«بسم الله الرّحمن الرّحیم» ای خسرو خوبان که تو را چشم به راهیم نادیده بینگار اگر غرق گناهیم در راه تو باید که سبکبار قدم زد ما گام نه برداشته و خسته ی راهیم در خواب و خیالیم به پرواز به سویت خود، غافل از آنیم که اندر بن چاهیم خاک ره تو کارگشای همه خلق است ما بی خبران در پی نام خود و جاهیم هر لحظه به رنگی و خیالی روی از یاد ما مدعیان طلب گاه به گاهیم گوییم که سرباز تو و طالب عدلیم ترسم چو بیایی تو، نباشیم و نخواهیم نوری به درون دلمان راه نیابد از بس که بداندیش و پلیدیم و تباهیم ما عذر نداریم به درگاه تو آقا ما لشکر غفلت زده ی روی سیاهیم طوفان حوادث چو نهد روی به سومان سرگشته و حیرت زده، دنبال پناهیم گر دیده ی دل باز شود سوی حقیقت چون چشمه ی اشکیم و برآرنده ی آهیم تا چون ید بیضا بدرخشد حرم دل محتاج نگاهی از آن روی چو ماهیم تا پای برآریم ز گل بهر پریدن دریاب نگارا که به دنبال نگاهیم اسفند 1390