بر رگ نازک تو زخم افتاد پیکرت در میان خون گم بود
دل بابا شکست یک شب از حرف هایی که مال مردم بود
در میان محله های سیاه خودکشی واژه ی جدیدی نیست
سرنوشت زنی سبک سر بود که به دنبال خاله خانم بود
بچه بودم که خوب فهمیدم درد بی مادری کمی سخت است
سخت تر از یتیم بودن هم حرف های رکیک مردم بود
حرف هایی که از تو می گفتند ... و بی حیا و ...
زخم می زد مدام بر قلبم نیش حرفی که مثل کژدم بود
چند وقتی گذشت و بابا مرد کودکی ماند و ارث نافرجام
خاطرات سیاه سهمی از مادری بد به نام گندم بود