معلم
معلمی ، که تـو را در مثَل ؛ خدا خواندند
نجات ، چون دهی از جهل ، ناخدا خواندند
زکات علـم مقـرر چـو شـد در آمـوزش
تـو را بـه مهـر ، در آموختــن ، فـرا خواندند
کلاسِ درس به مکتب نمی شود محدود
کـه طالبانِ حقیقـی بـه هـر کجا خواندند
مقدس است سخن هر چه بر زبان راند
مقـام و شان معلـم چـو انبیـا خواندند
نبـوده هیـچ معلـم ز مهــر ؛ بیـگانـه
به هـر نشان و زبان بـود ، آشنا خواندند
فنـا پـذیـر نبـاشـد معـلـم از علـمـش
فنـا بـه عالم دل را ؛ چنان بقـا خواندند
به شوقِ درس و محبت به نام تو جمعند
به مهر و علم ، معلم بیـا ، تو را خواندند
به هر کجا که ندارد مسیر عقل نشان؛
حضـورِ دانـشِ او را گـره گشـا خواندند
نـمـی رونــد رفیقـانِ همـکلاس از یـاد
که علم و عشق به همراه من بجا خواندند
کلاس و درس ز یادم نمی رود حـاکـی
که خوانده ایم و چه بسیار هم زما خواندند
1 مهر 96