صاحب کرمی می آید
نفسـی می رود و بـاز دمـی مـی آیـد
مـی رود خـاطـره بسیـار و کمی می آیـد
گرچه درچشم به راهی توچشمم شده خشک
بـه امیـد تـو ولـی گـاه نمی می آیـد
می وزد باد بـه سامان نیستـان و از آن
ناله از سـوز دل و درد و غمی می آیـد
سخنِ تلخ و درازی است که دارم در دل
عقـده از راه پـر از پیچ و خمی مي آیـد
قصـه عشـق مرا کس نتـوانست نوشت
دردم آن نیست که در هـر قلمی می آید
نفسِ صبـح معطّـر ز دعـای سحـر است
خنک آن بـاد که در صبحدمی می آید
از کرامات طبیعت که در آن غفلت نیست
می رسد وعده که صاحب کرمی می آید
نغمه کفتـر عشق است مـرا گوش نـواز
ایـن خوش آواز ز برج حرمی می آیـد
قصه شعر من از حوصله عشق جداست
دادخواهی است که گاه از ستمی می آید
بخت را شوخی وبازی است فراوان حاکی
طالـع شوم گه از خوش قدمی می آیـد
۲۴/۳/۹۹
به به این شور و نوا و غزل بی مانند از سوی شاعر بس محترمی می آید دست مریزاد استاد حاکی عزیز
از کرامات طبیعت که در آن غفلت نیست می رسد وعده که صاحب کرمی می آید دست مریزاد استاد گرانقدر
انشاالله که به زودی زود شاهد آمدن « صاحب کرم» جهانیان مهدی موعود(عج) باشیم. استاد عزیز و بزرگوارم، شاگرد کوچکتان موفق به چاپ کتاب «نگاهی تازه به عروض گیلکی » گردیده(که 9 سال پیش با تایید شما به عنوان پایان نامه مقطع کارشناسی ارشد کار کرده بودم)و الان هم در مقطع دکترا مشغول تحصیل علم و ادب هستم تا پرچم ادب و ادبیات رو در عرصه یجهانی بلند آوازه و پر افتخار ، حافظ باشیم. اگر خدا بخواهد
سلام استاد گرانقدر توفیقی شد دوباره غزلی ناب از شما خواندم دست مریزاد