قسم به پودرشدن روی هرپکِ سیگار
به مسخ و تسخیرم برنفوسِ بی پندار
به خواب خشدارم درگلوی سردرگم
نفس نفس زده عطرت تمام شب انگار
قسم به زیبایی مثل بوته ای برلب
گذشتن از احساس وخطای ناهنجار
به هر چه زیبایی ازنژادتورویید
به نطفه ی اشکم در ملامت و هشدار
تمام ساحت ِچایم شکسته از عادت
شکسته فنجانم درجسارت اشعار
سراب کن تونگاه مرا به خاموشی
چون عشق ناجورت درهوای بدکردار
خراب کن همه دنیام رابه تاریکی
شبیه یک جسدگیرکرده درآوار
تفألی بزنم برنقاب تردیدت
به دانشِ بی جلدِ شکاف در دیوار
به ماه کامل تو در فصول دل شدگی
به رسم تودرتو درکشاکش دیدار
زبان تفکیکت از تصاعدقلبم
دوباره عاریه شدچون قیامت افکار
وپای تقدیرم چون گذشته از مرزت
گذشته آثارم از شکایت و انکار
توآرزویت را کوک کرده ای درجان
وکشته ای چون من رابه سیم بی گیتار...