من تازه فهمیدم که شعرم آبله دارد
ترسان مشو چون از شماها فاصله دارد
من تاه فهمیدم که اشعارم غریب اند و
هر شاعر ناواردی از من گله دارد
هر بیت بیت شعر من آبستن بخت است
گویی که حمل شعر نو این حامله دارد
نه ماه من در انتظار زایش شعرم
کی دور و اطراف خودش یک قابله دارد
شعرم اگر نو و سپید و حجم زاییدی
هر تار مویت ارزش صد سلسله دارد