استاد و سرور عزیزم جناب شیخی عزیز سلام و علیکم. اگر چه دست تقدیر عزیزی گرانمایه را از حقیر گرفت و تحمل درد این فراغ بی تردید دشوار خواهد بود ولی با بودن اندیشمدانی چون شما عزیزان که در پیچ و خم زندگی چون چراغی نورانی از انحراف و گچ روی مرا باز می دارد و به مسیر راقعی که تسلیم در برابر اراده حضرت بارتعالی وخدمت به ارزشهای والای انسانی است هدایتم می کند هیچ گونه دغدغه ای ندارم و به حکمت و رحمت الهی واققم و در برابرش سجده شکر بجا می آورم دست بوس تانم مرحمت زیاد.

جناب استاد کریمی عزیزسلام و علیکم . انصافا قدمعلی به من و خانواده ام تعلق نداشت و کسانی که ایشان را می شناختند گواه این مطلبند از جمله استاد گرانقدر جناب بزرگ نیای که دوستی دیرنیه ای با پدر داشت و فرمایشان کاملا سنجیده است بجاطر این ضایعه باید به همه ی جامعه هنری تسلیت گفت از جمله شما شاعر ولایی که مایه ی فخر ما شاگران علاقمند به این مکتبیم به نشانه ادب و ارج گذاری به آثار فاخرتان دستتان را می بوسم برقرار باشید.

احمد رضا ی عزیز یار با وفا سلام و علیکم. عزیزانی از استان اراک که مهد مهربانی و ادب و اخلاق است مجلس پریشان ما را مزین فرموده بودند بدون اغراق وجود نازنین و ارزشمند جناب شیخی و حضرتعالی در این کانون پریشان را بارها و بارها حس کردم و از تماسهای تلفنی هر دو عزیز بزرگوار که آرام بخش احوال زارمان شد تشکر دارمو از ابراز همدردیتان ممنون وجودتان بی بلا . برقرار باشید

جناب استاد سلیمی عزیز سلام و علیکم ممنون از ابراز همدردی شما عزیز بزرگوار بودن شما در که از شاعران ارزشمندید مایه ی مباهات است و تحمل این مصیبت برای حقیررا آسان تر خواهد کرد آن چیزی که پیوند حقیر را با پدر مستکم کرده بود ادبیات مشترک بود که ان شاالله وجود ارشمند شما عزیزان آن خلا عاطف را پر خواهد کرد برقرار باشید

عزیز بزرگوار جناب استاد بزرگ نیا یار و غمخوار دیرین شاعر قدم . دست تقدیر مانع شد آن نسشت صمیمانه ای که مقرر شده بود در کلبه قدمعلی داشته باشیم اتفاق بیفتد و او را در واپسین روز های عمرش خوشحال کند شفارشات قدم تحقق نیافت و شما را ندیده رخت از این دار فانی کشید و به سوی معبود خویش شتافت به یاری حق در اولین فرصت به دست بوسی شما نائل می شوم تا روح قدم را شاد کنم و او بداند با پروازش پیوند او و دوستانش کسسته نخواهد برقرار باشید.

همشهری مهربانم سرور گرامی استاد کرمی سلام و علیکم . هجرانی دردناک و غمی جانگداز وجودم را احاطه کرد و کمرم را شکست زیرا قدم تنها برایم پدر نبود مونس شبهای غریبانه هم بودیم و چه شبهای که در کنار هم تا صبح به سوز گداز گذراندیم من از بیماری صعب العلاج او و او بخاطر تنهایی من سوختیم و دم برنیاوردیم ولی با رفتنش تنها ، غریب و بی کس شدم اگر چه صدها دوست مشترک مان از من هواداری می کند اما ،ما بیش از پنجاه سال محرم و سنگ صبور هم بودیم ازین پس به وجود شما عزیزان نیاز مبرم تری دارم فراموش نفرمائید برقرار باشید .