یک تیر آتشینی در آن کمان ابرو او می کشید و چشمم دیوانه در پی او پلکی بزن!نگاهی!ای قاتل غزل خوان چشمم اسیر تیریست،تیری زچشم آهو بنشین دمی برایم یک دل چنین غزل خوان مرهم صدایت اما بر زخم همچو دارو هر منزلی که گشتم در وصل واصلت آه من در پی تو و تو،منزل به منزلی نو گرچه هلال رویت اری حلال مانیست عیدی بدون رویت بر ما حرام!روا کو؟ بس شکوه ها نوشتم صدها غزل ،ترانه بر کوی و برزن اما مجنون من وتو بانو من در کمند زلفت اینک اسیر گشتم همچون امیری هستم با کهنه جامه ای نو هر جا نگاهم افتاد در آن کمان ابرو او میکشید و چشمم دیوانه در پی او