02
327

هر شب فکرم را

پرواز می دهم

تا آنتن روی پشت بام تو.

تمام خواب هایت را

برای ذهنم افسانه می کنم

باد که می وزد

خیال می کنم

تب ایوانی راگرفته ای

که آخرین برگهای انگوررا

به تماشا نشسته است.

آرزو حاجی خانی
1392/07/01
343

مردی که ازآغوش زن

چون گلوله می گریزد،

معلوم نیست

ماشه ی کدام خاطرات

تقدیرش را

رقم زد!

انگار

تمام روسری هایم

اقبال خوشی نداشتند

هرطور که حاشیه ی فرش زیرپایت

خط می دهد

به نستعلیق موهایم می رسی.

آوارگی هارا

هیچ دامنی از ساقهایم...

امشب

خوابیده ام

تند تر از باد

از ساعتی رد می شوم

که زنی رابه آغوش دارد

وتو

به مترسکت چنگ می زنی

انگارتابه حال

از مردمک چشمهای من

برداشت خوبی ند اشته ای...!

آرزو حاجی خانی
1392/06/30
463

لطفاً

درغزل بعدی ات

دریارا

باآرزو

هم قافیه کن

سازراباآرزو

باران را

ابر،

تمام شالیزارهای مازندران را

باغهای شیراز...

من حواس همه راپرت می کنم.

جسارت می کنیم

وروز رابه آن سردنیا

اصفهانی

کوک می کنیم.

سیمهای تنبوری شب را

برای قوچانی هایی که

یک غزل سیرنخوابیده اند

باانگشتان لالایی ات

می شکافیم.

من حواس همه راپرت می کنم

حواس قایقرانهارا

هی پارو می زنند

می نوازند

پارو می زنند

می نوازند...

بادبانهاراپایین بکش

کابینت را

درنظام مهندسی تختت

بازسازی کن...

درالفبای عرشه

چند اصطلاح آذری را

می توانی از تنم دربیاوری؟

می توانی لهجه ی ترک موهایم را

باصدفهای بی قافیه

تقطیع کنی،

تا مثل یک زن مازندرانی

شرجی شده

باوزن سماعی

به ییلاق برگردم؟!